Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors

هواپرستی

چرا انسان‌ها به اشتباهات خود ادامه می‌دهند؟

شب گذشته بحثی را آغاز کردیم با موضوع شناسایی عوامل فاجعه کربلا و درس‌هایی که هر یک از ما از این مصیبت بزرگ، نه فقط در ابعاد اجتماعی بلکه حتی در زندگی شخصی و معنوی خودمان می‌توانیم بگیریم. این سؤال را مطرح کردیم که افراد سرشناس، صحابه، یاران امیرالمؤمنین، علمای بزرگ و مسلمانانی که اهل نماز و روزه و قرآن و عبادت بودند، چگونه به چنین سرنوشت شومی دچار شدند که دستشان به خون فرزند رسول خدا (صلی الله علیه وآله) آلوده شد؟

این سؤال کلی‌تر نیز مطرح شد: چرا ما انسان‌ها به جایی می‌رسیم که بعضی رفتارهای زشت و حتی جنایت‌های بزرگ برای ما عادی می‌شود؟ همان‌طور که دیشب توضیح دادیم، یکی از موضوعات پرتکرار و تأکیدات فراوان قرآن برای ما، همین موضوع بسیار مهم است. ما در زندگی شخصی خودمان هم نمونه‌هایی از آن را تجربه می‌کنیم و مشاهده می‌کنیم؛ در خودمان و در اطرافیانمان می‌بینیم که گاهی می‌فهمیم کاری بد است، می‌دانیم نباید این کار را انجام دهیم، اما احساس می‌کنیم که دست خودمان نیست. می‌گوییم: «من نمی‌توانم این کار را نکنم.»

دقیقاً همان اتفاقی که برای خیلی از سران جبهه مقابل امام حسین (علیه‌السلام) افتاد. همان‌طور که گفتیم، درباره عمر سعد چند بار در تاریخ نقل شده که افرادی به او گفتند: «چه می‌خواهی بکنی؟ این چه رفتاری است که داری با حسین (علیه‌السلام) انجام می‌دهی؟» و او می‌گفت: «بله، می‌دانم که این اشتباه است، ولی نمی‌توانم نکنم.»

این خطر بزرگی است و هشدار بزرگی است.

 

قرآن و موضوع هدایت و ضلالت

وقتی با این نگاه سراغ قرآن می‌رویم، می‌بینیم که قرآن گویا برای همین موضوع آمده. اصلاً قرآن سخنش با ما انسان‌ها همین است. می‌توانیم قرآن را به عنوان کاتالوگ، بروشور و آن دفترچه راهنمای وجود ما انسان‌ها در نظر بگیریم. خدایی که ما را آفریده، ما را بهتر از خودمان می‌شناسد و می‌داند چه موجودی خلق کرده، چه روحیاتی دارد و چه ویژگی‌هایی در درون او است.

این خدا بارها و بارها در قرآن می‌گوید: دلت، قلبت، نفست و وجودت به گونه‌ای است که اگر یک مراقبتی از خودت نداشته باشی و مواظب خودت نباشی، به تدریج کار تو به جایی خواهد رسید که دیگر هیچ هدایتی، هیچ هشداری و هیچ نصیحتی در تو اثر نمی‌کند.

شما تعبیر «اضلال الهی» را در قرآن شاید بارها دیده‌اید. متأسفانه این یکی از موضوعاتی است که خیلی بد فهمیده می‌شود. بارها در قرآن می‌بینید که خداوند می‌فرماید:

﴿يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ﴾ (فاطر: 8)

«خداست که هر که را بخواهد بی‌راه می‌گذارد و هر که را بخواهد هدایت می‌کند.»

برخی این آیه را این‌طوری می‌فهمند و می‌گویند: «ما که تقصیر نداریم، خدا خودش گفته بعضی‌ها را گمراه می‌کند و بعضی‌ها را هدایت می‌کند. او می‌خواست ما را هم هدایت می‌کرد.» بعضی‌ها از این آیه جبر می‌فهمند و می‌گویند: «ما که اصلاً اختیاری نداریم، خدا خودش در قرآن گفته هر کسی را که بخواهد هدایت می‌کند و هر کسی را که بخواهد گمراه می‌کند.»

این برداشت درست نیست. اینها قرآن را نفهمیده‌اند و متوجه نشده‌اند که هدایت و ضلالت در قرآن چند معنا دارد.

