به لطف خدای متعال در این مجالس نورانی عزاداری سیدالشهدا (علیهالسلام) توفیق داشتیم موضوع «سفینة النجاة» بودن آن امام مظلوم و بزرگوار را بررسی کنیم. طی چند جلسه گذشته تلاش کردیم مبانی قرآنی موضوع نجات را از آیات قرآن به دست بیاوریم.
عرض کردیم از قرآن ما میفهمیم که نجات کار همیشگی و همه جایی خدا است. رحمت عام و نجات عام خدا شامل همه هستی است، اما نجات خاص و رحمت خاص الهی ویژه انسانی است که خودش راه نجات را انتخاب میکند. گفتیم این نجات، نجاتی است ابدی، مطلق، همیشگی، سعادت نهایی انسان است.
اما قرآن به ما آموخت که این سعادت و این نجات در پرتو سلامت دل به دست میآید. فقط و فقط با دل سالم و پاک میشود این رحمت خدا را به دست آورد. بعد از آن متوجه شدیم سالم بودن دل از نگاه قرآن یعنی دلی که همیشه و همه جا به یاد خداست، به عشق خدا میتپد، همه جا نشانههای خدا را میبیند، همه چیز او را یاد خدا میاندازد.
اینجا بود که متوجه شدیم که منجی بودن امام حسین، نجاتبخش بودن امام حسین مثل همان نجاتبخش بودن قرآن است. و اصلاً هر چیزی که یاد خدا را در دل زنده کند، نجاتبخش است. این شاه کلید فهم نجاتبخشی اولیاء خدا است. فهمیدیم امام حسین، محبتش، مجلس سوگواریاش، اشک ریختن برای امام حسین، دلهای ما را رنگ و بوی خدایی میبخشد.
و خوشا به سعادت شما، خوشا به حال شما عزاداران حسین، عاشقان حسین که در این مجالس دل خودتان را با نام و یاد حسین به خدا پیوند میزنید.
ایمان: شرط اساسی بهرهگیری از ذکر
اما این مسیری که در قرآن شروع کردیم تا بفهمیم موضوع نجات را، همچنان ادامه دارد. امشب یکی از نکتههای مهم و اصلی موضوع نجات در قرآن را انشاءالله میفهمیم. و فکر میکنم این موضوع خیلی بتواند به ما کمک کند تا نگاه خودمان را نسبت به دین، ایمان و خیلی از نکتههای معنوی یا تصحیح کنیم یا ارتقاء ببخشیم.
مسئله، مسئله شرط اساسی ذکر خداست. خب ما فهمیدیم نجات پیدا کردن این است که این اسبابی که خدا فرستاده برای نجات ما، یعنی قرآن و اهل بیت، در دل ما اثر کنند و دل ما را خدایی کنند. اما آیا هر دلی با قرآن و با اهل بیت و با امام حسین این تحول در آن ایجاد میشود؟
قرآن یک شرط مهم برای بهرهگیری از این رحمت ذکر میکند. این که قرآن ذکر میکند، ایمان است. ببینید قرآن بارها این نکته را تکرار کرده که قرآن برای ذکر است، برای متذکّر شدن دل است، اما میگوید این ذکر برای مؤمنین است:
﴿كِتَابٌ أُنزِلَ إِلَيْكَ فَلَا يَكُن فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِّنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَذِكْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ ﴿الأعراف: ٢﴾
«کتابی که بر تو فرو فرستاده شده است – پس بهخاطرش در دلت تنگنایی نباشد – تا بهوسیلهٔ آن هشدار دهی و یادکردی باشد برای مؤمنان.»
قرآن فقط مؤمنین را متذکر میکند:
﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِّمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ﴾ ﴿يونس: ٥٧﴾
«ای مردم بیتردید پندی از جانب خداوندگارتان و درمانی برای آنچه در سینههاست و راهبری و رحمتی برای مؤمنان نزد شما آمده است.»
یک کتابی آمده شما را پند میدهد، یک کتابی آمده دلها را شفا میدهد، یک کتابی آمده «هُدًى وَرَحْمَة» است، اما برای مؤمنین. همین آیهای که باز قبلاً خوانده بودیم:
﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا﴾ ﴿الإسراء: ٨٢﴾
«و از قرآن چیزی را فرو میفرستیم که درمان و رحمتی برای مؤمنان است و ستمکاران را جز زیانکاری نمیافزاید.»
