مقدمه: هدف اصلی قیام
با توجه به آنچه در شبهای گذشته درباره هدف قیام امام حسین (علیهالسلام) بیان شد، مشخص گردید که هدف آن حضرت اصلاح جامعه، اصلاح امت و رفع بیعدالتیها و ستمکاریها بود.
حتی اگر خود امام حسین (علیهالسلام) تصریح نمیکردند، با توضیحاتی که درباره مفاسدی که رخ داده بود و مشکلاتی که برای اسلام پیش آمده بود ارائه شد، تاکنون برای ما روشن شده که رفع این مشکلات در گرو انتقاد، اعتراض و تلاش برای مقابله با این بیعدالتیها بود.
اما امام حسین (علیهالسلام) بارها خودشان هم تصریح کردند که من برای امر به معروف و نهی از منکر قیام میکنم. در آن وصیتی که به محمد بن حنفیه نوشتند و قبلاً توضیح دادیم، حضرت فرمودند: من برای طلب اصلاح در امت جدم قیام میکنم:
وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَ لَا بَطِرًا وَ لَا مُفْسِدًا وَ لَا ظَالِمًا وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ سِيرَةِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِينَ الْمُهْدِيِّينَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ
«من نه از سرمستی و غرور و نه بهخاطر خودنمایی و نه بهعنوان فساد و نه برای ستمگری خروج نکردهام. تنها خروج کردهام برای اصلاح در امت جدم که درود خدا بر او و خاندانش باد. میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به روش جدم و پدرم علی بن ابیطالب که درود بر او باد و سیره خلفای راشدین هدایتیافته عمل کنم.»
راه مقابله با بیعدالتی
توضیح دادیم که در جامعهای که یک عده خودشان را برتر، دارای اشرافیت و امتیاز و رانت میدانند و به کسی اجازه انتقاد نمیدهند، راه مقابله با این بیعدالتیها، بیان این مفاسد، آگاه کردن مردم و مطالبه عدالت از ستمکاران است.
قرآن – با آن بیانی که قبلاً توضیح دادیم – مشخص شد که اصلاً آمده بود برای برقراری عدالت، آمده بود تا حق مظلومین را از ظالمین بگیرد. به همین خاطر قرآن بارها فرمان داده به مؤمنین که در یک جامعه مطلوب باید امر به معروف و نهی از منکر کنید:
﴿وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ (آل عمران: ۱۰۴)
«و باید از میان شما، گروهی دعوت به نیکی و امر به معروف و نهی از منکر کنند؛ و اینان همان رستگارانند.»
باید از بین شما یک گروه باشند که امر به معروف و نهی از منکر میکنند. اینها رستگارند، اینها موفقند، اینها انسانهای والا هستند – کسانی که در برابر ستمها سکوت نمیکنند.
در این فرمان خدا دو کلمه وجود دارد که تا معنای اینها را به درستی نفهمیم، موضوع امر به معروف و نهی از منکر را به درستی درک نمیکنیم – و حتی به خطا میافتیم و حتی برعکسش میکنیم.
معروف یعنی چه؟ منکر یعنی چه؟
پرسشهای اساسی
اولین سؤالی که وقتی گفته میشود امر به معروف و نهی از منکر، به ذهنهای نقاد و متوجه وارد میشود، این است: امر و نهی برای چیست؟
مگر مردم حق دارند همدیگر را امر کنند که تو این کار را باید بکنی، تو این کار را نباید بکنی؟ به چه حقی دیگران حق دارند فضولی کنند در کار و زندگی دیگران – تو باید این کار را بکنی، نباید این کار را بکنی؟
از آن مهمتر، کسی که با قرآن و دین آشنا باشد، میداند اصلاً در دین اجبار نیست: «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ» – ما آیاتش را هم شبهای قبل خواندیم که اجبار و الزام اصلاً با دین سازگاری ندارد.
پس چطور خدا گفته یک عده بیایند مردم را امر و نهی کنند؟ آیا این امر و نهی، اجبار کردن دیگران به کارهای دینی نیست؟
معنای عرف و معروف
خیلی دقت کنید: ببینید این کلمه – چرا قرآن از کلمه «معروف» استفاده کرده، و حتی یک جاهایی با کلمه «عرف» از آن یاد کرده:
﴿خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ﴾ (اعراف: ۱۹۹)
هیچ جا نمیگوید قرآن که دیگران را برای نماز خواندن، برای روزه گرفتن، برای امور شرعی امر کنید. ولی میگوید: به عرف امر کنید.
عرف یعنی چه؟ عرف یعنی آنچه که جامعه پذیرفته، شناخته، آن را خوب میداند.
در مقابل چه چیزی؟ در مقابل منکر.