مگر ممکن است خدا بخواهد کسی را گمراه کند؟ اصلاً خدا ما را خلق کرده برای اینکه هدایت کند، برای اینکه رشدمان بدهد. پس چرا گفته بعضی‌ها را گمراه می‌کند؟

هدایت اول: ارائه طریق

یک هدایتی داریم که در اصطلاح کتاب‌های علمی به آن می‌گویند «هدایت ارائه طریق»؛ کاری که پیغمبران کردند. آیا هیچ پیغمبری در طول تاریخ آمده کسی را گمراه کند؟ نه، پیغمبران فقط هدایت می‌کردند، فقط راهنمایی می‌کردند و راه درست را نشان می‌دادند.

هدایت دوم: رساندن به مقصد

یک هدایت دوم وجود دارد که اتفاقاً اغلب کلمه هدایت که در قرآن آمده، به همین معنی دوم است. من جستجو کردم و دیدم بیش از ۳۰۰ بار در قرآن کلمه هدایت آمده. بیشتر مواردی که در قرآن کلمه هدایت یا هم‌خانواده‌های آن آمده، معنایش راهنمایی کردن نیست، بلکه معنایش «رساندن به مقصد» است.

برای روشن شدن موضوع، مثالی می‌زنم: یک وقت شما دنبال یک آدرس می‌گردید و به یک نفر می‌گویید: «ببخشید، فلان مکان را می‌خواهم بروم، چطوری بروم؟» آدرس را به شما می‌دهد و می‌گوید: «این راه را برو، می‌رسی به مقصد.» این همان هدایت معنی اول، یعنی ارائه طریق است.

یک وقت هم هست که وقتی شما آدرس می‌پرسید، دیگر فقط آدرس نمی‌دهد، بلکه شما را می‌رساند به مقصد. این هم هدایت است. در قرآن وقتی هدایت مطرح می‌شود، خیلی موارد منظور همین دومی است.

یکی از مشهورترین آیه‌های قرآن این است:

﴿ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ﴾ (البقره: 2)

«این است کتابی که در [حقانیت] آن هیچ تردیدی نیست؛ [و] مایه هدایت تقواپیشگان است»

قرآن هدایتگر افراد باتقواست. پس قرآن که هدایتگر است، هدایتگر همه است یا نیست؟ چرا فقط گفته افراد باتقوا؟ قرآن که راه درست را دارد و به همه نشان می‌دهد، این چه هدایتی است که فقط برای افراد خاصی است؟

قرآن هدایتگر کسانی است که متقین هستند، افراد باتقوا و افراد با اخلاق. یعنی باید کسی که آن آدرس را خدا به او داد و گفت این کار را انجام بده، این کار را انجام نده، این حلال است، این حرام است، طبق آن آدرس برود و در این مسیر قرار بگیرد. حالا قرآن او را می‌رساند.

این هدایت با آن هدایت قبلی فرق دارد. نقطه مقابل آن، گمراهی است. گمراهی هم همین‌طور است. خداوند بارها در قرآن فرموده که کسانی که اهل تقوا نباشند، کسانی که اهل اخلاق و انسانیت نباشند، اینها دچار گمراهی الهی می‌شوند.

گمراهی الهی یعنی چه؟ در آیه ۲۳ سوره جاثیه خداوند می‌فرماید:

﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَىٰ عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ﴾ (الجاثیه: 23)

«پس آیا ندیدی کسی را که هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانیده و بر گوش او و دلش مُهر زده و بر دیده‌اش پرده نهاده است؟ آیا پس از خدا چه کسی او را هدایت خواهد کرد؟ آیا پند نمی‌گیرید؟»

خداوند می‌گوید: اگر هوای نفس خودش را معبود قرار داد، او را دچار گمراهی می‌کند. «عَلَىٰ عِلْمٍ» یعنی با اینکه می‌داند راه را، علم دارد، آگاهی دارد که راه درست چیست، ولی گمراه می‌شود.

گمراه شدن یعنی چه؟ خداوند بعد در این آیه توضیح می‌دهد: خدا روی دل او مهر می‌زند، روی چشم او پرده می‌اندازد، روی گوش او پرده می‌اندازد. یعنی او با اینکه چشمش حق را می‌بیند، ولی نمی‌بیند. با اینکه سخن حق را می‌شنود، ولی نمی‌شنود. سخن امام حسین (علیه‌السلام) و سخن پیغمبر خدا (صلی الله علیه وآله) در او اثر نمی‌کند.

