Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors

رانت‌خواری و بی‌عدالتی

هواپرستی و گمراهی انسان

در بررسی عوامل بروز فاجعه کربلا به یک آموزه مهم قرآنی اشاره کردیم که ریشه همه این گمراهی‌ها و شقاوت‌ها و جنایت‌ها را باید در هواپرستی و خودپسندی و خودخواهی انسان‌ها جستجو کنیم. قرآن همین جریان و همین حوادث و همین جنایات را از بشر پیش‌بینی کرده و به همین خاطر این همه در رابطه با هواپرستی و خودخواهی هشدار داده. چون وقتی هوا و هوس بر انسان مسلط می‌شود، وقتی خودش برایش مهم می‌شود، ذهنش، فکرش و عقلش دیگر درست کار نمی‌کند و به تعبیر قرآن دچار اضلال الهی و گمراهی خدایی می‌شود.

به تعبیر زیبای سعدی:

حقیقت سرایی است آراسته / هوی و هوس گرد برخاسته

نبینی که جایی که برخاست گرد / نبیند نظر گرچه بیناست مرد

هر چقدر هم فرد بینا باشد، وقتی گرد و خاک بلند می‌شود، دیگر چشمش درست نمی‌بیند. این واقعیت زندگی ما است که وقتی گرد و خاک هوا و هوس بلند می‌شود، دید و نگاه ما را تغییر می‌دهد.

و به تعبیر مولوی:

چون غرض آمد هنر پوشیده شد / صد حجاب از دل به سوی دیده شد

وقتی غرض، حب و بغض وجود داشته باشد، بهترین آدم بهترین کار را هم که می‌کند، می‌خواهیم از او ایراد بگیریم. این خیلی خطرناک است.

گفتیم از امشب مقداری مصداقی‌تر وارد آن هواپرستی‌ها و اتفاقاتی که واقعاً رخ داد و باعث این فاجعه کربلا شد بشویم و ببینیم آیا واقعاً این اصل قرآنی که ما در این دو شب تبیین کردیم، قابل تطبیق با این اتفاق و این مصیبت هست یا نیست. این خیلی مفید است برای ما، غیر از اینکه نگاه ما را قرآنی‌تر می‌کند، باعث می‌شود تحلیل ما از تاریخ اسلام، فهم و درک ما از این مجالسی که برایش احترام قائل هستیم، هزینه می‌کنیم، زحمت می‌کشیم، حضور پیدا می‌کنیم و وقت می‌گذاریم، یک تحلیل دقیق‌تر و عالمانه‌تری باشد. دین‌مان را بهتر می‌شناسیم، امام‌مان را بهتر می‌شناسیم، و تازه متوجه می‌شویم که اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) حرفش چه بود، برای چه چیزی قیام کرد، برای چه چیزی جان خودش و عزیزانش را به خطر انداخت و این‌گونه فدا کرد.

 

بزرگترین مصداق هواپرستی: ویژه‌خواری و بی‌عدالتی

اگر بخواهم از عوامل مختلفی که به عنوان مصادیق هوا و هوس‌پرستی در تاریخ صدر اسلام اتفاق افتاد و به چنین حادثه تلخی منتهی شد بگویم، باید از عنوانی به اسم ویژه‌خواری، رانت‌خواری، تبعیض و بی‌عدالتی نام ببرم. متأسفانه با اینکه این موضوع حتماً و حتماً مهم‌ترین عامل این فاجعه بوده و مهمترین دغدغه و مهمترین حرف و مطالبه اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) بوده، اما متأسفانه در مجالس امام حسین (علیه‌السلام) راجع به این کمتر صحبت می‌شود. کمتر مردم ما می‌دانند که امام حسین (علیه‌السلام) حرف اصلی او این بود: با بی‌عدالتی می‌خواست مبارزه کند.

بی‌عدالتی و رانت‌خواری برجسته‌ترین مصداق خودخواهی و هواپرستی قدرتمندان، زورمندان، ثروتمندان، طبقه اشراف و کسانی است که خودشان را دارای امتیازات ویژه، برتری بر دیگران، حق رای، حق وتو و به عنوان یک طبقه ممتاز جداگانه‌ای در جامعه حساب می‌کنند.