منکر یعنی چه؟ در داستان حضرت یوسف در قرآن میگوید:
﴿فَعَرَفَهُمْ وَهُمْ لَهُ مُنكِرُونَ﴾ (یوسف: ۵۸)
منکِر یعنی کسی که تشخیص نمیدهد، نمیشناسد. منکَر یعنی چیزی که شناخته نمیشود.
یعنی چه شناخته نمیشود؟ یعنی جامعه او را به عنوان یک امر خوب نمیشناسد.
حمایت از ارزشهای جامعه
اگر به این نکته – کلمه معروف و کلمه منکر – دقت کنیم، آن سؤالی که مطرح کردم، خود به خود پاسخ پیدا میکند.
قبلاً گفتیم قرآن آمده تا جامعه را یک جامعه عادلانه – یک جامعهای که همه به حقوق خودشان بسنده کنند و تعدی به دیگران نکنند – بسازد.
برای اینکه این جامعه اینگونه باشد، اگر چیزی در جامعه ارزش شد و مردم آن جامعه آن را به عنوان یک ارزش پذیرفتند، دیگر اینجا مسئله، مسئله شخصی نیست که کسی بگوید: تو نمیتوانی، حق نداری دخالت در زندگی من بکنی.
این حمایت و دفاع از ارزشهای جامعه است.
نمونه استفاده از معروف در قرآن
این نکته بسیار مهمی است که قرآن بارها و بارها از آن استفاده کرده. مثلاً ۱۵ بار قرآن در مورد برخورد مردها با خانمها از کلمه معروف استفاده کرده:
﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ (نساء: ۱۹)
در آن دورهای که حقوق زن را رعایت نمیکردند، به زنان ظلم میکردند و اصلاً او را صاحب حق نمیدانستند، قرآن آمده میگوید: با آنها به معروف برخورد کنید، با معروف زندگی کنید.
یعنی چه؟ یعنی آن حقوقی که در جامعه برای یک انسان قائلند، شما باید برای او قائل باشید.
اینجا اصلاً مسئله شرعی نیست. نمیگوید احکام شرعی را راجع به اینها رعایت کنید. میگوید: یک خوب و بدی هست، وجدان شما تشخیص میدهد – آن هم انسان است، چرا باید به او ظلم کنید؟
منکر در قوم لوط
در نقطه مقابلش، کارهایی که در جامعه، فطرتهای پاک و انسانهای سالم از آن متنفرند، قرآن از آن به عنوان منکر یاد میکند. مثلاً در جریان قوم لوط میگوید:
﴿وَتَأْتُونَ فِي نَادِيكُمُ الْمُنكَرَ﴾ (عنکبوت: ۲۹)
شما دارید یک کاری میکنید، یک رفتار زشتی دارید نشان میدهید که یک انسان از آن متنفر است، یک طبع سالم از این کار بدش میآید.
نمیگوید: شما دارید یک کاری میکنید، مثلاً فرمان خدا را اجرا نمیکنید. دقت میکنید؟
آن موقع است که سر تعابیر دقیق قرآن را آدم متوجه میشود.
تفاوت دعوت با امر
همین آیهای که خواندیم، دقت کنید میگوید:
﴿يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ﴾ (آل عمران: ۱۰۴)
به خیر، به خوبیهایی که از نظر من این کار خوب است – من دسترسی به پیغمبر خدا پیدا کردم، پیشوایان الهی آمدند، یک امور خیر را برای من تعریف کردند – من میخواهم از دیگران بخواهم که آنها این کار را انجام بدهند.
قرآن میگوید: دعوت میکنند – نمیگوید امر میکنند.
در امور شخصی: دعوت
بنابراین اگر من میخواهم به یک کسی بگویم نماز بخوان، میخواهم بگویم حجاب داشته باش، میخواهم بگویم احکام شرعی را رعایت کن – قرآن میگوید: دعوت کن. نمیگوید: امر کن.
در امور جامعه: امر
اما اگر یک چیزی معروف شد – معروف شد یعنی چه؟ با آن توضیحات معلوم شد – یعنی دیگر جامعه این را به عنوان یک امر خوب پذیرفت.
دیگر این کاری ندارد به دین و آیین و فرقه و مذهب خاص – شیعه و سنی و مسیحی – نه! همه این کار را خوب میدانند.
بله، چقدر خوب است در جامعه احکام خدا معروف شده باشد! این خیلی عالی است. وقتی احکام الهی معروف شد، آن موقع – چون جامعه همه پذیرفتند – همه میتوانند به احکام خدا هم امر و نهی کنند.
