Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors

از خودخواهی تا خداخواهی

 

دو معنای ولایت

در شب‌های گذشته درباره راه امام حسین (علیه‌السلام) سخن گفتیم و بر اساس آیات قرآن متوجه شدیم که راه حسین (علیه‌السلام)، راه خدا و همان صراط مستقیمی است که قرآن ما را به آن دعوت می‌کند. قرآن این حقیقت را توضیح می‌دهد که محبت و مودّت اولیای الهی، صراط مستقیم و شاهراه واضحی است که اگر کسی وارد این راه شود، رسیدنش به مقصد قطعی و تخلّف‌ناپذیر است.

متوجه شدیم که این صراط همان صراطی است که در متون دینی به عنوان پل صراط – پلی که روی جهنم برای ما توصیف شده – بر همان پل تطبیق می‌شود. فهمیدیم که گردنه‌ها، مواقف و عقبه‌هایی که در قیامت برای ما گفته شده و هر کس برای عبور از پل صراط باید از آن گردنه‌ها عبور کند، همان واجبات، همان ارزش‌ها، تکالیف و مسئولیت‌های دینی و اخلاقی است که ما در زندگی باید رعایت کنیم.

اما در بعضی از این متون می‌بینیم که گفته شده: صراط مستقیم یا صراطی که بر روی جهنم وجود دارد یا آن عقبه‌ای که در مسیر ما به بهشت و لقاء الله وجود دارد، ولایت و محبت اهل‌بیت است. در بعضی دیگر از متون می‌بینیم که یکی از مواقف و یکی از آن گردنه‌ها، ولایت معرفی شده است.

این نکته بسیار ظریف و مفیدی است. اگر به این تفاوت توجه کنیم و راز آن را متوجه شویم، خواهیم فهمید که چرا یک جا گفتند صراط مستقیم محبت و مودت اولیای الله است و یک جا گفتند در مسیر صراط مستقیم، موقعیت‌ها، عقبه‌ها و موقف‌هایی وجود دارد که یکی از آن موقف‌ها ولایت اهل‌بیت است. چگونه می‌توان این دو را با هم جمع کرد؟

برای درک پاسخ این پرسش، باید به این نکته توجه کنیم که ولایت از کلمات و واژه‌هایی است که دو معنا یا چند معنا دارد. گاهی ولایت گفته می‌شود و منظور محبت و مودت است. گاهی ولایت گفته می‌شود و منظور یک موضوع اعتقادی و کلامی است – به معنی جانشینی پیامبر خدا، به معنی امامت و هدایت و رساندن فرمان خدا به بندگان یا به معنای حکومت و سرپرستی مؤمنین.

به نظر می‌رسد که راز این تفاوت، بیان این دو معناست. گاهی وقتی گفته می‌شود ولایت علی (علیه‌السلام) و ولایت ائمه، منظور این است که حکومت، سرپرستی و فرمان به دست آنهاست. هرچه آنها بگویند ما باید اطاعت کنیم و امر حکومت به آنها سپرده شده است. گاهی گفته می‌شود ولایت اهل‌بیت یعنی محبت آنها و دل سپردن به آنها.

حال پرسش این است: وقتی گفته می‌شود صراط مستقیم ولایت است، کدام معنا از این دو معنا صراط مستقیم است؟

 

محبت، صراط مستقیم است

اگر کسی به صحبت‌هایی که در این چند شب داشتیم دقت کرده باشد، پاسخ این پرسش را می‌تواند به خوبی بیان کند. ما گفتیم آن چیزی که حرکت به انسان می‌دهد، همه‌چیز را برای انسان آسان می‌کند، جاذبه شهوت‌ها، مقام‌ها، اموال و منیّت‌ها را در چشم انسان پایین می‌آورد و اراده آهنین به انسان می‌دهد تا در مسیر درست حرکت کند، چه بود؟ محبت بود.

نه یک اعتقاد کلامی، نه یک اعتقاد تاریخی. اینکه من معتقد باشم بعد از پیامبر، امیرالمؤمنین علی جانشین بلافصل اوست، با این اعتقاد روحیه من عوض نمی‌شود. اینکه من از نظر تاریخی ثابت کنم که فلانی و فلانی غاصب بودند، حق با علی بود و دشمن علی ناحق بود – اینکه من این را اثبات کنم، هیچ تغییری در روحیه من، در زندگی من ایجاد نمی‌کند. چیزی که در من تغییر ایجاد می‌کند، آن عشق و محبت است.

 

دو نوع محبت: خودخواهی یا خداخواهی

اگر دقت کنید، چیزی که پیامبران آمدند به ما بگویند، چیزی که قرآن آمده به ما بگوید، فقط این است: یک داستان عاشقانه‌ای است که خدا نوشته برای زندگی ما و می‌خواهد از ما که فقط او را دوست داشته باشیم.

بعد به ما می‌گوید: در زندگی دو محبت بیشتر وجود ندارد – یا ما خودمان را دوست داریم یا خدا را. شما هر چیزی را که دوست دارید، در ذهنتان تصور کنید. هر کسی را که دوست دارید، در ذهنتان تصور کنید. این یا محبت خداست یا محبت نفس است.

من اگر یک کسی را دوست دارم، باید ببینم: اگر چون او همشهری من است، هم‌زبان من است، هم‌نژاد من است، هم‌دین من است، هم در خانواده من است، فامیل من است، بچه من است، پدر من است، مادر من است – همه‌اش به من برمی‌گردد. چون برای من است دوستش دارم. اینها همه‌اش حبّ به نفس است.