تحلیل کردیم در شب‌های گذشته و گفتیم هواپرستی ریشه در این خودخواهی‌هایی دارد که به صورت غریزی خدا در وجود ما قرار داده. به صورت غریزی هر کسی خودش را دوست دارد، عیوب خودش را نمی‌بیند، عیوب دیگران را می‌بیند، کارهایی که از دیگران ایراد می‌گیرد اگر خودش انجام بدهد هیچ‌طوری نیست. این یک غریزه است، یک حس شهوانی حیوانی است که خدا برای آزمون ما و برای تدبیر معاش ما در وجود ما گذاشته. ولی از آن طرف، عقل و هدایت‌های الهی و هشدار انبیاء الهی همه آمده برای اینکه این حس را کنترل کند، این غریزه را بیاورد در چارچوبش، هر کسی به حق خودش قانع باشد و زیاده‌خواه نباشد.

 

مبارزات انبیا با رانت‌خواری

اتفاقاً برخلاف تصور خیلی از افراد، انبیاء الهی و پیشوایان ادیان الهی، نه سر مسائل اعتقادی با دشمنان‌شان دعوا داشتند، بلکه سر همین زیاده‌خواهی‌ها، سر این رانت‌ها، سر خودبرتربینی‌های عده‌ای بود که با آمدن دین و پیام ادیان الهی، موقعیت‌ها و ویژه‌خواری‌های خودشان را در خطر می‌دیدند.

شما فکر می‌کنید ابوسفیان و ابوجهل که ثروتمندان و اشراف مکه بودند، به بت اعتقاد داشتند؟ برایشان خیلی فرقی می‌کرد که حالا بت را بپرستند یا اینکه یک چیز دیگری را بپرستند؟ نه، اینها بت را کرده بودند یک بهانه‌ای تا سر مردم را گرم کنند و به اهداف و تجارت‌ها و ویژه‌خواری‌های خودشان برسند.

بعد یک‌مرتبه دیدند یک کسی آمده می‌گوید همه انسان‌ها با هم برابرند و برادرند. یک کسی آمده می‌گوید شما غیر از خدای واحد را نباید بپرستید، حرف هیچ کسی غیر خدا را گوش ندهید، هیچ کسی بر شما برتری ندارد، هیچ کسی حق ندارد به شما امر و نهی بکند. این موقعیت‌ها و منافع آن افراد را به خطر می‌انداخت. این بود که اینها مبارزه می‌کردند، اگرچه در ظاهر می‌گفتند ما بت‌ها و عقاید و باورهای نیاکان‌مان در خطر است. مطمئن باشید اگر منافع آنها با طور دیگری تأمین می‌شد، آن را هم می‌پذیرفتند.

تمام مبارزات، تمام مقاومت‌ها و سختی‌کشیدن‌های اولیاء الهی برای این بود که یک عده‌ای حاضر نبودند از منافع خاص و رانت‌ها و ویژگی‌هایی که برای خودشان در نظر گرفته بودند صرف‌نظر کنند.

 

معجزه پیامبر: ایجاد عدالت

کار مهم و معجزه بزرگ پیغمبر ما این بود که آمد در مقابل این استکبار شدید، ویژه‌خواری و برتری‌طلبی قدرتمندان و ثروتمندان ایستادگی کرد. محرومان، کسانی که زیر یوغ این قدرتمندان بودند، آمدند حمایت کردند، سختی‌ها را تحمل کردند تا پیروز شدند. اما مگر آن قدرتمندان دست‌بردار بودند؟ تا زمانی که مجبور نشدند، مسلمان نشدند. امثال ابوسفیان‌ها تا لحظه آخر مقاومت کردند. بعد که دیدند چاره‌ای ندارند، به ظاهر مسلمان شدند، اما تلاش آنها برای این بود که بتوانند آن موقعیت از دست رفته را دوباره برگردانند.