قرآن مؤمنین را شفا میدهد، اما ظالمین را گمراهتر هم میکند. ببینید چقدر این شرط مهم است. کسی که مؤمن باشد، قرآن رشدش میدهد، شفایش میدهد، رحمت به او میدهد:
﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ ﴿الرعد: ٢٨﴾
«کسانی که ایمان آورده و دلهایشان با یاد خدا آرام میگیرد. آگاه باشید که با یاد خدا دلها آرامش پیدا میکند.»
میگوید اول ایمان، اگر ایمان داشتی، دلت با یاد خدا آرامش پیدا میکند. خیلی این نکته مهمی است و فراوان در قرآن تکرار شده. ببینید آیات متعددی که راجع به نجات در قرآن آمده، در تمام این آیات یا تنها شرط، شرط ایمان است، یا اولین شرط، شرط ایمان است:
﴿إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ …﴾ ﴿العصر: ۲ و ٣﴾
«که واقعاً انسان دستخوش زیان است، مگر کسانی که گرویده و کارهای شایسته کرده.»
همه ضرر میکنند، همه از نجات محروم میمانند، مگر کسانی که ایمان آوردند.
اشتباه رایج در فهم ایمان
این موضوع اهمیتش چیست؟ اینجا را دقت کنید، این موضوع باعث یک اشتباه بسیار بزرگ و رایج بین دینداران شده. خیلیها از این آیات میدانید چه چیزی میفهمند؟ میگویند همه میروند جهنم، فقط کسانی میروند بهشت، فقط کسانی نجات پیدا میکنند که ایمان داشته باشند. دیگر به چه چیزی ایمان داشته باشند؟ میگوید به خدا ایمان داشته باش، به پیغمبر ایمان داشته باش، به قرآن ایمان داشته باش، به امامان ایمان داشته باش. همه اینها را ردیف میکنند، میگویند شما اگر به اینها ایمان نداشته باشید، نجات پیدا نمیکنید.
بعد آن وقت میگوییم: خب اگر کسی آدم خوبی بود، انسان سالمی بود، اخلاقی زندگی کرد، حالا به هر دلیلی، خدا را نشناخت، پیغمبر را اصلاً خبردار نشد، به امامان ایمان نیاورد، اعتقادات درست نداشت، این باید برود جهنم؟ با اینکه آدم خوبی است؟ بله دیگر، ببین قرآن گفته که فقط کسانی نجات پیدا میکنند که ایمان دارند دیگر، آنهایی که مؤمن هستند فقط نجات پیدا میکنند.
آیا قرآن این را گفته؟ اینکه میگویم یک اشتباه بزرگ، یک بیدقتی بزرگ، باعث فهم اشتباه از دین، تفسیر غلط آیات و بعد هم صد نوع مشکل و خشونت و تنگنظری و خودبرتربینی، و خیلیها فکر میکنند چون من چهار نوع اعتقاد دارم، او ندارد، من میروم بهشت، او که ندارد میرود جهنم.
دو نوع ایمان در قرآن
پس این آیات چه چیزی دارد میگوید؟ باید دقت کرد به آیات قرآن. آیات قرآن را باید کنار هم دید تا درست فهمید. یکی از شاه کلیدهایی که به ما کمک میکند معنی ایمان را در قرآن متوجه شویم، این آیه است:
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنزَلَ مِن قَبْلُ …﴾ ﴿النساء: ١٣٦﴾
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، به خدا و فرستادهٔ او و کتابی که بر فرستادهاش فرو فرستاد و کتابی که قبلاً فرو فرستاده بود ایمان آورید …»
«ای کسانی که ایمان آوردید، ایمان بیاورید» یعنی چه؟ به تفسیرها مراجعه میکنیم، اغلب نوشتند که یعنی ای کسانی که مثلاً ایمان ظاهری دارید، ایمان واقعی داشته باشید. ای کسانی که کم ایمان دارید، زیاد ایمان داشته باشید. آیا معنی این آیه این است؟
نه، دقت کنید. آیه دارد میگوید ای کسانی که ایمان دارید به صورت مطلق، حالا بیایید ایمان بیاورید به چه چیزی؟ به خدا، به پیغمبر، به قرآن، به کتابهای آسمانی ایمان بیاورید. دقت کنید، خیلی این مهم است. پس دارد یک ایمان مطلق را ذکر میکند، یک سری ایمان به یک سری چیزهای خاص را دارد ذکر میکند. یعنی چه؟
یعنی ایمان در قرآن، یک ایمان مطلق داریم، یک ایمان اصلی داریم، یک ایمان فرعی راجع به یک سری اعتقادات داریم. آن ایمان اصلی و مطلق، معنایش همانی است که ما میگوییم انسان باش، با اخلاق باش.
