Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors

تقرّب

یکی از مهم‌ترین دغدغه‌ها و خواسته‌هایی که در زیارت عاشورا به عنوان هدف مطرح می‌شود، مسئله تقرب و نزدیکی به خداست. این خواسته سه بار در زیارت عاشورا بیان می‌شود: در ابتدا، در وسط و در اواخر زیارت. این تأکید سه‌گانه در زیارت کوتاهی چون زیارت عاشورا نشان می‌دهد که تقرب به خدا یک مطلب بسیار مهم است که باید آن را بفهمیم و دنبالش باشیم.

در اول زیارت می‌گوییم:

یا اَباعَبْدِاللَّهِ اِنّی اَتَقَرَّبُ اِلی اللَّهِ وَ اِلی رَسُولِهِ وَ اِلی امیرِالْمُؤْمِنینَ وَ اِلی فاطِمَةَ وَ اِلَی الْحَسَنِ وَ اِلَیْکَ بِمُوالاتِکَ

«ای اباعبدالله، من با سلام دادن‌ها، لعن گفتن‌ها و این زیارت کردن، تقرب می‌جویم به درگاه خدا و پیشگاه رسولش و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و به حضرت تو، قرب می‌طلبم به واسطه محبت و دوستی تو.»

یعنی دنبال نزدیک شدن به خداوند هستم. این مضمون در وسط و اواخر زیارت نیز تکرار می‌شود.

 

وجاهت و تقرّب

در جلسه قبل توضیح دادیم که در زیارت عاشورا می‌گوییم: «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي عِنْدَكَ وَجِيهاً بِالْحُسَينِ عَلَيهِ‌السَّلام فِي الدُّنْيا وَ الآخِرَة» (خدایا مرا نزد خودت آبرومند قرار بده به برکت حسین (علیه‌السلام) در دنیا و آخرت). وجیه بودن نزد خدا، طبق آیه قرآن، وصفی است که درباره حضرت عیسی (علیه‌السلام) آمده: «وَجِیهاً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ» (آبرومند در دنیا و آخرت و از مقربان). معلوم می‌شود که این آبرومندی با مقرب شدن به درگاه خدا کنار هم و لازمه هم است.

وقتی می‌گوییم «نزدیک شدن به خدا»، آنچه در نگاه اول و سطحی به ذهن می‌رسد این است که خدا در جایی دور است و ما باید خودمان را به آنجا نزدیک کنیم. در حالی که همه می‌دانیم که خدا جای و مکانی ندارد، مادی نیست که نزدیکی و دوری برایش معنی داشته باشد. ثانیاً، خدا از هر کسی و از هر چیزی به همه نزدیک‌تر است.

سعدی در این باره می‌گوید:

دوست نزدیکتر از من به من است / وین عجب مشکل که من از وی دورم

خدا به ما نزدیک است، اما ما از او دوریم. این مفهوم که خدا همه‌جا هست و به همه نزدیک است، اما انسان‌ها از او دور می‌شوند، از او غافل می‌شوند، او را نمی‌بینند، او را حس نمی‌کنند و با او ارتباط نمی‌گیرند.

 

نزدیکی خدا در قرآن

یکی از مهم‌ترین، متعالی‌ترین و مؤثرترین آموزه‌های ادیان این است که خداوند پیغمبران را فرستاد تا به بندگانش اعلام کنند:

﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ﴾ (البقره: ۱۸۶)

«و هر گاه بندگانم از تو دربارهٔ من پرسیدند، پس من نزدیکم»

پیغمبر! به بندگان من بگو وقتی می‌پرسند خدا کجاست، بگو من نزدیکم به شما، من خیلی به شما نزدیکم. خدا مشتاق بندگانش است و می‌خواهد آنها بفهمند که او به آنها نزدیک است و او را حس کنند.

خدا مادی نیست و در هیچ ظرفی جا نمی‌شود. اما طبق حدیث قدسی، خداوند فرمود:

لَمْ يَسَعْنِي سَمَائِي وَ لاَ أَرْضِی وَ وَسِعَنِی قَلْبُ عَبْدِی اَلْمُؤْمِنِ

«نه آسمان وسعت آن را دارد که مرا در خود جای دهد و نه زمین، اما قلب بنده مؤمن وسعت آن را دارد که مرا در خود جای دهد.»

