Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors

یک راه با گردنه‌های متفاوت

 

تفاوت محبت و اعتقاد کلامی

مباحث شب‌های گذشته به این نقطه رسید که با بررسی آیات قرآن، درک و شناخت بهتری از جایگاه حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) پیدا کنیم و متوجه شویم که صراط مستقیمی که قرآن همواره بر آن تأکید دارد، چیزی جز محبت و مودّت اولیای الهی، عشق، شور و دلبستگی به شخصیت والایی چون حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) نیست.

در تبیین این موضوع عرض شد که حقیقت صراط و پل صراطی که بر روی جهنم کشیده می‌شود، در واقع حرکت بر اساس این عشق و محبت و قرار گرفتن در مسیری است که با محبت اهل‌بیت و محبت امام حسین (علیه‌السلام)، انسان را در برابر شهوات، انحرافات، گناهان و آلودگی‌ها حفظ و بیمه می‌کند.

اما فهم حقایق و معارف عمیق‌تر این موضوع وابسته است به تدبّر بیشتر در آیات قرآن. یکی از نکته‌هایی که با تدبر در آیات قرآن روشن می‌شود این است که ولایت اهل‌بیت، مودّت اهل‌البیت که به عنوان صراط مستقیم معرفی شده، با آن معنای از محبت و ولایتی که در بحث‌های کلامی، تاریخی و اعتقادی مطرح می‌شود، متفاوت است.

همان‌گونه که در شب گذشته توضیح داده شد، آن ولایتی که انسان را متحوّل می‌کند و ما را انسان بهتر، خوش‌اخلاق‌تر، مهربان‌تر و پاک‌تر قرار می‌دهد، با اعتقاد به یک موضوع کلامی متفاوت است. اینکه اعتقاد داشته باشیم امام اول چه کسی است، امام دوم چه کسی است، خلیفه بلافصل پیامبر کیست – این چیزها نه اخلاق انسان را بهتر می‌کند و نه تحولی در روحش به وجود می‌آورد.

آن محبتی است که فقط و فقط به معنای انتخاب خدا به جای خود است. هر محبت و دلبستگی که مربوط به خود ما باشد، برای خودمان دوست داشته باشیم، این ما را گرفتار می‌کند و از صراط مستقیم دور می‌کند. هر محبت و انتخابی که برای خدا باشد، ما را به سمت صراط مستقیم سوق می‌دهد و هدایت می‌کند.

 

اهمیت مسائل تاریخی و کلامی

اما آیا این نکته معنی‌اش این است که اعتقاد به خلافت بلافصل امیرالمؤمنین اهمیتی ندارد؟ آیا قضاوت درباره ظلم‌ها و ستم‌هایی که در تاریخ به اهل‌البیت شد، صرفاً یک مسئله تاریخی بی‌اهمیت است که ما نباید خیلی برایش وقت بگذاریم و خیلی مهم برای ما نباشد؟ همین مهم باشد که ما عشق به خوبی‌ها داشته باشیم و دیگر کاری نداشته باشیم به اینکه به چه کسی ظلم شد، در تاریخ چه گذشت، ۱۴۰۰ سال پیش چه اتفاقاتی افتاد؟

نه، ما گفتیم یک صراط مستقیم داریم که حقیقتش دلبستگی به اولیای خداست، و یک مواقف و گردنه‌هایی در این صراط وجود دارد که این گردنه‌ها آن مسائلی است که ما در زندگی خودمان با آنها امتحان می‌شویم.

 

گردنه‌های متفاوت برای افراد مختلف

این نکته بسیار مهم است: خدا ما را در این زندگی و در این دنیا آورده فقط و فقط برای امتحان، و هر کسی بسته به شرایط و اقتضائاتش یک‌طور امتحان می‌شود. یک کسی پولدار است، با مالش امتحان می‌شود. یک کسی ریاست دارد، با مقامش امتحان می‌شود. یک کسی بیمار می‌شود، با بیماری‌اش امتحان می‌شود. هر کس با شرایط خودش امتحان می‌شود.

هر یک از آن گردنه‌ها و عقبه‌های صراط قیامت، همین امتحان‌هایی است که هر کس در زندگی‌اش می‌شود. یعنی روز قیامت آن گردنه‌ای که در سوره بلد گفته شده:

﴿فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ‎*‏ وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ ‎*‏ فَكُّ رَقَبَةٍ ‎*‏ أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ﴾ (البلد: ۱۴ـ۱۱)

«و[لی] نخواست از گردنه [عاقبت‌نگری] بالا رود! و تو چه دانی که آن گردنه [سخت] چیست؟ بنده‌ای را آزادکردن، یا در روز گرسنگی، طعام‌دادن.»

این گردنه برای کیست؟ برای آن کسی که پول دارد. آن کسی که پول ندارد، در پل صراط گردنه‌ای برایش وجود ندارد که بگویند: تو چند نفر را آزاد کردی از زندان؟ تو چند نفر را غذا دادی؟ ولی همان کسی که پول ندارد، یک گردنه‌ای روی صراط با او مواجه می‌شود – گردنه صبر و استقامت و تحمل است. تو با فقر خودت چطوری تحمل کردی؟ او باید از این گردنه عبور کند.