آن تغییر فرهنگی که عدالت را در جامعه ایجاد کرد، به تعبیر ابن خلدون مورخ بزرگ که می‌گوید: پیغمبر ما غیر از قرآن هیچ معجزه‌ای نداشت جز یک معجزه، و آن اینکه توانست این قبایل مدعی از هم گسیخته رقیب را با هم متحد کند و دل‌ها را نرم کند. این بزرگترین معجزه بود. کسی اگر تاریخ عرب را بشناسد و بداند آنها چه تعصباتی و چه جنگ‌ها و خونریزی‌هایی سر اینکه چرا شتر قبیله شما آمده مثلاً در باغچه ما علف خورده داشتند و چندین سال با هم می‌جنگیدند و می‌کشتند، اینها را توانست برادر کند، برابر کند، کاری کند که اینها برای هم فداکاری می‌کردند و اموالشان را با هم تقسیم می‌کردند.

 

بازگشت تبعیض‌ها: از سقیفه تا عثمان

این جو و این فضایی که پیغمبر به وجود آورد، متأسفانه بعد از او به تدریج باز آن جاهلیت‌ها و بی‌عدالتی‌های جاهلی به تدریج برگشت. نقطه اول و ابتدایی برگشتن این تبعیضات کجا بود؟ در سقیفه. شما ببینید اولین حرفی که در سقیفه زده شد در مورد جانشینی پیغمبر، وقتی خواستند تصمیم بگیرند، ابوبکر اعلام کرد که پیغمبر گفته جانشین من باید از قریش باشد. چون انصار در مدینه که این همه برای پیغمبر پناه داده بودند، اموال خودشان را به مهاجرین داده بودند، پذیرایی کرده بودند، الان مدعی بودند و می‌گفتند جانشین پیغمبر باید از ما باشد. ولی ابوبکر گفت پیغمبر می‌تواند از قریش باشد و ما از قریش هستیم.

این اولین نقطه برگشتن آن تبعیض‌ها بود. به جای اینکه ملاک را بگذارند علم، تقوا، ایمان، نصب الهی، ملاک را چه دارند می‌گذارند؟ مال این قبیله باید باشد جانشین پیغمبر. این همان خودخواهی و هوسرانی که گفتیم ببینید از کجا سر در می‌آورد: قبیله ما باید جانشین پیغمبر باشد.

اما پیغمبر آن‌چنان فرهنگی را حاکم کرده بود که به سادگی نمی‌شد این را عوض کرد. تحول بزرگی در جان‌ها به وجود آورده بود. به خاطر همین تا زمان خلیفه اول و خلیفه دوم، تا حدود زیادی آن عدالت در جامعه برقرار بود و تبعیض‌ها خیلی نادر رخ می‌داد.

حتی شما می‌بینید در تاریخ زندگی خلیفه دوم، جریان‌های متعددی نقل شده که نشان می‌دهد او خیلی حساس بود و سخت‌گیری می‌کرد. در یک سفری که رفته بود شام، حاکمی که آنجا گذاشته بود، آمدند گفتند ما شکایت داریم، این حاکم یک کسی را به ظلم زده. بررسی کردند، ثابت شد که بله او زده. گفت قصاص کنید. هر چه جمع شدند مشاورین، مسئولین و مدیران و گفتند آقا حاکم، اُبهتش از بین می‌رود، گفت نه، آقا من خودم دیدم پیغمبر خدا گفت من را قصاص کنید. مردم را جمع کرد و گفت آقا اگر یک کسی حقی من به گردنش دارم بیاید بگوید. یک نفر آمد گفت به من یا رسول الله، شما داشتید رد می‌شدی، چوبت خورد به من، حواست نبود، ولی بالاخره زدی، می‌خواستی شترت را بزنی ولی من را زدی. پیغمبر گفت بیا بزن.

ببینید چه فضایی را پیغمبر در جامعه به وجود آورد. پیامبر خدا، فرمانروای قلوب می‌گوید: نه، اگر من زدم قصاص کند. آنجا می‌گویند عمر گفت که من پیغمبر را دیدم گفت بیایید من را قصاص کنید. شما می‌خواهید من بگویم این قصاص نشود به خاطر این اُبهتش نریزد؟ نه، قصاص شود. هر کاری کردند گفت نه قصاص شود. چرا؟ چون آن فضای فرهنگی که پیغمبر به وجود آورده بود اجازه نمی‌داد به سادگی تبعیض‌ها در جامعه وجود بیاید.