شواهد قرآنی: مؤمنان از اهل کتاب
من این را از خودم در نمیآورم، میگویم یا خود قرآن این را گفته. این را خود قرآن گفته، ولی متأسفانه کسی به آن کمتر توجه کرده یا اصلاً من ندیدم توجه کند. ببینید آیاتش را برایتان بخوانم.
قرآن میگوید بعضی از یهودیان مؤمن هستند. این آیه را ببینید. آیه ۱۶۲ سوره نساء، آیات قبل از آن راجع به یهودیانی است که ظلم میکنند، قتل میکنند، ربا میخورند، هر جنایتی میکنند. بعد ادامهاش میگوید:
﴿لَّـٰكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَالْمُقِيمِينَ الصَّلَاةَ وَالْمُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ أُولَـٰئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْرًا عَظِيمًا﴾ ﴿النساء: ١٦٢﴾
«ولی از میان آنها استواران در دانش و مؤمنان و بهویژه برپا دارندگان نماز و همچنین پرداختکنندگان زکات و مؤمنان به خدا و روز واپسین، به آنچه بهسوی تو فرو فرستاده شده و به آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است ایمان میآورند؛ به چنین کسانی پاداشی سترگ خواهیم داد.»
میگوید بعضی از این یهودیها که اهل علم هستند، اهل دانش هستند، آنهایی که مؤمن هستند – ببینید مؤمن اول، مؤمن مطلق است – حالا به تو ایمان میآورند. پس یک سری از یهودیها از نظر قرآن چه کسانی هستند؟ مؤمن هستند. همانی که ما میگوییم فلانی مسلمان نیست، ولی خیلی آدم خوبی است، از نظر قرآن یعنی آن مؤمن است.
مؤمن است یعنی چه؟ اصلاً ایمان، کلمه ایمان معنایش چیست؟ ایمان یعنی تسلیم بودن قلب. تسلیم بودن قلب به چه چیزی؟ تسلیم بودن به حقیقت، تسلیم بودن به انسانیت، تسلیم بودن به اخلاق. ایمان مطلق، ایمان اصلی از نظر قرآن یعنی انسان بودن. فقط.
این یک آیه هم نیست. آیه دیگر قرآن میگوید مسیحیها و یهودیهای مؤمن خیلی آدمهای خوبی هستند، میگوید:
﴿وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ﴾ ﴿آل عمران: ١١٠﴾
«و اگر اهل کتاب ایمان آورده بودند قطعاً برایشان بهتر بود. برخی از آنها مؤمناند، ولی بیشترشان نابهکارند.»
اگر این اهل کتاب، مسیحیها، یهودیها ایمان بیاورند، خیلی بهتر است. بعد ببینید بلافاصله میگوید: بعضی از آنها مؤمن هستند. یعنی با اینکه یهودی است، با اینکه مسیحی است، قرآن میگوید اینها چه هستند؟ مؤمن هستند.
یعنی چه مؤمن هستند؟ حالا فهمیدیم، دارد آن ایمان مطلق را میگوید، ایمان اصلی را میگوید. میگوید یعنی به انسانیت مؤمن هستند، در برابر چیزی که بفهمند درست است عمل میکنند. حالا من هم اگر در آن خانواده به دنیا آمده بودم، یهودی بودم، در آن خانواده بودم، مسیحی بودم. خیلی هنری نکردم که در خانواده دیگر به دنیا آمدم. مهم این است که حالا که آنجا هستم، همانی که میفهمم را عمل میکنم، یا میخواهم آن را تبدیلش کنم به ابزار خودخواهیهای خودم.