خطر امر بدون معروف بودن
ولی وقتی در یک جامعهای هنوز یک حکمی به عنوان معروف پذیرفته نشده – نه تنها به عنوان معروف پذیرفته نشده، بلکه به درست یا غلط بودن آن اصلاً کاری نداریم – خیلی از مردم از آن متنفرند، بدشان میآید، آیا من حق دارم آن را امر کنم به مردم؟
شما میبینید نتیجهاش چه چیزی است: دیگر هرچه امر بیشتر، نفرت بیشتر. هرچه تأکید و اصرار بر دینداری بیشتر، بیدینی مردم بیشتر!
چرا؟ چون این اصل قرآنی را ما توجه نمیکنیم.
قرآن میگوید: این کار خیر است. خب، تو فکر میکنی خیر است؟ برو دعوت کن مردم را. یک کاری کن، اینقدر جذاب نشان بدهی، مردم بیایند.
نه! من میخواهم امر کنم، میخواهم نهی کنم!
قرآن میگوید: معروف و منکر – اگر توان داری این را تبدیل کنی به معروف و منکر جامعه، برو امر کن. اما اگر نمیتوانی – و بلکه کاری کردی که معروف را تبدیل کردی به منکر، کاری کردی که دختر مردم میگوید من خجالت میکشم حجاب داشته باشم، دوستانم مسخرهام میکنند – حالا امر کنی؟!
حالا دقت میکنید تفاوت امر به معروف با امر به احکام شرعی در کجاست؟
این سر اگر برای ما روشن شود، آن موقع میفهمیم وقتی امام حسین (علیهالسلام) میگوید من میخواهم امر به معروف کنم، نهی از منکر کنم – یعنی میخواهم چکار بکنم؟
داستان اصحاب سبت
این چند آیه از قرآن را با هم بخوانیم. قرآن میگوید: وقتی یک چیزی در جامعه معروف شد، شما نمیتوانید نسبت به آن بیتفاوت باشید:
﴿وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتَانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَيَوْمَ لَا يَسْبِتُونَ لَا تَأْتِيهِمْ كَذَٰلِكَ نَبْلُوهُم بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ * وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِّنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَىٰ رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ * فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ أَنجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِيسٍ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ﴾ (اعراف: ۱۶۵ـ۱۶۳)
«از آنها درباره شهری که در کنار دریا بود بپرس، هنگامی که روز شنبه را حرمت میگذاشتند. هنگامی که روز شنبه را حرمت میداشتند، ماهیهایشان فراوان به سویشان میآمد. اما هنگامی که روز شنبه را حرمت نمیگذاشتند، ماهیهایشان به سویشان نمیآمد. بدین گونه آنها را به سبب نافرمانیشان آزمودیم. * و هنگامی که گروهی از آنها گفتند: «چرا قومی را که خدا آنها را هلاک خواهد کرد، یا به عذابی سخت عذاب خواهد داد، نصیحت میکنید؟» گفتند: «برای عذری نزد پروردگارتان، و برای اینکه پرهیزگار شوند.» * پس هنگامی که آنچه را که به آنها تذکر داده شده بود، فراموش کردند، کسانی را که از بدی نهی میکردند نجات دادیم، و کسانی را که ستم کردند، به سبب گناهشان به عذابی سخت گرفتار کردیم.»
قصه آن شهری را برای اینها بگو – کنار دریا بود. خدا فرمان داده بود که روز شنبه ماهیگیری ممنوع. این امر خدا در جامعه پذیرفته شده بود، همه فهمیدند که این کار بد است، فرمان خداست، باید اطاعت کنیم.
چه اتفاقی افتاد؟ خدا میخواست آزمایش کند. روزهای شنبه که ماهیگیری ممنوع بود، ماهیها میآمدند روی آب، جمع میشدند. دل اینها میسوخت: ای بابا! میخواهیم ماهی بگیریم، اینقدر ماهی آمده، نمیشود – میگویند امروز ممنوع است.
چکار کردند؟ حالا روزهای دیگر که میخواستند ماهی بگیرند، ماهی نبود. روزهای شنبه که ممنوع بود، پر ماهی میشد دریا.
چون اینها آدمهای سالمی نبودند، خدا میخواست اینطور اینها را آزمایش کند.
یک عده از اهل آن شهر – چه اتفاقی افتاد؟ – اینها آمدند کلاه شرعی درست کردند. گفتند: شنبه ممنوع است ماهیگیری. خیلی خب، ما شنبه ماهی نمیگیریم! شنبه میآمدند، تور میانداختند، راه ماهیها را میبستند، گیر میافتادند آنجا. یکشنبه میرفتند، میگرفتند. ما شنبه نگرفتیم که! ما یکشنبه گرفتیم!
خداترسها میآمدند، میگفتند: نکنید! این چرا میپیچانید؟ چرا دور میزنید؟ خدا میخواست تعبد و تسلیمتان را ببیند. اینطور کلاه شرعی میگذارید، باز هم دارید شنبه ماهیگیری میکنید!