این کهکشان‌هایی که میلیاردها سال نوری فاصله دارند، گنجایش خدا را ندارند. خدا خیلی بزرگتر است. اما یک جایی هست که خدا در آن جای می‌شود و قرار می‌گیرد: دل و قلب بنده مؤمن.

قرآن می‌فرماید:

﴿وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ﴾ (ق: ۱۶)

«و ما از شاهرگ [او] به او نزدیکتریم.»

از رگ گردن به شما نزدیکترم. دیگر از این نزدیکتر مگر می‌شود فرض کرد؟ پس نزدیک شدن به خدا یعنی اینکه ما خدا را در قلب خودمان احساس کنیم و در خودمان بیابیم.

 

حکایت مولوی: گنج در درون

مولوی حکایتی دارد که به زیبایی این معنا را بیان می‌کند. می‌گوید: مردی بود که دنبال گنج و ثروت بادآورده بود. افتاده بود در وادی توسل، دعا، ذکر و گریه به درگاه خدا: خدایا، تو که همه گنج‌های عالم مال تو است، اگر اراده کنی می‌توانی من را ثروتمند کنی. چه می‌شود یک گنجی به من بدهی؟

مدت‌ها توسل و دعا کرد. یک شب در خواب شخصی آمد و نشانی‌ای به او داد و گفت: برو فلان روز، فلان جا، سر آن تپه. یک تیر و کمان هم با خودت ببر. این تیر را در کمان قرار بده؛ هرجا افتاد، همانجا گنج است.

صبح بلند شد، تیر و کمان برداشت، سر وقت رفت. همه نشانه‌ها را دید. رفت آنجا ایستاد، تیر را در کمان گذاشت و کشید که بیندازد. یادش افتاد که از هاتف نپرسیده بود که تیر را به کدام طرف بیندازد. با خود گفت: حالا که کاری نمی‌شود کرد، یک طرف می‌اندازم، می‌روم حفر می‌کنم. اگر آنجا نبود، یک طرف دیگر می‌اندازم. بالاخره گنج است، ارزش دارد.

تیر را با تمام قدرت کشید و انداخت. رفت آنجا شروع کرد به کندن، دید گنج نیست. آن طرف انداخت، باز نبود. هی انداخت، هی کند. زمین را سوراخ سوراخ کرد. هر جا را حفر کرد، از گنج خبری نبود. خسته، درمانده، عصبانی و ناراحت شد. شروع کرد به بد و بیراه گفتن: این همه دعا کردیم، توسل کردیم، آمدند در خوابمان، این هم نتیجه؟ هیچ چیزی گیر نیامد. فقط این همه رفتم زمین را حفر کردم، این طرف و آن طرف دویدم و هیچ چیزی پیدا نکردم.

بعد زد زیر گریه، دوباره توسل کرد. دوباره در خوابش آمد آن هاتف. گفت: چه شده؟ گفت: این چه چیزی بود که به ما گفتی؟ نگفتی کدام طرف تیر را بزنم. هاتف گفت: مگر من به تو گفتم تیر را پرتاب کن؟ گفتم تیر را در کمان قرار بده، هرجا افتاد [همانجا گنج است]. گفت: بله، اشتباه از خودم است، ببخشید.

فردایش بلند شد، رفت سر همان جا، تیر را در کمان گذاشت و رها کرد. دید افتاد جلوی پای خودش. گفت: گنج اینجاست!

مولوی بعد از این قصه، درس و پندش را می‌گوید:

ای کمان و تیرها بر ساخته / صید نزدیک و تو دور انداخته

یک عمر این در و آن در می‌زنیم، دنبال این هستیم، دنبال آن هستیم، دنبال ثروتی، دنبال دعایی، دنبال زیارتی. هی این طرف و آن طرف، دنبال کمال و مطلوب می‌گردیم. در حالی که گنج این طرف و آن طرف نیست؛ در درون خودت است. دنبال کسی نرو، دنبال جای دیگری نباش. هر چه هست، داخل خودت هست، درون خودت هست. کسی اگر می‌خواهد به حقیقت برسد، اگر می‌خواهد به کمال برسد، اگر می‌خواهد به مطلوب نهایی آرامش‌بخش واقعی برسد، هیچ جایی جز درون خودش را نباید جستجو کند.

