در این چند شب برای اینکه معرفت بیشتری نسبت به مجلس عزا و بزرگداشت امام حسین (علیهالسلام) داشته باشیم، سعی کردیم با مراجعه به قرآن، راه امام حسین (علیهالسلام) را بهتر بشناسیم. قرآنی که:
﴿تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ﴾ (النحل: ۸۹)
«روشنگر همه چیز است.»
همه چیز را باید از قرآن به دست بیاوریم. با مراجعه به آیاتی که درباره صراط مستقیم در قرآن وارد شده، نکتههای بسیار ارزشمندی درباره جایگاه امام و انسانهای والا در سعادت، رشد و کمال خود به دست آوردیم.
متوجه شدیم صراط مستقیمی که قرآن درباره آن سخن میگوید، منظور ایمان و عمل صالح نیست. حتی قرآن نیست، چون قرآن به ما توضیح میدهد صراط مستقیم، پاداش ایمان و عمل صالح است، نه خود ایمان و عمل صالح. قرآن به ما توضیح میدهد که خود قرآن صراط مستقیم نیست، بلکه قرآن:
﴿يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ (النور: ۴۶)
«هر که را بخواهد به راهی راست هدایت میکند.»
ما را میبرد تا به صراط مستقیم برساند. پس صراط مستقیم چیست؟ با آیات سوره حمد و آیات سوره نساء که شبهای گذشته خواندیم، متوجه شدیم که صراط مستقیم یعنی محبت و مودّت انسانهای والا و انسانهای خدایی. اگر عشق و محبت اولیای خدا در دل ما بیفتد، این یعنی عشق و محبت خدا در دل ما است و این محبت است که میتواند ما را به مقصد برساند.
چرا اهل بیت صراط مستقیم هستند؟
سؤالی که اینجا مطرح میشود – و اگر به این سؤال دقت کنیم، یک فهم بسیار زیبا و عمیق درباره جایگاه امام و محبت امام حسین (علیهالسلام) به دست میآوریم – این است که: ما میدانیم قرآن ثقل اکبر است و اهل بیت ثقل اصغر است. چون در حدیث ثقلین پیغمبر فرمود: «من دو ثقل، دو وزن گرانبها برای شما به یادگار میگذارم»، فرمودند: ثقل اکبر قرآن و کتاب الله، و ثقل اصغر اهل بیت و عترتی.
اما میبینیم قرآن میگوید که «من قرآن، شما را به صراط مستقیم میرسانم». حالا میفهمیم که صراط مستقیم یعنی محبت اهل بیت، محبت اولیای الله، محبت انبیاء و شهدا و صدیقین و صالحین. این نکته چیست؟ چرا خدا نگفته مثلاً محبت قرآن صراط مستقیم است؟ گفته قرآن آمده شما را برساند به محبت اهل بیت. چرا؟
یک نکته بسیار ظریف و مهم در اینجا وجود دارد. این نکته را چه وقت ما متوجه میشویم؟ وقتی متوجه میشویم که آیات صراط مستقیم در قرآن را باز پیگیری کنیم.
یکی از سؤالاتی که جوانها میپرسند، میگویند: «قرآن چرا اینقدر تکرار در آن دارد؟ یک چیزی را هی چند بار چند بار میبینی، در این سوره آمده، در آن سوره آمده، دوباره تکرار شده.» ببینید، وقتی ما این آیات را، همین تکرارها را کنار هم میگذاریم، تازه مقصود قرآن آشکار میشود.
یک نمونهاش را درباره آیات صراط مستقیم امشب به شما نشان میدهم.
شیطان در کمین صراط مستقیم
ما در آیات صراط مستقیم میرسیم به آیاتی که در قصه آدم و ابلیس مطرح میشود. در قصه خلقت بشر و امر خداوند به سجده که خدا ابلیس را امر کرد به آدم سجده بکند و او سجده نکرد، ابلیس آنجا گفت:
﴿فَأَنْظِرْنِي إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾ (حجر: ۳۶)
«پس مرا تا روز برانگیخته شدنشان مهلت ده.»
بعد گفت:
﴿لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴾ (حجر: ۳۹)
«همه آنها را گمراه خواهم ساخت.»
قسم خورد که انسان را میخواهد به گمراهی بکشد. اگر نقش شیطان را در صراط مستقیم متوجه بشویم، آن موقع متوجه میشویم که چرا اهل بیت صراط مستقیم هستند که حتی قرآن باید ما را به او برساند.
در سوره اعراف اینگونه میخوانیم:
﴿قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ (الأعراف: ۱۶)
«گفت: پس به سبب آنکه مرا به بیراهه افکندی، من هم برای [فریفتن] آنان حتماً بر سر راه راست تو خواهم نشست.»