آن یکی به خاطر موقعیت شغلی که داشت و کار مردم به او گیر بود، باید کار مردم را راه می‌انداخت. روی پل صراط یک گردنه‌ای برای او می‌گذارند – گردنه کار مردم. از او می‌پرسند: از این گردنه رد شدی یا نشدی؟ می‌توانی رد شوی یا گیر می‌کنی سر پل صراط؟

آن یک کس دیگری که در جمع مؤمنین حرف زدنش می‌تواند باعث محبت، دوستی، آشتی و وحدت بشود یا حرف زدنش باعث تفرقه، کینه و نفرت بشود، روز قیامت یک گردنه‌ای روی پل صراط برایش می‌گذارند – گردنه زبان. گردنه نگاه، گردنه سکوت: چرا آنجا ساکت بودی؟ می‌خواستی خودت را مطرح کنی، خودت را بگیری؟ گردنه سکوت برایت می‌گذارند.

 

گردنه ولایت برای هر کس متفاوت است

اگر ما این گردنه‌ها را شناختیم، آن موقع متوجه می‌شویم که آیا گردنه‌ای به اسم گردنه ولایت اهل‌البیت روی پل صراط وجود دارد یا ندارد.

اینجا دیگر آن قضیه تاریخی است، آن قضیه اعتقادی است. یعنی آیا تو وقتی که برایت دلیلی آمد، دلیل روشنی داشتی بر اینکه ولایت برای علی (علیه‌السلام) است، حق با علی (علیه‌السلام) است، آیا آنجا ترسیدی بگویی حق با علی (علیه‌السلام) است؟ آیا آنجا چون حکومت، کسانی که طرفدار علی (علیه‌السلام) بودند را در تنگنا قرار می‌داد، آیا آنجا تو پای علی (علیه‌السلام) ایستادی یا نه؟ آن است که برایش گردنه ولایت قرار می‌دهند.

برای من و شمایی که هر چقدر علی ‌علی (علیه‌السلام) بگوییم هی بیشتر مطرح می‌شویم در جمع، دیگر گردنه ولایت برای ما مطرح نیست. من هرچه علی ‌علی (علیه‌السلام) بگویم، حالا در جمع مؤمنین می‌گویند: بارک‌الله، عجب آدم ولایتی، ماشاءالله، بارک‌الله، هی من را بیشتر تحویل می‌گیرند. حالا پس من خیال کنم که خیلی هنر کردم که علی ‌علی (علیه‌السلام) می‌گویم؟

آن کسی هنر کرد علی‌ علی (علیه‌السلام) می‌گفت که اگر می‌گفت علی (علیه‌السلام)، زندان می‌افتاد. اگر می‌گفت علی (علیه‌السلام)، فقیر می‌شد. اگر می‌گفت علی (علیه‌السلام)، برکنار می‌شد، عزل می‌شد. او گردنه علی (علیه‌السلام) و ولایت را رد کرد.

گردنه من و شما یک چیزهای دیگر است. گردنه من و شما این است که در مجلس امام حسین (علیه‌السلام) چکار کردیم که به محبت، به تواضع، به همدلی بیشتر کمک کنیم. گردنه‌ها متفاوت است.

پس ببینید، هم مهم است و هم بستگی به موقعیت و شرایط هر فرد دارد.

 

توشه این راه: انتخاب خدا بر خود

در این سفر، در این مسیر، مهم‌ترین توشه این راه، انتخاب خداست بر خود. این که خدا در قرآن می‌گوید:

﴿يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ (النور: ۴۶)

«و خدا هر که را بخواهد به راه راست هدایت می‌کند.»

خدا هرکس را بخواهد به راه مستقیم هدایت می‌کند. این معنی‌اش جبر نیست. معنی‌اش این نیست که خدا دلبخواهی بعضی‌ها را هدایت می‌کند، بعضی‌ها را هدایت نمی‌کند. معنی‌اش این است که هدایت شدن به صراط مستقیم، وارد شدن به مسیر اهل‌البیت، قانون دارد، سنت دارد، عبث و بیهوده نیست.

﴿وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ (آل‌عمران: ۱۰۱)

«و هرکس به خدا تمسک جوید، قطعاً به راه راست هدایت شده است.»

