۴۰ـ دین و قدرت

 

مقدمه

به فراز نهم از دعا رسیده‌ایم که موضوع آن شیوه تعامل و برخورد با ظلم و ستم است. در فرازهای قبل راجع به گذشت و بخشیدن بحث شده بود، اما در این بخش امام سجاد (علیه‌السلام) از خدا می‌خواهد که توان مقابله با ظلم به ایشان عطا کند. جمله مورد بحث ما امشب این است:

وَ (هَبْ لِي) قُدْرَةً عَلَى مَنِ اضْطَهَدَنِي

«و در برابر کسی که به من ستم می‌کند، مرا نیرو ببخش.»

 

واژه‌شناسی و مفهوم‌شناسی

کلمه «قُدْرَة»

واژه «قُدْرَة» که در فارسی نیز به کار می‌رود، به معنای توان و تسلط است. این کلمه اعمال نفوذ را نیز شامل می‌شود؛ یعنی توانایی انجام کاری که می‌خواهیم یا تحقق هدفی که در نظر داریم.

نکته مهم اینجاست که قدرت اعم از قوت محسوب می‌شود. در حالی که قوت معمولاً در مورد مسائل جسمی و فیزیکی به کار می‌رود، قدرت نیروی اراده، نیروی علم، قدرت نرم و انواع دیگر قدرت را نیز شامل می‌شود.

 

کلمه «اضطهاد»

واژه «اضْطَهَدَنِي» در اصل «اضتهاد» بوده که از ماده «ضَهَدَ» در باب افتعال است. بر اساس قاعده زبان عربی، وقتی حروفی مثل صاد و ضاد به «ت» می‌چسبد، برای سهولت ادا، تبدیل به «طا» می‌شود؛ بنابراین «اضتهاد» به «اضطهاد» تبدیل شده است.

این ماده به معنای تحت ستم و فشار قرار دادن و تحمیل کردن است. برخی علما معتقدند که «اضطهاد» نوع خاصی از ظلم است؛ یعنی ظلمی که عامل آن عقیده طرف مقابل است. به عبارت دیگر، کسی به خاطر اینکه نمی‌تواند عقیده شخص دیگری را تحمل کند، او را تحت فشار قرار می‌دهد.

 

توان و قدرت از منظر قرآن

امام سجاد (علیه‌السلام) از خدا می‌خواهند که برای حفظ اعتقادات و باورهایشان، قدرت کافی داشته باشند. اگر این قدرت وجود نداشته باشد، ممکن است در مقابل فشارها کوتاه آمده و از اعتقادات خود دست بکشند.

قرآن کریم در این زمینه به ما چنین توصیه می‌کند:

﴿وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ﴾ (انفال: ۶۰)

«و هر چه در توان دارید از نیرو و اسب‌های آماده بسیج کنید تا با آن دشمن خدا و دشمن خودتان را بترسانید.»

 

وظیفه مسلمان در تقویت قدرت

یک مسلمان موظف است تا آنجایی که می‌تواند، قدرت و قوت خود را افزایش دهد. این آیه درست است که جنبه‌های اجتماعی و سیاسی دارد و بیان می‌کند که جامعه اسلامی باید قوی باشد تا دشمنان اسلام نتوانند تعدی کنند، اما از بُعد فردی نیز ما را مورد خطاب قرار می‌دهد.

ما باید قوت و نیرو داشته باشیم و تا آنجایی که می‌توانیم خود را تقویت کنیم تا دشمنانی که می‌خواهند ما را از عقایدمان منصرف کنند یا به خاطر اعتقاداتمان تحت ستم قرار دهند، نتوانند این کار را انجام دهند.

 

نقد تصور غلط از مؤمن

برخلاف آنچه گاهی تصور می‌شود، مؤمن به معنای «توسری‌خور» نیست. مؤمن نباید ضعیف باشد. این منطق که تمام نیروها، سلاح‌ها، قدرت، پول، امکانات، علم و تکنولوژی دست غیرمؤمنین باشد و مؤمنین ضعیف و توسری‌خور باشند، منطق اسلام نیست.

رسول الله (صلی ‌الله ‌علیه ‌وآله) می‌فرماید:

إِنَّ اَللَّهَ لَيُبْغِضُ اَلْمُؤْمِنَ اَلضَّعِيفَ اَلَّذِي لاَ دِينَ لَهُ (المحاسن، ج ۱، ص ۱۹۶)

«به‌راستی خدا از مؤمن ناتوانی که دینی ندارد بدش می‌آید.»