چرا؟ رازش را قرآن برای ما آشکار کرده و بارها و بارها این را توضیح داده.

 

قانون الهی: عقل یا شهوت

خدا می‌گوید: ای انسان، من تو را این‌طوری خلق کردم. دو نیرو در وجود تو قرار دادم: یکی عقل و یکی شهوت.

  • اگر تو از عقلت تبعیت کنی و راه درست را انتخاب کنی، با هر کار خوبی که انجام می‌دهی، با هر انتخاب درستی که انجام می‌دهی، من دل تو را صاف‌تر، نورانی‌تر، بازتر و آماده‌تر برای پذیرش و کسب فیض قرار می‌دهم.
  • اما اگر هوای نفس را انتخاب کردی، با هر گناهی، با هر کار زشتی، با هر شهوترانی، با هر خودخواهی، من دل تو را بسته‌تر می‌کنم.

حالا فهمیدید معنی گمراهی الهی چیست؟

«يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ» یعنی این خدا خودش توضیح داده در قرآن و گفته: من که کارهایم روی دلبخواهی نیست که دوست دارم یکی را هدایت کنم، دوست دارم یکی را گمراه کنم. نه، خواست خدا یعنی سنت خدا، قانون خدا. خدا چنین قانونی در وجود ما انسان‌ها قرار داده. این خواست خداست که:

﴿وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ﴾ (البقره: 26)

«و[لی] جز نافرمانان را با آن گمراه نمی‌کند.»

کسی که فاسق شد، گمراهش می‌کند. «وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الظالمین»؛ کسی که ستم کرد، من گمراهش می‌کنم.

گمراهش می‌کنم یعنی راه هدایت معنوی، رسیدن به مقصود را از او می‌گیرم. در آن مثالی که زدم، گفتم یک راهنمایی، یک آدرس دادن، خدا این آدرس را به همه داده. اما اینکه سوار ماشین کند و ببرد و برساند، خدا گفته: اگر من راهنماییت کردم و راه درست را به تو نشان دادم، ولی وسط راه بازی درآوردی، این پیاده کردن از ماشین یعنی گمراه کردن خدا. یعنی خدا دیگر راه رسیدن به حقیقت را می‌بندد.

ببینید، این قانون خداست.

 

چگونه قاتلان امام حسین (علیه‌السلام) به اینجا رسیدند؟

اینکه می‌گوییم چه شد که کار افراد به جایی رسید که حسین بن علی (علیهما‌السلام) را به شهادت رساندند و آن جنایت‌ها را مرتکب شدند، قرآن می‌گوید: برگرد ببین چه کرده بودند، چه لقمه‌هایی خورده بودند، چه حق‌کشی‌هایی کرده بودند.

بله، این قانون خداست. هر قدمی به سمت شهوت، هوای نفس، خودخواهی و خودبرتربینی برداشت، خدا یکی از دریچه‌های لطف و هدایت باطنی خودش را می‌بندد.

این قانون خداست که به ما گفتند: کسی که از گناه لذت برد، مطمئناً لذت معنوی را از او می‌گیریم. کسی که نگاه به حرام کرد، این چشمش دیگر نمی‌تواند اشکی برای امام حسین (علیه‌السلام) بریزد. کسی که موسیقی حرام و شهوت‌انگیز بر گوشش وارد کرد، این دریچه‌های معنویت را به روی خودش می‌بندد. دیگر در نماز حواسش جمع نمی‌تواند باشد، دیگر از نماز خواندن لذت نمی‌برد. وقتی نماز می‌خواهد بخواند، دنبال این است که زودی تمام شود.

اگر دو ساعت، سه ساعت پای یک فیلم سینمایی بنشیند، خسته نمی‌شود. ولی پنج دقیقه می‌خواهد نماز بخواند، کلافه است. چرا؟ به این فکر کنیم.

این قانون خداست که می‌گوید: اگر هر قدمی به سمت شهوت و هوای نفس برداشتی، شهوت را که من می‌گویم، فقط ذهن ما نرود سمت شهوت‌های جنسی. نه، همین که من می‌بینم الان یک حرفی بزنم آبروی یک کسی برود و نمی‌توانم جلوی خودم را بگیرم و نگویم، این هوای نفس است، خودخواهی است.