کسی اگر به خدا چنگ بزند، دست از خدا برندارد، خودش را، موقعیتش را، شهرتش را، تعریف دیگران را، دیده شدنش را، این حرف‌ها را که «حالا از من حساب ببرند، حالا حال او را بگیرم» بریزد دور و فقط و فقط خدا را در نظر بگیرد …

 

آفت دینداری: اختلاف

در قرآن یک آیه بسیار بسیار مهم برای ما دینداران وجود دارد که این آیه را باید هی بخوانیم و به خودمان هشدار بدهیم. آیه ۲۱۳ سوره بقره – این آیه آفت بزرگ ما دیندارها را می‌خواهد به ما گوشزد کند:

﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ (البقره: ۲۱۳)

«مردم، امتی یگانه بودند؛ پس خداوند پیامبران را نویدآور و بیم‌دهنده برانگیخت، و با آنان، کتاب [خود] را بحق فرو فرستاد، تا میان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داوری کند. و جز کسانی که [کتاب] به آنان داده شد – پس از آنکه دلایل روشن برای آنان آمد – به خاطر ستم [و حسدی] که میانشان بود، [هیچ کس] در آن اختلاف نکرد. پس خداوند آنان را که ایمان آورده بودند، به توفیق خویش، به حقیقت آنچه که در آن اختلاف داشتند، هدایت کرد. و خدا هرکه را بخواهد به راه راست هدایت می‌کند.»

مردم با هم بودند، متحد بودند. انسان‌های اولیه این خط‌کشی‌ها و اسم‌گذاری‌ها و اختلاف‌ها بین آنها نبود. ولی کم‌کم که زندگی بشر پیشرفت کرد، شروع شد به اختلافات. خدا پیامبران را فرستاد تا اختلاف بین مردم را برطرف کنند.

اما اتفاقی که افتاد چه بود؟ پیامبران آمدند، دین را آوردند برای اینکه اختلافات را برطرف کنند. همین دین شد مصیبت بشر. همین دین شد عامل اختلاف. این آیه خیلی مهم است. دیندارها، متدیّنان، نمازخوان‌ها، علما، فقها و اینها باعث اختلاف شدند. اینها حسین (علیه‌السلام) را کشتند.

 

معنای واقعی ایمان

فقط و فقط از بین دیندارها یک گروه به صراط مستقیم رسیدند. آنها چه کسانی بودند؟ آنهایی بودند که ایمان داشتند. خب مگر آنهایی که دیندار بودند، بقیه ایمان نداشتند؟

دقیقاً همان نکته‌ای که شب گذشته گفتیم. گفتیم ولایت معنی‌اش این نیست که من بگویم امام اول من علی است، دشمنش چنین و چنان است، پس من اهل ولایتم، پس من اهل نجاتم، من دیگر خیلی آدم خوبی هستم. نه، اصلاً از صبح تا شب تا صبح بگو علی، سینه بزن، ولی این عشق در دلت نباشد، تو را آدم نکرده باشد، تو را کنترل نکرده باشد، زبانت را کنترل نکرده باشد – هیچ تأثیری ندارد.

ایمان هم دقیقاً همین است. ایمان از نظر قرآن معنی‌اش اعتقاد خاص نیست. ایمان از نظر قرآن معنی‌اش رفتار خاص نیست. به خاطر همین است که قرآن اهل‌کتاب را هم می‌گوید: «مِنهُم المؤمنون» – از مسیحی‌ها، از یهودی‌ها، از زرتشتیان می‌گوید اینها مؤمن هستند، بعضی از آنها. اما خیلی از مسلمان‌ها مؤمن نیستند.

ایمان در قرآن معنی‌اش چیست؟ ایمان معنی‌اش حق‌طلبی است. معنی‌اش دل دادن به حق است. از خود گذشتن است، هرکس به اقتضای خودش. بله، من و شما چون پیغام خدا به ما رسیده، حقانیت پیامبر را فهمیدیم، حقانیّت امیرالمؤمنین را فهمیدیم – اگر حق‌طلب باشیم، مگر ممکن است نپذیریم ولایت را؟

ولی آن مسیحی که در خانواده مسیحی به دنیا آمده، نشنیده، نرسیده، قاصر است، وسعش همین است، اما حق‌طلب است – «مِنهُم المؤمنون»، اینها اهل نجات هستند، اینها مؤمن هستند.

 

راز صراط مستقیم: اعتصام به الله

راز صراط مستقیم در قرآن، اعتصام به الله است:

﴿وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ (آل‌عمران: ۱۰۱)

«و هرکس به خدا تمسک جوید، قطعاً به راه راست هدایت شده است.»

یعنی از خود گذشتن و فقط و فقط پای خدا ایستادن. خدا هم نه ادعای من و شماست. پای خدا ایستادن یعنی چه؟ خدا یک پادشاهی نیست در آسمان‌ها که من بگویم خودم را سخنگوی خدا معرفی کنم و بگویم خدا این را گفته، پس شما باید گوش کنید. خدا آن چیزی است که در دل انسان‌ها می‌جوشد. خدا در دل حق‌طلبان است. خدا خوبی است، خدا مهربانی است، خدا گذشت است، خدا حیا و شرم است. هرجا حیا بود، هرجا اخلاق بود، هرجا انسانیّت بود، خدا آنجاست.

بعدی: راه انسانیت

قبلی: از خودخواهی تا خداخواهی

بازگشت به فهرست

 

مطلب فوق در تاریخ 7/11/2025 در کتابخانه بنیاد امام علی (ع) منتشر شده است