این حدیث جالب است که پیغمبر می‌گوید مؤمن ضعیف، دین ندارد. این امر طبیعی است؛ زیرا وقتی قوت نداشته باشیم، کم‌کم منجر می‌شود به اینکه دین خود را نیز از دست بدهیم. گاهی از جهت قوت علمی، فکری و اعتقادی کم می‌آوریم، گاهی از جهت اقتصادی و تکنولوژی، و مجبور می‌شویم مدام کوتاه بیاییم.

 

تأکید اسلام بر علم و فناوری

در منطق اسلام، پیغمبر تأکید می‌کرد که اگر موضوع علم بود می‌گفت: «اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّین». آخرین تکنولوژی‌ها، آخرین علوم، بهترین دانشمندان، بهترین سلاح‌ها باید برای مسلمانان باشد. خدا می‌خواهد که بندگان مؤمنش در هر جنبه‌ای قوی و مستحکم باشند.

 

انواع قدرت در اسلام

قدرت سخت (نظامی)

قرآن بر قدرت سخت که همان جنبه‌های نظامی است، نیز تأکید دارد:

﴿إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُم بُنْيَانٌ مَّرْصُوصٌ﴾ (صف: ۴)

«به‌راستی خدا دوست دارد کسانی را که در راه او صف در صف می‌جنگند چنانکه گویا بنایی پی‌ریزی‌شده با سرب هستند.»

این آیه نشان می‌دهد که باید آنقدر قوی باشند که انگار پایه‌هایشان از سرب ریخته شده و تکان نخورند. وقتی استقامت و قوت دارند، راحت می‌جنگند و راحت مقاومت می‌کنند.

 

قدرت نرم (ایمان و اراده)

بخش دیگر قدرت، قدرت نرم است. در قدرت نرم، برتر بودن و پیروز بودن وابسته به داشتن سلاح قوی‌تر یا امکانات مالی پیشرفته‌تر نیست، بلکه وابسته به ایمان و اراده است.

﴿وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ﴾ (آل‌عمران: ۱۳۹)

«و سست نشوید و غم مخورید که اگر مؤمن باشید، شما برترید.»

قدرت نرم از نگاه قرآن وابسته به ایمان و اراده انسان‌هاست. می‌گوید اگر مؤمن باشید کم نمی‌آورید.

 

تفاوت قدرت اسلامی با اقتدارگرایی

پرسش اساسی

آیا توصیه‌های اسلام مبنی بر داشتن قدرت و قوت، به معنای اقتدارگرایی اسلام است؟ یا قدرت و اقتداری که قرآن و سنت ما را به آن دعوت می‌کنند، از نوع دیگری است؟

 

منطق قرآن: قدرت با نرمش

قرآن نوع خاصی از قدرت را بر آن تأکید می‌کند که در عین استحکام و توانمندی، بسیار نرم است. این نکته بسیار مهمی است.

در فلسفه‌های سیاسی امروز، شخصی مثل نیچه می‌گوید که قدرت خودش مهم است و هر چیزی که بتواند قدرت را افزایش دهد، خوب است. در عمل نیز می‌بینیم کشورها همین کار را می‌کنند؛ با قدرت همه چیز توجیه می‌شود.

اما منطق قرآن متفاوت است:

﴿فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ﴾ (مائده: ۵۴)

«پس خدا گروهی را خواهد آورد که دوستشان دارد و آنها نیز او را دوست دارند، افرادی که در برابر مؤمنان خوار و در برابر کافران عزتمندند، در راه خدا جهاد می‌کنند و از سرزنش هیچ سرزنش‌کننده‌ای بیم ندارند.»

 

پارادوکس قدرت در اسلام

این آیه پارادوکسی را بیان می‌کند: در عین ذلت، عزت داشته باش؛ در عین نهایت نرمی، استحکام داشته باش.

معنای این سخن این است که نه نرم بودن و نه قوی و مستحکم بودن خودش به خودی خود ارزش دارد. ارزش در حق و حقیقت است. در برابر حقیقت باید نرم، موم، تسلیم و گردن از موی باریک‌تر بود. وقتی دشمن حرف حق می‌زند، باید گوش کرد.