واضحتر به شما آیه نشان بدهم. قرآن میگوید بعضی از یهودیها با تقوا هستند، متقی هستند. کدامیک از آنها؟ میگوید:
﴿وَمِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِقِنطَارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَمِنْهُم مَّنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ لَّا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلَّا مَا دُمْتَ عَلَيْهِ قَائِمًا ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَيْسَ عَلَيْنَا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ * بَلَىٰ مَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ وَاتَّقَىٰ فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ﴾ ﴿آل عمران: ۷۵ و ۷۶﴾
«و از میان اهل کتاب کسی است که اگر او را بر ثروتی هنگفت امین قرار دهی آن را به تو تحویل میدهد؛ و از میان آنها کسی است که اگر او را بر دیناری امین قرار دهی آن را به تو تحویل نمیدهد مگر آنکه همواره بالای سر او ایستاده باشی. آن بدین خاطر است که آنها گفتند: در قبال درسناخواندگان وظیفهای بر عهدهٔ ما نیست. و با آنکه میدانند بر خدا دروغ میبندند. نه اینچنین نیست؛ هر کس به پیمانش وفادار بماند و پروا کند، بهراستی خدا پرواپیشگان را دوست دارد.»
بعضی از یهودیها، بعضی از مسیحیها اینقدر آدمهای خوبی هستند که اگر ثروت هنگفتی هم به آنها امانت بدهی، برمیگردانند. شما که دیگر اینجا زندگی کردید، میبینید طرف یک کیف پول پیدا کرده، پریشان راه افتاده تا صاحبش را پیدا کند. مسلمان است؟ شیعه است؟ سینهزن امام حسین است؟ قرآن میگوید این انسان است، دارد تعریف میکند از او، با اینکه یهودی است، مسیحی است.
ولی بعضی از همینها به تعبیر ما یک قران به او بدهی، به تو برنمیگرداند، اگر زورش برسد برنمیگرداند، مگر مجبورش کنی. چرا؟ میگوید چون اینها منطقشان این است، میگویند ما دین برتریم، ما برحقیم، این بیسوادها، این گمراهها، این کسانی که در دینهای دیگر هستند، این اگر توانستیم مالشان را هم بخوریم، طوری نیست.
ببینید قرآن دارد میگوید ایمان اصلی و ایمان حقیقی این است که مال مردم را میخورد یا نمیخورد، انسان هست یا انسان نیست. میگوید این است. بعد ببینید در ادامه میگوید راجع به همینها دارد میگوید. دیگر میگوید ملاک این نیست که دینش چیست، اسمش چیست، باورها و اعتقاداتش چیست. مهم این است که آیا تقوا و اخلاق دارد یا ندارد. خدا آدمهای با تقوا را دوست دارد.
با تقوا، حالا معلوم میشود معنی تقوا در قرآن چیست. آنهایی که انسان هستند. تقوا یعنی با اخلاق، تقوا یعنی تسلیم حق.
حالا میفهمیم وقتی قرآن میگوید: «ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ»، میگوید قرآن فقط کسانی که با تقوا باشند را هدایت میکند. نه اینکه اول باید بروید پیرو قرآن شوید، بعد با تقوا شوید. قرآن میگوید نه، برعکس است. اگر با تقوا باشی، قرآن هدایتت میکند، یعنی اگر با اخلاق باشی، قرآن هدایتت میکند.
ببینید این همان شعر زیبای پروین اعتصامی است که میگوید:
واعظی پرسید از فرزند خویش: / هیچ میدانی مسلمانی به چیست؟
صدق و بی ازاری و خدمت به خلق / هم عبادت هم کلید زندگیست
گفت: زین معیار اندر شهر ما / یک مسلمان هست آن هم ارمنیست
خیلی به اسممان ننازیم که آقا من مسلمانم، من شیعهام. واقعاً مسلمانم؟ اگر مسلمانی به تسلیم حق بودن است، اگر مسلمانی به سالم بودن دل است، اگر مسلمانی به انسان بودن است، آنکه میگوید ارمنی است، اگر در انسانیتش بالاتر است، خب مسلمانتر است. این خیلی نکته مهمی است.
حقیقت ایمان در روایات
ببینید دین ما، پیغمبر ما که مسلمانی را برای ما آورده، خودش گفته که ایمان یعنی خوش اخلاقی:
أَكْمَلُ اَلْمُؤْمِنِينَ إِيمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً
«کاملترین مؤمنان از نظر ایمان خوشاخلاقترین آنهایند.»