اینکه من یک سودی را اگر راستش را بگویم نمی‌کنم و راستش را نمی‌گویم، همین یک لقمه حرام آمد در زندگی من و برکت‌های معنوی را از من گرفت.

گمراهی الهی این است.

هوای نفس بدترین دشمن و سرسخت‌ترین دشمنی است که در وجود تک تک ما است. برای اینکه ما آزمایش بشویم، چون هر قدمی که در مبارزه با این خودخواهی‌ها برمی‌داریم، ما را رشد می‌دهد، تعالی می‌دهد، ما را آسمانی می‌کند، ما را ملکوتی می‌کند.

خدا بی‌حساب و کتاب این دشمن را در درون ما نگذاشته. خدا کاری نداشت، اگر می‌خواست ما را مثل فرشته‌ها می‌آفرید. هیچ شهوتی هم در وجود ما نبود، پاک و پاکیزه، بدون دردسر. ولی خدا می‌گوید: نه، من تو انسان را بیشتر دوست دارم. من می‌خواهم فرشته‌ها بر تو سجده کنند. به خاطر همین شهوت را در درون تو گذاشتم تا تو را با آن آزمایش کنم. تو هر قدمی که بر علیه این شهوت برداری، به من نزدیکتر می‌شوی.

 

قدرت از خودگذشتگی

کسانی که به مقامات معنوی رسیدند، وقتی سرگذشت آنها را می‌خوانید، می‌بینید اینها خیلی وقت‌ها سر یک از خودگذشتگی، زندگی‌شان متحول شده. گاهی این از خودگذشتگی برای یک سگ بوده؛ یک لقمه‌ای را از خودش زده، به یک سگ داده، یک‌دفعه می‌بینی این زندگی زیر و رو شد.

چرا؟ به خاطر اینکه هرچه از خود بگذری، به خدا نزدیکتر می‌شوی. هرچه برای خودت بخواهی، این شهوت است، این هوای نفس است، این خودخواهی است.

اصلاً حرف دین، حرف همه پیامبران هیچ چیزی جز این نبود که: از خودت بیا بیرون، از خودخواهی بگذر.

نقل می‌کنند یک زمانی پیغمبر اکرم حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه وآله) در یکی از سفرهای غزوات، در این مسیر یک نفری آمد؛ یکی از این عرب‌های بیابانگرد آمد، افسار مَرکب پیغمبر را گرفت، راه را بست و گفت: «یا رسول الله، من می‌خواهم یک کار به من یاد بدهی، با آن یک کار می‌خواهم بروم بهشت، می‌شود؟»

اگر ما بودیم می‌گفتیم: «آقا، با یک کار که نمی‌شود رفت بهشت، باید خیلی کارها بکنی تا بروی بهشت.» ولی طبق این حدیث که در کافی هم نقل شده -در معتبرترین منبع حدیثی ما- پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) فرمودند: «می‌خواهی بروی بهشت؟ هرچه برای خودت دوست داری، برای دیگران دوست داشته باش. هرچه برای دیگران دوست نداری، برای خودت دوست نداشته باش. می‌روی بهشت، تمام شد. برو کنار، راه را باز کن، ما برویم.»

 

قاعده طلایی: انصاف

چرا هوای نفس داده؟ برای اینکه با آن درست و غلط را بفهمیم. هر کاری می‌کنیم، گرفتار آن شهوت هستیم، آن هوای نفس هستیم. اصلاً این هوای نفس می‌آید توجیه می‌کند تا کارهای بد ما را هم برای ما خوب جلوه بدهد.

چه وقت ما می‌توانیم تشخیص بدهیم که این کار هوای نفس است و این کار عقلانی و درست است؟ تنها راهش این است که از درون این شهوت و هوا بیاییم بیرون و از بیرون نگاه کنیم.

چطوری می‌شود از بیرون نگاه کرد؟ به دیگری نگاه کنیم. ما خیلی وقت‌ها حرف‌هایی که خودمان می‌زنیم، کارهایی که خودمان می‌کنیم، چون مال خودمان است، اشکال ندارد. ولی همان کار را یک کسی دیگری بکند، ناراحت می‌شویم، نادرست می‌آید.