 

خطر غفلت از درون

خدا را فقط باید در درون خودمان جستجو کنیم. قرب خدا و نزدیک شدن به خدا راهی جز مراجعه به وجدان و درون خودمان ندارد. وگرنه هر روز یک مدعی پیدا می‌شود و می‌گوید: آقا، برای خدا بیایید این کار را بکنید.

همان‌طور که امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) می‌فرماید: سی هزار مرد در روز عاشورا پدرم را کشتند، «كُلٌّ يَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِدَمِهِ» (هرکدام با کشتن او می‌خواستند به خدا نزدیک شوند). با کشتن حسین (علیه‌السلام) می‌خواستند تقرب به خدا پیدا کنند! چرا؟ چون از درون خودشان غافل شدند و دنبال حرف این و آن رفتند.

مدعیانی که به اسم دین هر روز یک فتوا، هر روز یک حکم، هر روز یک حرف می‌زنند، و یک عده‌ای هم دنبال آنها راه می‌افتند. اما وقتی می‌خواهم حرف اینها را گوش کنم، اول باید به وجدان خودم مراجعه کنم و ببینم اصلاً این حرف، حرف منطقی است؟ حرف درستی است؟

 

خدا در درون انسان

خدا در درون ما است یعنی چه؟ خودش فرموده:

﴿فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ﴾ (ص: ۷۲)

«پس چون او را [کاملاً] درست کردم و از روح خویش در آن دمیدم، سجده‌کنان برای او [به خاک] بیفتید.»

در درون انسان، من از روح خودم دمیدم. خودش فرموده:

﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾ (الروم: ۳۰)

«پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین کن، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است.»

راه زندگی را از فطرت خودتان بجویید، از درون خودتان بجویید. بله، ممکن است فطرت ما آلوده شود، غافل شود، هوای نفس به ما غلبه کند. به خاطر همین نیاز به پیامبر داریم، نیاز به امام داریم، نیاز به قرآن داریم، نیاز به راهنما داریم. اما آن راهنمایی که وجدان و فطرت من انتخابش می‌کند، می‌پسندد و تأییدش می‌کند، نه هر مدعی.

 

معنای واقعی تقرب

قرب به خدا یعنی اینکه من انسان‌تر شوم، وجدانم بیدارتر شود. هرچقدر صفات انسانی در وجود ما رشد کند و شکوفا شود، من به خدا نزدیکتر شده‌ام. قرب به خدا معنای دیگری ندارد. خدا جای خاصی نیست که بگوییم الان چهار رکعت نماز خواندیم، به خدا نزدیکتر شدیم، الان یک زیارت عاشورا دیگر خواندیم، یک قدم دیگر به خدا نزدیکتر شدیم.

نه! اگر من زیارت عاشورا خواندم و زیارت عاشورا من را انسان‌تر کرد، مؤدب‌تر کرد، راستگوتر کرد، خداترس‌تر کرد، من به خدا نزدیک شدم. اما اگر نکرد، همین زیارت عاشورا من را از خدا دور کرده، همین اسم امام حسین (علیه‌السلام) من را از خدا دور کرده. چرا؟ چون من دلم را خوش کردم به اینکه شدم مثلاً سخنران مجلس امام حسین (علیه‌السلام)، بعد غافل شدم از اینکه باید خودم را اصلاح کنم، خودم را آدم کنم، تواضع کنم، ادب کنم، راست بگویم، چشمم را کنترل کنم، دهانم را کنترل کنم. همین دلم خوش است که گفتم حسین.

نه! حسین (علیه‌السلام) من را باید بسازد و می‌سازد. ما در زیارت عاشورا این را می‌گوییم. سه بار در زیارت عاشورا این را تکرار می‌کنیم و می‌گوییم: حسین جان، من باور دارم، من یقین دارم که عشق تو، محبت تو، برائت از دشمنان تو، من را می‌سازد، من را انسان می‌کند. حسین (علیه‌السلام) سفینة النجاة است، حسین (علیه‌السلام) مصباح الهدی است. چه اکسیری است عشق حسین! چه داروی معجزه‌گری است محبت حسین!

بعدی: مقام محمود

قبلی: آبرو

بازگشت به فهرست

 

مطلب فوق در تاریخ 24/11/2025 در کتابخانه بنیاد امام علی (ع) منتشر شده است