از همه کس، چه کسی با ایمانتر است؟ او که خوش اخلاق است.
حسین و نجات دین از تحریف
حالا یک بُعد دیگر «سفینة النجاة» بودن امام حسین (علیهالسلام) را آدم میتواند بفهمد. ببینید کسانی به دین مسلط شدند، زمام دین را دست گرفتند، خودشان را جانشین این پیغمبر معرفی کردند، حکومت اسلامی تشکیل دادند که فقط میگفتند دین یعنی نماز بخوانی، قرآن بخوانی. همه آنها هم نماز جماعت میخواندند، حافظ قرآن بودند، نماز شب میخواندند، اما رحم در دلشان نبود، مروّت نبود، انسانیت نبود.
امام حسین (علیهالسلام) به اینها میگفت:
وَيْلَكُمْ يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سُفْيَانَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ كُنْتُمْ لاَ تَخَافُونَ اَلْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دُنْيَاكُمْ هَذِهِ …
«وای بر شما ای پیروان آل ابیسفیان، اگر دین ندارید و از قیامت نمیترسید، پس در همین زندگی دنیاییتان آزاده باشید …»
اگر دین ندارید، اعتقاد ندارید، قیامت را قبول ندارید، رها کن، نداشته باش، انسان که باید باشی که! آخر او آمده بود دین را نجات بدهد از دست کسانی که خودشان مدعی بودند، ولی نه تنها هیچ قبول نداشتند، انسانیت را هم نداشتند. یعنی آن ایمان اصلی، ایمان حقیقی، ایمان به معنای انسانیت که قرآن میگوید شرط اصلی هدایت و ذکر خدا این است، آن را نداشتند.
ارزش اخلاق در دین
این امام حسین (علیهالسلام) فرزندی را تربیت کرد در دامن خودش، امام سجاد (علیهالسلام). ابی مالک میگوید:
عَنِ اِبْنِ لَهِيعَةَ عَنْ أَبِي مَالِكٍ قَالَ: قُلْتُ لِعَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَخْبِرْنِي بِجَمِيعِ شَرَائِعِ اَلدِّينِ قَالَ قَوْلُ اَلْحَقِّ وَ اَلْحُكْمُ بِالْعَدْلِ وَ اَلْوَفَاءُ بِالْعَهْدِ.
«به امام سجاد (علیهالسلام) گفتم مرا از همه شرایع دین آگاه کن. فرمود: سخن حق گفتن و عادلانه حکم کردن و به پیمان وفادار بودن.»
میشود بگویید کل دین چیست؟ امام زینالعابدین فرمود: «قَوْلُ اَلْحَقِّ وَ اَلْحُكْمُ بِالْعَدْلِ وَ اَلْوَفَاءُ بِالْعَهْدِ». تمام شد.
دین حق اصلاً اسم چیست؟ آقا این مسیحی است، این مسلمان است؟ اصلاً قرآن این چیزها را قبول ندارد. میگوید یک دین بیشتر وجود ندارد، آن هم دین انسانیت است. دین انسانیت چیست؟ حرف میخواهی بزنی، حق بگو. قضاوت میخواهی بکنی، عادل باش. قول دادی، سر قولت باش. تمام شد.
آقا پس نماز چه شد؟ روزه چه شد؟ حج چه شد؟ ولایت چه شد؟ که خب، مگر قرار نشد حرفی که میزنی حق باشد؟ خب الان تو میخواهی حرف بزنی، اگر فهمیدی یک کسی از طرف خدا حرفی آورده، قبول میکنی یا نمیکنی؟ آدمی که سالم باشد، قبول میکند دیگر. اگر فهمیدی خدا از تو خواسته نماز بخوانی تا بیشتر به او نزدیک شوی، بیشتر دوستت داشته باشد، میخوانی یا نمیخوانی؟ خب میخوانی.