اما اگر من کسی را دوست داشتم و چیزی را دوست داشتم به خاطر اینکه او خوب است، به خاطر اینکه این متعالی است، به خاطر اینکه او اخلاق خوب دارد – نه به خاطر اینکه فامیل من است، نه به خاطر اینکه نسبتی با من دارد، و حتی می‌خواهم بگویم نه به خاطر اینکه امام فرقه من است – من اگر یک کسی را دوست داشتم به خاطر اینکه آن امام است، فرقه‌ای است که من در آن فرقه هستم، این الان محبت نفس است. اما اگر من یک کسی را دوست داشتم به خاطر خدا، این محبت خداست.

 

حدیث پیامبر درباره محبت

در حدیث از انس نقل شده:

«مردی از پیامبر (صلی ‌الله علیه وآله) درباره قیامت پرسید و گفت: قیامت چه زمانی است؟ فرمود: «وَمَاذَا أَعْدَدْتَ لَهَا»: «برایش چه آماده کرده‌ای؟» گفت: هیچ چیز، جز آنکه الله و پیامبرش را دوست دارم. پس رسول خدا فرمود: «أَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ»: «تو با کسی خواهی بود که دوستش داری». انس می‌گوید: از هیچ چیزی به مانند این سخن پیامبر (صلی ‌الله علیه وآله) شاد نشدیم که فرمودند: «تو با کسی خواهی بود که دوستش داری». انس می‌گوید: پس من که پیامبر (صلی ‌الله علیه وآله) و ابوبکر و عمر را دوست دارم، امیدوارم به سبب محبتم نسبت به آنان با آنها باشم، اگرچه همانند اعمال آنان را انجام نداده باشم.»

یک نفر آمد پیش پیامبر و درباره قیامت از پیامبر سؤال کرد. اینکه قیامت چه زمانی است و چه چیزی است، به چه درد شما می‌خورد؟ فرمود: چه چیزی آماده کرده‌ای برای قیامت؟ گفت: یا رسول‌الله، هرچه فکر می‌کنم چیزی آماده ندارم برای قیامتم، ولی نگاه می‌کنم می‌بینم تو را دوست دارم، خدا را دوست دارم. تو هم چون رسول خدایی دوستت دارم.

پیامبر فرمود: پس مطمئن باش، خیالت راحت باشد که هرکس با همان کسی است که دوستش دارد. اگر من را به خاطر اینکه فرستاده خدا هستم، ولی خدا هستم، دوست داری – معنای صراط هم همین است.

 

حارث همدانی و سه موقف دیدار

حارث همدانی می‌گوید:

«نیمروزی نزد امیر مؤمنان (علیه‌السلام) رفتم. فرمود: چه چیز تو را بدین جا کشانده است؟ عرض کردم: به خدا قسم که محبّت به تو. فرمود: اگر راست بگویی، بی‌گمان در سه جا مرا خواهی دید: زمانی که جانت به این‌جا رسد – و با دست خود به حنجره‌اش اشاره کرد – و هنگام گذشتن از صراط و در کنار حوض [کوثر].»

حارث همدانی می‌گوید: من یک روزی وسط روز در اوج گرما رفتم خدمت امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام). چه شد این موقع بلند شدی و الان آمدی پیش من؟ گفتم: فقط عشق تو یا علی من را کشاند.

فرمود: اگر واقعاً راست بگویی که من را دوست داری، مطمئن باش که سه جا می‌آیم پیشت، مرا می‌بینی. اولین جا آن لحظه جان دادن – اولین موقف از مواقف آن صراط هم همان لحظه است. وقتی من وارد آن عالم می‌خواهم بشوم، دیگر وارد آن صراطی شده‌ام که تا بهشت باید بروم. حضرت فرمود: اولش می‌آیم سراغت.

روی پل صراط که آنجا گفتیم چه مشقّت‌هایی هست، روی پل صراط هم می‌آیم دست تو را می‌گیرم. آن آخرش هم که حوض کوثری است که جرعه‌های لقاء خدا را آنجا تقسیم می‌کنند، آنجا هم می‌آیم سراغت.

خوشا به حال آنهایی که این محبت، دل آنها را زنده کرد. آنها اصلاً دیگر درگیر این بحث‌های تاریخی و اعتقادی و کلامی لازم نیست بشوند. دعوای آنها، نگرانی و دغدغه آنها این نیست که بگویند: اول این بود، دوم این بود، از نظر تاریخی ثابت کنند. نه، عشق خوبان دل آنها را برده، به خدا رسانده. فقط و فقط عشق آنها و دغدغه آنها این است که کار و زندگی آنها خدایی باشد.

 

علی ‌اکبر، نماد حق‌طلبی

نقل می‌کنند وقتی اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) خبر داد که «من پیامبر را خواب دیدم، فرمود که شما در این مسیر کشته می‌شوید»، علی ‌اکبر (سلام الله علیه) فقط یک سؤال پرسید. گفت: پدر جان، مگر ما بر حق نیستیم؟

ببینید، مهم این است که بر حق باشیم. درست، خدایی ما باشیم. کشته می‌شویم بشویم، مهم نیست. عشق من فقط آن حق‌طلبی است.

این جوان فهیم رشید وقتی می‌خواست به میدان برود، اولین کس از خاندان اباعبدالله (علیه‌السلام) بود. تا زمانی که اصحاب امام حسین (علیه‌السلام) بودند، اجازه ندادند یک نفر از خانواده امام به میدان برود. اما همین که اصحاب همه به شهادت رسیدند، اولین کسی که آمد و اجازه میدان خواست، علی ‌اکبر (سلام الله علیه) بود.

بعدی: یک راه با گردنه‌های متفاوت

قبلی: گردنه‌های صراط

بازگشت به فهرست

 

مطلب فوق در تاریخ 7/11/2025 در کتابخانه بنیاد امام علی (ع) منتشر شده است