منطق قرآن می‌گوید خود را ذلیل کنید در مقابل مؤمن. مؤمن در منطق قرآن یعنی حق‌طلب، آدم سالمی که حق می‌گوید. مسئله اعتقادی نیست؛ قرآن مسیحی‌ها و یهودی‌های حق‌طلب را نیز مؤمن می‌نامد. کسی که حرف حق می‌زند مؤمن است. باید در مقابل حرف حق ذلیل بود و خود را کوچک کرد، چون حق مهم است.

در مقابل کافر – که در منطق قرآن کسی است که پا روی حق می‌گذارد و حرف حق را نمی‌پذیرد – باید سفت ایستاد، چون حق مهم است.

 

نمونه‌ای از امام حسین (علیه‌السلام)

امام حسین (علیه‌السلام) در حدیثی می‌فرماید:

اَلْقُدْرَةُ تُذْهِبُ اَلْحَفِيظَةَ، اَلْمَرْءُ أَعْلَمُ بِشَأْنِهِ (نزهة الناظر، ج ۱، ص ۸۴)

«قدرت داشتن کینه و خشم را از بین می‌برد؛ هر کس به حال خود آگاه‌تر است.»

وقتی آدم قدرت داشته باشد، از موضع قدرت می‌تواند کینه‌ها و خشم نسبت به افراد را کنار بگذارد. چرا؟ چون هدف اصلی برقراری حق بوده است. اگر تا کنون جوش و خروش، کینه، تمایل به حمله یا دفاع وجود داشته، همه برای حق بوده است. حالا که قدرت به دست آمده و می‌توان حق را اجرا کرد، کینه‌ها را رها می‌کنند.

 

حدیث مشهور پیغمبر (صلی ‌الله‌ علیه‌ وآله)

روایت شده که روزی پیغمبر اکرم در مسیر دیدند عده‌ای از مؤمنین مسابقه می‌دهند و سنگ پرتاب می‌کنند. حضرت آمدند و به آنها فرمودند:

أَشَدُّكُمْ مَنْ مَلَكَ نَفْسَهُ عِنْدَ اَلْغَضَبِ وَ أَحْمَلُكُمْ مَنْ عَفَا بَعْدَ اَلْمَقْدُرَةِ (تحف العقول، ج ۱، ص ۴۵)

«توانمندترین شما کسی است که هنگام خشم خودش را کنترل کند و پهلوان‌ترین شما کسی است که هنگام قدرت عفو کند.»

این حدیث نشان می‌دهد که قدرتی که دین ما بر آن تأکید می‌کند، در عین اینکه برای دفاع و حفظ حق ضروری است، اما زمانی به درد می‌خورد که بتواند هنگام عصبانیت خود را حفظ کند و حق را زیر پا نگذارد. پهلوان‌ترین کسی است که وقتی زورش رسید، گذشت می‌کند.

 

نقد تصور غلط از اسلام

ادعای «اسلام دین شمشیر»

متأسفانه حتی بین برخی علما این تصور پذیرفته شده که «اسلام دین شمشیر است» و اسلام با شمشیر کار خود را پیش برده است. این تفکر آنقدر نفوذ کرده که حتی مولوی نیز در اشعارش چنین آورده:

چون نبی سیف بودست آن رسول / امت او صفدرانند و فحول

مصلحت در دین ما جنگ و شکوه / مصلحت در دین عیسی غار و کوه

 

ریشه این تصور غلط

این تصور غلط ریشه در تاریخ‌نویسی بنی‌امیه و بنی‌عباس دارد. تمام تاریخی که از جنگ‌های پیامبر و صدر اسلام داریم، توسط آنها نوشته شده است. چون خود آنها اقتدارگرا بودند و می‌خواستند با زور کارهایشان را پیش ببرند، یکسره می‌نوشتند که پیغمبر نیز همین کار را می‌کرده است.

 

پاسخ قرآن

قرآن کریم پاسخ روشنی به این ادعا می‌دهد:

﴿وَكَأَيِّن مِّن نَّبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ﴾ (آل‌عمران: ۱۴۶)

«و چه بسا پیامبری که تربیت‌یافتگانی فراوان همراه او جنگیدند و بر اثر مصیبت‌هایی که در راه خدا به آنها رسید، سست و ناتوان و درمانده نشدند؛ و خدا شکیبایان را دوست دارد.»