اما متأسفانه نادانی و جدا شدن از منابع الهی علم و راه درست دین، باعث شد همین آقا پایه‌های بیشتر این تبعیض‌ها را ندانسته -حالا می‌گوییم- گذاشت. چرا؟ چون خلیفه دوم، می‌دانید دیگر، از اواسط دوره خلیفه دوم فتوحات مسلمان‌ها شروع شده بود و روم را شکست داده بودند و ایران را شکست داده بودند. غنیمت‌های جنگی می‌آمد، اموال سرازیر شده بود به سمت پایتخت کشور.

این آقا آمد به جای اینکه آن روش پیغمبر را در مساوات بین مردم پیاده کند—حالا تحت تأثیر فشار این سران و این اشراف و این کسانی که بالاخره یک موقعیت در جامعه داشتند، یا هر فکری که می‌کرد—آمد سهمیه گذاشت. شاید همان فکری که متأسفانه بعد از انقلاب ما هم بعضی—حالا شاید از طریق دلسوزی—اسم سهمیه رزمندگان، سهمیه ایثارگران و سهمیه… این سهمیه‌ها است که سم ایجاد می‌کند و به تدریج این فضای تبعیض را می‌رساند به آنجایی که امروز شما می‌بینید ما با اختلاس‌ها روبرو هستیم.

هرچه دلسوزها گفتند که آقا این اگر رفته جهاد کرده، رزمنده است و شهید داده، خب برای خدا داده، چرا سهمیه اضافی‌تر برایش می‌گذاری؟ پیغمبر تبعیض قائل نمی‌شد بین مردم. چرا باید حق کس دیگری که نمره‌اش در کنکور بالاتر است این یکی بگیرد چون مثلاً رزمنده بوده؟ خب رزمنده بوده روی سر ما جای دارد، ولی قرار نیست حق کسی دیگری را بگیرد.

عمر آمد این کار را کرد و سهمیه گذاشت در تقسیم بیت‌المال. گفت هرکس به پیغمبر نزدیکتر بوده سهم بیشتری از بیت‌المال می‌گیرد، هر چقدر دورتر می‌شود سهمیه کمتر می‌شود. یک جدولی درست کرده بود، بر اساس آن جدول تقسیم می‌کرد.

همین نوع رفتار بلافاصله در پسر خودش نتیجه‌اش بیرون آمد. وقتی عمر ترور شد و کشته شد، عبیدالله بن عمر، پسر عمر بن خطاب، به انتقام خون پدرش شروع کرد به کشتن. هرمزان ایرانی را کشت، افراد دیگری، دو و سه نفر دیگر هم نقل شده در تاریخ به اتهام صرف اینکه چون مثلاً دیده بودند اینها همراه قاتل بودند، اینها را هم از روی عصبانیت زدند و کشتند.

مردم صدایشان درآمد و گفتند آقا این آدم بی‌گناه کشته. حتی نقل شده امیرالمؤمنین به عثمان می‌گفت چرا این را رها می‌کنی، چرا این را قصاص نمی‌کنی؟ تبعیض آغاز شده بود، ویژه‌خواری‌ها و متفاوت بودن آدم‌ها در برابر قانون شروع شده بود. آنجا مدام دارد بیرون می‌زند و این آقای عبیدالله عمر قصاص نشد.

بعد دیگر در دوره عثمان به اوج خودش رسید. جایزه‌ها، هدیه‌ها، پاداش‌ها و سهمیه‌ها فراوان شد. اولین کسی که در اسلام سفره‌های عمومی انداخت عثمان بود، به عنوان اینکه برای مستمندان و فقرا سفره می‌اندازیم. اولین کسی که به اهالی شهرها جایزه می‌داد و هدیه می‌داد عثمان بود.

یعنی آیا فقط مستمندان از این بهره‌مند می‌شدند؟ آیا عدالت این است که آدم این‌طوری بذل و بخشش کند؟ سفر استانی برود چند میلیارد بدهد؟ اگر شما باید بدهید به این منطقه، در بودجه‌اش قرار بدهید. چرا وقتی می‌روید سفر استانی می‌خواهید گداپروری کنید؟ این کارها ریشه‌هایش آنجا گذاشته شد.