این قاعده طلایی که در تمام ادیان و مکاتب گفتند و در اسلام هم این همه روی آن تأکید شده، به اسم «انصاف» که هرچه برای خودت می‌پسندی برای دیگران بپسند، برای همین است. می‌گوید: تو اگر می‌خواهی قضاوتی بکنی، اگر می‌خواهی تشخیصی بدهی، بیا راجع به دیگری فکر کن.

راه اول: مشورت

دو تا راه اینجا وجود دارد. یک راه مشورت است. شما ببینید، ما وقتی که می‌خواهیم راجع به یک موضوع تصمیم بگیریم، اگر خودمان فکر کنیم و عقل خود را به کار بیندازیم، خیلی وقت‌ها آن خودخواهی‌ها و آن هوای نفس‌ها روی عقل تأثیر می‌گذارد و نمی‌توانیم درست تشخیص بدهیم. ولی به ما گفتند: برو مشورت کن.

چرا؟ به خاطر اینکه آن دیگری که فکرش را به کار می‌اندازد، دیگر آن هوای نفس من که در فکر او نمی‌تواند تأثیر بگذارد. به خاطر همین من می‌توانم از فکر دیگران خیلی استفاده بکنم. این همه که به ما تأکید شده مشورت کنید با دیگران، یکی از نکته‌های مهم این است که شما وقتی مشورت می‌کنید، با عقل کسی طرف هستید که او دیگر آلوده به این خودخواهی‌های تو نیست. او دارد خیر تو را می‌گوید.

راه دوم: خود را جای دیگری گذاشتن

یک راه دوم و مهم آن این است که ما خودمان را بگذاریم جای دیگری. من الان می‌خواهم این کار را بکنم، یک لحظه بیایم از خودم بیرون، فرض کنم یک کسی دیگر این کار را دارد می‌کند و من دارم تماشایش می‌کنم. چه می‌گویم درباره آن؟ می‌پسندم؟ دوست دارم دیگری این‌طوری حرف بزند؟ دوست دارم دیگری با من این رفتار را بکند؟

این است که اضلال الهی و هدایت الهی اینجا معنایش روشن می‌شود. معنایش این می‌شود که ما کاری کنیم که این دریچه‌های معنویت و نورانیت به روی ما باز باشد.

 

تعلیم حضرت عیسی (علیه‌السلام): فکر گناه

شما ببینید حضرت عیسی بن مریم (علیه‌السلام) وقتی آمد، به بنی‌اسرائیل گفت: حضرت موسی (علیه‌السلام) گفت زنا نکنید و عمل منافی عفت انجام ندهید. ولی من عیسی آمدم به شما بگویم: فکر گناه نکنید.

چرا؟ بعد ایشان یک تشبیه زیبایی کرد و گفت: ببینید، گناه مثل آتش است. وقتی خانه کسی آتش بگیرد، نابود می‌شود. فکر گناه مثل دود است. درست است ما وقتی فکر گناه می‌کنیم، گناه که مرتکب نشدیم، ولی می‌گوید مثل دودی است که سیاه می‌کند خانه را. وقتی این خانه سیاه شد، دیگر جای زندگی نیست.

این فکر گناه را هم باید از خودمان دور کنیم. صحنه‌هایی که این فکر گناه را هم در ذهن ما ایجاد می‌کند، آنها را باید از خودمان دور کنیم.

 

جمع‌بندی

مصداق‌های این هواپرستی و خودخواهی‌هایی که باعث می‌شود این دریچه‌های هدایت الهی روی انسان بسته شود را در جلسات بعدی بیشتر توضیح می‌دهیم. فقط امشب می‌خواستم آن نکته اصلی را عرض کنم: اینکه چگونه انسان به تدریج از مسیر هدایت دور می‌شود و چگونه دل‌ها قفل می‌شوند، تا جایی که حتی سخن حق و نصیحت پیامبران هم در آنها اثر نمی‌کند. این همان چیزی است که باید از آن بترسیم و در برابرش مراقب باشیم.

بعدی: رانت‌خواری و بی‌عدالتی

قبلی: چه بر سر دل می‌آید؟

بازگشت به فهرست

 

مطلب فوق در تاریخ 15/12/2025 در کتابخانه بنیاد امام علی (ع) منتشر شده است