مگر میشود آدم تصمیمش در زندگی این باشد که من پای حق میایستم، هر چقدر زحمت داشته باشد، بعد بگوید خدا گفته نماز بخوان، میگوید حالا حال ندارم؟ چه با اخلاقی است این؟
شد اخلاق مثل آن قضیه، آن که با دوستانش میگوید، میخندد، خیلی خودش را آدم با ادب و خوشبرخورد، خیلی فکر میکند خیلی آدم متمدّنی است، بعد میرود در خانه با زن و بچهاش بد اخلاقی میکند، به پدر و مادرش بیادبی میکند، بعد هم به او بگویی که تو چرا اینطوری میکنی، میگوید: «بابا من اینقدر آدم با اخلاقی هستم، اینقدر میگوییم، میخندیم.» همهاش داریم. آقا این اصل اخلاق آنجاست، نه این.
در اینجا یک کسی هم بگوید: «آقا من خیلی با اخلاق هستم، ولی حرف خدا را حوصله ندارم گوش بدهم.» نمیشود که! چه اخلاقی است؟
ولی مهم این است که ما بفهمیم اصل چیست، فرع چیست.
خطر تحریف دین
وقتی این اصل نباشد، قرآن گفت نه تنها هدایت نمیکند، نه تنها نجات نمیدهد، نه تنها دل را زنده نمیکند، گمراه میکند. به قول مولوی میگوید:
زانک از قرآن بسی گمره شدند / زان رسن قومی درون چه شدند
خدا یک ریسمان فرستاده، بگیریم برویم بالا، ولی ما میبینیم یک عده میگیرند، میروند ته چاه، بدتر میشود زندگیشان. چرا؟
مر رسن را نیست جرمی ای عنود / چون ترا سودای سربالا نبود
اصل ایمان اصلی، سودای سربالا داشتن است. یعنی چه؟ یعنی اصل این است که من تصمیم گرفتم انسان خوبی باشم، هرچه فهمیدم درسته، پایش بایستم. حالا فهمیدم دینم حق است، میپذیرم، بقیهاش هم همینطور است.
ولی وقتی که این نبود، قرآن، نماز، همه اینها تبدیل میکند افراد را به قاتلان ابی عبدالله الحسین، به جایی میرساند که طفل شش ماهه شیرخواره هم رحم نمیکند.
علی اصغر: نماد بیرحمی
این چه مصیبتی بود که تمام جان حسین را آتش زد؟ آخرین لحظهها که هیچکس برایش نمانده بود، «فنَظَرَ یمیناً و شمالاً» – به این طرف و آن طرف نگاه کرد، هیچکس باقی نماند. دیدیم خانمها دارند ضجّه میزنند، میبینند حسین دیگر دارد میرود، اما در دست این خانمها یک طفلی است از تشنگی بیحال شده. یعنی اینقدر تشنه است این طفل که نمیتواند گریه کند.
حسین این طفل را روی دستش گرفت، گفت:
يا قوم، إن لم ترحموني فارحموا هذا الطفل الرضيع، فإنه يتلظى عطشاً
«ای قوم، اگر به من رحم نمیکنید، به این کودک شیرخوار رحم کنید، که چگونه از شدت و حرارت تشنگی، دهان را باز و بسته میکند؟»
مثل ماهی که از آب بیرون افتاده، این دهنش مدام باز و بسته میشود. این بچه میخواهد گریه کند، از تشنگی توان ندارد، سرش افتاده، لبش بالا باز و بسته میشود.
اما وقتی انسانیت نباشد، به جای اینکه به این بچه یک جرعه آب بدهند، با تیر سه شعبه گلوی علی اصغر را بریدند. این رگههای بریده اصغر، خونش در دستان حسین جاری شد. حسین مشت خودش را زیر گلوی علی اصغر گرفت، این خون را به آسمان پاشید، گفت: «خدا، این مصیبتی که به سر ما آمده، اگر نصرت نمیکنی، صبر بده.» بعد گفت:
هَوَّنَ عَلَىَّ ما نَزَلَ بي أَنَّهُ بِعَيْنِک
«آنچه بر من فرود آمده برایم آسان است، زیرا در محضر توست.»
خدا، من چون میبینم تو میبینی، میدانی، تو مهربانی، عیبی ندارد، صبر میکنم، تحمل میکنم.
صلی الله علیکم یا اهل بیت النبوة
بعدی: ایمان معکوس
قبلی: ذکر، علامت حیات قلب
مطلب فوق در تاریخ 15/9/2025 در کتابخانه بنیاد امام علی (ع) منتشر شده است