شیطان گفت: «خدا، حالا که من را فریب دادی، گمراه کردی، من را در نقش یک موجود وسوسهگر و اغواگر گذاشتی، من هم میآیم این انسانی را که به من گفتی به او سجده کن، میروم مینشینم دم در صراط مستقیم. مثل یک سگی که جلوی خانه ایستاده میخواهد پاچه بگیرد، مثل یک مأموری که مسلح ایستاده، نمیخواهد بگذارد آن وارد شود.»
﴿ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ﴾ (الأعراف: ۱۷)
«آنگاه از پیش رو و از پشت سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها میتازم، و بیشترشان را شکرگزار نخواهی یافت.»
خدا، من میایستم سر راه صراط مستقیم تا بندگان تو نتوانند وارد صراط مستقیم بشوند. چطوری این کار را میکنم؟
«مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ» از روبرو میآیم جلوشان. یعنی چه؟ یعنی «مِن مُستقبلهم» (از آیندهشان). یکی از راههای شیطان اینکه از روبرو میآید، یعنی آینده را میآورد در ذهن من: «آخ، فردا میخواهد چه بشود؟ بچهام چه میشود؟ فقیر میشوم، الان پول بدهم، خودم چکار کنم؟» از آینده وارد میشود.
«وَمِنْ خَلْفِهِمْ» از پشت سر، از گذشته، «مِن الماضی». «فلانی دیروز اینطوری کرد، چرا دیروز این اتفاق افتاد؟ من به او هیچ چیزی نگفتم، حالا حالش را میگیرم.» خاطرات گذشته نمیگذارد من حواسم به صراط مستقیم جمع بشود، وارد صراط مستقیم بشوم.
«وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ» از سمت راست. سمت راست یعنی در قرآن، هرجا سمت راست مطرح شده، یعنی از خوبیها، «مِن الخیرات، مِن العبادات، و حتی مِن حبّ اهل البیت». شیطان میگوید: «من از همین خوبیها میآیم، مانع صراط مستقیم میشوم.» یعنی یک کاری میکنم که مسجدیان که میروند در مسجد، در مسجد با هم دعوا کنند. مسجدیان سر سینهزنی هم با هم دعوا کنند. شیطان قسم خورده.
«وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ» از سمت چپ میآیم، نمیگذارم. «شَمَائِلِهِمْ» یعنی چه؟ یعنی از بدیها، از شهوات. تا من میآیم حواسم جمع شود، تا دلم به صراط مستقیم جذب بشود، تلویزیون را روشن میکنم، صحنهها میآید، اصلاً حال من گرفته میشود. میروم نماز بخوانم، دیگر حال ندارم. میآیم برای امام حسین (علیهالسلام) گریه کنم، صحنههای شهوانی، مال حرام و اینها، بدیهایی است که شیطان از جاذبههای شهوانی استفاده میکند برای اینکه من وارد صراط مستقیم نشوم.
«وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ» (و بیشترشان را شکرگزار نخواهی یافت).
الان در سوره اعراف این آیهای که خواندم، نشان میدهد که شیطان گفته: «من سر راه صراط مستقیم مینشینم، نمیگذارم اینها وارد صراط مستقیم بشوند.» حالا همین قصه، تکرارش در سوره حجر چطوری بیان شده:
﴿قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾ (حجر: ۳۹ و ۴۰)
«گفت: پروردگارا، به سبب آنکه مرا گمراه ساختی، من [هم گناهانشان را] در زمین برایشان میآرایم و همه را گمراه خواهم ساخت، مگر بندگان خالص تو از میان آنان را.»
شیطان میگوید: «خدایا، من قسم میخورم که همه چیز را در چشم این انسانها هی جاذبه ایجاد کنم. میگوید: دلم میخواهد، نمیتوانم چکار کنم، دست خودم نیست، دوست دارم.» «لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ» و هی میروم وسوسه میکنم: چقدر خوب است گناه، چقدر خوب است شهوت.
بعد، حالا خود شیطان اعتراف میکند، میگوید: «من از الان میدانم زور من به یک عدهای نمیرسد.» «إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ». عباد مخلَص تو، یعنی آنهایی که اولیای تو که دلداده تو هستند، عشق تو در دلشان هست، تو را انتخاب کردند، من میدانم زورم به آنها نمیرسد. ولی بقیه را همه را گمراه میکنم.
جواب خدا چیست؟ دقت کنید:
﴿قَالَ هَٰذَا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ * إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ﴾ (حجر: ۴۱ و ۴۲)
«فرمود: این راهی است راست [که] به سوی من [منتهی میشود]. در حقیقت، تو را بر بندگان من تسلطی نیست، مگر کسانی از گمراهان که تو را پیروی کنند.»