 

دغدغه امیرالمؤمنین: برقراری عدالت

آن وقت شما ببینید امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) از او درخواست می‌کردند که آقا حکومت را شما بپذیرید. امیرالمؤمنین می‌دید دیگر این حکومت فایده‌ای ندارد، همه چیز زیر و رو شده، چطوری می‌شود این حکومت را اداره کرد؟ اما تنها دلیلی که علی آورد برای پذیرش حکومت چه بود؟ گفت من حکومت را می‌پذیرم که مثلاً مردم را نمازخوان کنم، حجاب را برقرار کنم، شراب‌فروشی‌ها را جمع کنم؟ نه. تنها دلیلی که علی آورد این بود، گفت: من چاره‌ای ندارم، قبول می‌کنم برای اینکه عدالت را برقرار کنم، تا این رانت‌ها را جمع کنم، تا این ویژه‌خواری‌ها را جلویش را بگیرم. چون خدا پیمان گرفته از ما که بر گرسنگی گرسنگان و ورم شکم پولدارها و ثروتمندان نمی‌توانیم بی‌تفاوت باشیم.

حرف علی این بود.

 

خطبه امام حسین (علیه‌السلام) در منا: امر به معروف یعنی برقراری عدالت

حسین (علیه‌السلام) فرزند همان علی (علیه‌السلام) است. شما ببینید مرحوم حرّانی در تحف‌العقول خطبه اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) را مدتی قبل از کربلا -شاید کمتر از یک سال قبل از حادثه عاشورا- که در منا بعد از مراسم حج حضرت فرمودند که علما، صحابیان، تابعان و بزرگان همه جمع شوند، من با آنها حرف دارم، این خطبه را مرحوم حرّانی در تحف‌العقول نقل کرده. اگر می‌خواهیم ببینیم دغدغه حسین (علیه‌السلام) برای این قیام و برای کشته شدنش چه بود، این خطبه را بخوانیم.

مگر ما نمی‌گوییم امام حسین (علیه‌السلام) شهید امر معروف و نهی از منکر است؟ خطبه امر به معروف و نهی از منکر را حضرت توضیح داده. فرموده: مهمترین فریضه خدا امر به معروف و نهی از منکر است. و شما ای عالمان دین، ای انصار رسول خدا، ای کسانی که اسم خودتان را گذاشتید علمای دین، چرا ساکت هستید در برابر ظلمی که به مردم می‌شود؟ چرا ساکت هستید در برابر بیچارگان و گرسنگانی که از حقوقشان محروم شدند؟ چرا ساکت هستید از آن ویژه‌خواری‌هایی که اینها به اطرافیانشان دارند می‌دهند؟ چرا ساکت هستید از این اختلاس‌ها؟

حرف حسین (علیه‌السلام) این است. امر به معروف و نهی از منکر را آنجا خودش توضیح می‌دهد و می‌گوید: اگر شما جلوی بی‌عدالتی را بگیرید در جامعه، جلوی اینکه یک عده‌ای دسترسی داشته باشند به بیت‌المال مسلمین، هر روز خبر یک اختلاس و یک مشکلی که برای مردم به وجود می‌آورند بشنوید، اگر این را جلویش را بگیرید، بقیه احکام خدا خود به خود اجرا می‌شود. اما اگر این جلویش را نگیرید، بقیه احکام خدا هر روز بدتر می‌شود.

 

هشدار برای امروز

اگر این هشدار امام حسین (علیه‌السلام) را ما امروز هم جدی نگیریم، خیلی برای عاقبت کشورمان، برای عاقبت انقلابمان، برای خون شهیدانمان خطرناک است. چون آنها می‌فهمیدند بزرگ‌ترین مشکل در یک جامعه بی‌عدالتی است. بزرگترین مشکل این است که یک عده‌ای از یک امکاناتی برخوردار باشند، یک عده‌ای حق ویژه برای خودشان قائل باشند و یک عده‌ای محروم باشند و هر روز فقیرتر بشوند. این رنج می‌داد آنها را.

ما خوشحالیم که امروز در دوره جدید ریاست قوه قضاییه کشورمان مبارزه با این فسادها شروع شده و حرکت‌های خوبی آغاز شده که خیلی البته دیر است، ولی باز هم مغتنم است. اما امیدواریم که اینها ادامه پیدا کند و امیدواریم که اینها برسد به ریشه‌هایی که باعث این فسادهای فراگیر می‌شود.