این منطق استقامت و سست نبودن، منطق همه انبیاء الهی بوده است. همه انبیاء زیر بار زور نمی‌رفتند، اما این خیلی فرق دارد با اینکه حرف خود را با زور پیش ببرند.

 

تفاوت دفاع با تعرض

اگر منظور این است که پیغمبر اهل سستی و ضعف نبود و تا آخرین جا مقاومت می‌کرد، این حرف درست است، ولی همه انبیاء این کار را می‌کردند. اما اگر منظور این است که اسلام با جنگ و زور حرف خود را پیش می‌برد، این با قرآن سازگار نیست.

دینی که می‌گوید «لا اکراه فی الدین» (هیچ اجباری در دین نیست) و خود را دین عدالت و اخلاق می‌نامد، چگونه می‌تواند اقتدارگرا باشد؟

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾ (مائده: ۸)

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، بپا خاستگانی کوشا برای خدا و گواهانی بر اساس نظام عادلانه باشید، و مبادا کینه یک گروه شما را بر آن دارد که عدالت نورزید؛ عادل باشید که به پرهیزگاری نزدیک‌تر است؛ و از خدا پروا کنید که به‌راستی خدا به آنچه انجام می‌دهید آگاه است.»

دینی که مدام به پیروانش می‌گوید حتی به دشمن اسلام ظلم نکنید، چگونه می‌تواند اقتدارگرا باشد؟

 

نگاه صحیح مولوی

خود مولوی نیز وقتی به قرآن مراجعه می‌کند، قرآنی حرف می‌زند:

چون نشان مؤمنان مغلوبیست / لیک در اشکست مؤمن خوبیست

می‌گوید اگر مؤمن باشید و شکست بخورید، شکستتان نیز پیروزی است. این منطق خیلی فرق دارد با اینکه بگوییم حتماً باید پیروز شوید.

گر تو مشک و عنبری را بشکنی / عالمی از فوح ریحان پر کنی

ور شکستی ناگهان سرگین خر / خانه‌ها پر گند گردد تا به سر

مشک و عنبر را بشکنید، تمام فضا پر از عطر می‌شود. امام حسین را کشتند، اما عطر حسین همه عالم را گرفته است.

ای که تو بر خلق چیره گشته‌ای / در نبرد و غالبی آغشته‌ای

عقل ازین غالب شدن کی گشت شاد / چون درین غالب شدن دید او فساد

پیروزی و قدرت اگر با گناه، ظلم و حق را ناحق کردن همراه باشد، چه پیروزی است؟ این شکست واقعی است.

گفت پیغامبر که هستند از فنون / اهل جنت در خصومتها زبون

پیغمبر فرموده که بسیاری از اهل بهشت کسانی هستند که در دعواها معمولاً شکست می‌خوردند.

از کمال حزم و سؤ الظن خویش / نه ز نقص و بد دلی و ضعف کیش

شکست آنها نه به دلیل تنبلی، خنگی یا بی‌عرضگی بود. می‌توانستند حق خود را بگیرند، ولی اگر بخواهند حقشان را بگیرند، دلی می‌شکند یا حقی ناحق می‌شود، پس نمی‌خواهند.

 

نتیجه‌گیری

قدرتی که امام سجاد (علیه‌السلام) از خدا می‌خواهند، قدرتی است که در مقابل ظلم و ستم نیرومند باشد، اما ذره‌ای دنبال برتری‌طلبی یا تعدی به کسی نباشد. این قدرت برای دفاع از حق و حقیقت است، نه برای تعرض و تجاوز:

وَ (هَبْ لِي) قُدْرَةً عَلَى مَنِ اضْطَهَدَنِي

«و در برابر کسی که به من ستم می‌کند، مرا نیرو ببخش.»

این دعا نشان می‌دهد که مؤمن باید در مقابل ظلم و ستم قدرت داشته باشد تا بتواند از خود و اعتقاداتش دفاع کند، اما هدف نهایی همیشه احقاق حق و اجرای عدالت است، نه کسب قدرت برای قدرت.

خدا توفیق دهد که چنین قدرتی نصیب همه مؤمنان شود.

بعدی: ۴۱ـ تکذیب عیب‌جویان

قبلی: ۳۹ـ مکر، هدف و وسیله

بازگشت به فهرست

 

مطلب فوق در تاریخ 10/7/2025 در کتابخانه بنیاد امام علی (ع) منتشر شده است