خیلی جالب است. خدا به شیطان جواب میدهد: «تو برای من شاخ و شانه میکشی؟ من به تو در این زندگی بشر یک نقش دادم. خودم تو را آفریدم، خودم به تو قدرت وسوسه دادم، خودم تو را گذاشتم این نقش را بازی کنی. داری برای من شاخ و شانه میکشی؟»
«هَٰذَا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ» اصلاً این صراط مستقیم را خودم درستش کردم. ﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ﴾. خدا میگوید: «تو کارهای نیستی. تو را فقط یک نقش دادم به تو که وسوسه کنی، برای اینکه قرار است من صراط مستقیم داشته باشم.»
محبت؛ تنها با حضور اختیار
شب گذشته توضیح دادم، گفتم: صراط مستقیم فقط با محبت ایجاد میشود. فقط با محبت. محبت چه وقت معنی دارد؟ محبت وقتی معنی دارد که جاذبه مثبت و منفی وجود داشته باشد، انتخاب و اختیار باشد.
خدا میگوید: «من به تو شیطان این نقش را دادم که تو بروی وسوسه کنی، جاذبه ایجاد کنی، گناه را زیبا جلوه بدهی، تا یک عدهای که اینها بندگان من هستند، عاشق من بشوند و من را انتخاب کنند. تو کارهای نیستی.»
چرا اهل بیت صراط مستقیماند؟
وقتی این را بفهمیم، تازه متوجه میشویم که چرا محبت یک انسانهایی میشود صراط مستقیم، مثلاً محبت قرآن نمیشود صراط مستقیم. چرا؟
به خاطر اینکه قرآن که اختیار در آن وجود ندارد، که انسان نیست، که بین خوبی و بدی نیست. اختیار برای کسی است که میتواند خودخواه باشد، ولی عشق و محبت او را به سمت خدا میکشاند. این عشق و محبت است که انسان را بالا میبرد. عشق و محبت است که آن جاده واضح و آن صراط مستقیمی که شبهای گذشته راجع به آن صحبت کردیم، او را ایجاد میکند و انسان را به خدا میرساند.
قدرت عشق؛ داستان رسول ترک
این عشق و محبت اگر آمد، دیگر بزرگ و کوچک نمیشناسد، مرد و زن نمیشناسد، دیگر عالم و جاهل نمیشناسد.
شما قصه رسول ترک را – ایرانیها معمولاً شنیدهاند – یک لات چاقوکش مشروبخور در تبریز که شرارت میکرد، بعد آمد تهران برای شهوترانیاش، بعد با یک روضه امام حسین (علیهالسلام) آنچنان متحول شد که شد از عرفای بزرگ الهی. نه سواد داشت، نه سابقه داشت، نه خانواده داشت. یک لات مشروبخور چاقوکش که وقت از دنیا رفتنش توبه کرد.
همین عشق، عشقی است که شما در کربلا در تک تک آن اعضاء میبینید.
عبدالله بن حسن؛ اسطوره عشق
امشب میخواهم بروم به دامن یکی از عاشقترینهای کربلا، متوسل بشویم. چرا میگویم از عاشقترینها؟ به خاطر اینکه این فرزند امام حسن مجتبی، عبدالله (سلام الله علیه)، ۹ سالش بود، ۱۰ سالش بود. این عبدالله اسطوره عشق است.
عبدالله گوشه خیمه نشسته بود، میگفت: «یعنی من حساب میآیم جزو کسانی که حسین (علیهالسلام) را یاری کردند؟» ولی هیچکس آن را به حساب نمیآورد، اجازه نمیدادند که او وارد بشود. اما در یک لحظه دید که حسین (علیهالسلام) زمین افتاد در قتلگاه. آنجا بود که عبدالله صبر خودش را از دست داد. آمد خودش را رساند به امام حسین (علیهالسلام) که در قتلگاه افتاده بود. این نانجیبها داشتند شمشیر میزدند، نیزه میزدند.
اما این که من میگویم اسطوره عشق، شما میبینید یک بچه وقتی با شمشیر و نیزه مواجه میشود، خیلی طبیعی است که خودش را جمع کند، خودش را از جلوی تیغ تیز کنار بکشد. اما وقتی دید که نانجیب شمشیرش را بلند کرد بر بدن حسین (علیهالسلام) فرود بیاورد، این بچه همین قدر توانست از حسین (علیهالسلام) دفاع کند که این دست کوچک خودش را سپر کرد جلوی شمشیر! و در آغوش حسین (علیهالسلام) پرپر شد.
بعدی: پل صراط
قبلی: راه محبت
مطلب فوق در تاریخ 7/11/2025 در کتابخانه بنیاد امام علی (ع) منتشر شده است