تا قوانین ما اصلاح نشود، تا عملکردها شفاف نباشد، تا مسئولین پاسخگو نباشند، تا رسانه‌ها آزاد نباشد، تا حق انتقاد وجود نداشته باشد، تا حق افشاگری وجود نداشته باشد، تا از افشاگران تقدیر نشود—نه اینکه با افشاگران برخورد بشود—تا اینها نباشد، این مشکلات حل نمی‌شود. حالا این یکی را می‌گیری، فردا یکی دیگری را باید بگیری.

از تجربه دنیا باید استفاده کنیم. چطوری دنیا فساد را در کشورهای پیشرفته مهار می‌کنند؟ چطوری می‌شود که یک نخست وزیر وقتی کسی رانتی استفاده می‌کند، این‌گونه مجبور به عذرخواهی می‌شود، مجبور به پاسخگویی می‌شود؟ از همین تجربه باید استفاده کنیم. راه حسین (علیه‌السلام) این است.

 

عمل به سیره حسین (علیه‌السلام) نیازمند آزادگی است

این نکته بسیار مهمی است که به نظر من ما نباید نادیده بگیریم و در تحلیل‌مان نسبت به این قیام و این مصیبت و این حادثه بزرگ نباید اشتباه کنیم و تصور کنیم که حالا یک دعوایی بوده، دو گروه با هم دعوا داشتند، یک عده از آنها را ما حق می‌دانیم و یک عده از آنها را باطل می‌دانیم، حالا آن باطل‌ها آمدند این حق را مظلومانه شهید کردند. نه، جریان خیلی عمیق‌تر است. یک فرهنگ است، یک فرایند است، یک حقیقت بزرگی است که اولیاء خدا دنبال رفع آن مشکل بودند.

البته عمل کردن به این سیره و به این مرام نیاز به آزادگی دارد، نیاز به غلبه بر خودخواهی‌ها و خودپسندی‌ها دارد. آدم اگر آزاده شد، اگر در تک تک شئون زندگی خودش… حالا من و شما شاید خیلی حرف‌ها را می‌گوییم و می‌گوییم به ما چه ارتباطی دارد، این مال مدیران است که باید این کار را بکنند. ولی نه، از همین امور شخصی زندگی شروع می‌شود. بچه‌هایی که ما تربیت می‌کنیم، فردا مدیران این جامعه‌اند. این بچه امتیاز ویژه‌ای برای خودش قائل نیست.

اصلاً در دین ما امتیاز و حق ویژه هیچ‌کس ندارد. اصلاً هیچ طبقه خاصی ما در دین‌مان نداریم. شما می‌بینید در مسیحیت یک طبقه روحانی دارند، طبقه کشیش دارند، اینها یک حقوقی دارند، یک ویژگی‌هایی دارند، اصلاً یکسری چیزها بدون اینها انجام شدنی نیست. ولی ما در دین‌مان چنین چیزی نداریم. عالم دین داریم، عالم دین خادم مردم است، نوکر مردم است، نیازهای مردم را بتواند رفع کند. ولی هیچ کاری و هیچ حکمی در دین ما وجود ندارد که وابسته باشد به یک روحانی، به یک عالم دین.

ولی روحانیت اگر آن مرام اولیاء دین را بیاید پیاده کند، خودش را خادم و کوچک و نوکر مردم قرار بدهد، نه اینکه یک حقی… من گاهی می‌روم مثلاً در صف نانوایی، طرف بگوید: حاج آقا، شما برو جلو، نانت را بگیر. برای چه چیزی؟ حالا شما حق خودتان می‌خواهید بدهید، احترام بگذارید به من، باشد، ولی چرا حق دیگران را می‌دهید؟ من باید در صف خودم بایستم.

این به نظرم یکی از مهم‌ترین درس‌ها و عبرت‌های عاشوراست که ما امروز، مخصوصاً جامعه ما، به شدت به این نیازمند است و تا این را حل نکنیم، خیلی دیگر از مشکلات ما حل نمی‌شود.

بعدی: تعصب

قبلی: هواپرستی

بازگشت به فهرست

 

مطلب فوق در تاریخ 15/12/2025 در کتابخانه بنیاد امام علی (ع) منتشر شده است