یک عده میآمدند، میگفتند: آقا، رها کنید! مردم دارند زندگیشان را میکنند. حالا اگر گناه دارند، میکنند – آنها که در قبر شما نمیگذارند! خدا خود آنها را عذاب میکند، خدا اینها را هلاکشان میکند یا عذاب شدیدشان میکند.
آنهایی که نهی از منکر میکردند و به مردم تذکر میدادند – نکنید این کار را – چه جواب میدادند؟
میگفتند: ما به دو دلیل نهی از منکر میکنیم:
اولاً، فردا بتوانیم جواب خدا را بدهیم، پیش خدا عذر داشته باشیم. بگوییم: خدایا، من در شهری بودم که معصیت میشد، بیقانونی میشد، علیه تو داشتند حقهبازی میکردند – من ساکت ننشستم، من حرفم را زدم.
دوماً، حالا اینها گوش میکنند یا نمیکنند – چه بسا هم تأثیر کرد، دو نفر اگر گناه نکردند، دو نفر نکردند. من وظیفهام را انجام دادم، دو نفر را نجات دادم.
حکم خداوند: دو دسته، نه سه دسته
خدا چه میگوید؟ همه حرف در این آیه است. قرآن آدمها را دو دسته تقسیم میکند:
یک عده گناه میکردند. یک عده نهی از منکر میکردند. یک عده سومی بودند که میگفتند: ما که گناه نمیکنیم، ولی به ما چه ارتباطی دارد؟ قرآن میگوید: نه! سه دسته نداریم – دو دسته بودید: یک عده کسانی که گناه کردند. یک عده کسانی که نهی از منکر کردند.
عذاب که آمد، فقط کسانی که نهی از منکر کردند را ما نجات دادیم. آنهایی که ماهیگیری میکردند، عذاب شدند. آنهایی هم که ساکت بودند، عذاب شدند!
دقت میکنید؟ منطق قرآن این است که میگوید: در مقابل یک گناه، در مقابل یک ظلم، در مقابل یک کار منکر – که منکر را من تعریف کردم – کسانی که ساکت باشند، جزو آنها هستند، تأیید میکنند. همراه آنها هم همان بلایی که سر آنها بیاید، سر آنها میآید.
سخنرانی امام حسین (علیهالسلام) در منطقه «بیضه»
به خاطر همین، امام حسین (علیهالسلام) – یکی از متونی که باز من میخواستم سریع رد شوم، جزو آن متون اولیه نیاوردم – در سخنرانی برای لشکر خودشان و لشکر حر، آن زمانی که حر جلوی امام حسین (علیهالسلام) را گرفته بود، در یک منطقهای به اسم بیضه فرمودند:
أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ قَالَ: «مَنْ رَأَى سُلْطَانًا جَائِرًا مُسْتَحِلًّا لِحُرَمِ اللَّهِ نَاكِثًا لِعَهْدِ اللَّهِ؛ مُخَالِفًا لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ يَعْمَلُ فِي عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ فَلَمْ يُغَيَّرْ عَلَيْهِ بِفِعْلٍ وَ لَا قَوْلٍ كَانَ حَقًّا عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ» أَلَا وَإِنَّ هَؤُلَاءِ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّيْطَانِ وَتَرَكُوا طَاعَةَ الرَّحْمَنِ وَأَظْهَرُوا الْفَسَادَ وَعَطَّلُوا الْحُدُودَ وَاسْتَأْثَرُوا بِالْفَيْءِ وَأَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ وَحَرَّمُوا حَلَالَ اللَّهِ وَأَنَا أَحَقُّ مَنْ غَيَّرَ
«ای مردم، رسول الله (صلی الله علیه وآله) فرموده است: هر کس ببیند سلطان ستمکاری حرام خدا را حلال نموده، عهد الهی را شکسته و با سنت رسول الله مخالفت میورزد و در میان بندگان خدا به گناه و ستم رفتار میکند ولی با کردار و گفتار خود بر او غیرتورزی و اعتراض نکند، خدا حق دارد او را جایی ببرد که آن سلطان ستمکار را میبرد. آگاه باشید که اینها به پیروی از شیطان تن دادهاند و اطاعت از خدای رحمان را رها کردهاند، آشکارا فساد میکنند و به حدود الهی عمل نمینمایند، بیتالمال را به خود اختصاص دادهاند، و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کردهاند، و من سزاوارترین فرد برای اعتراض به این شرایطم.»
امام حسین (علیهالسلام) گفت: مردم، میدانید من برای چه چیزی قیام کردم؟ برای چه چیزی ساکت ننشستم؟ چون از پیغمبر شنیدم – پیغمبر میفرمود: اگر کسی ببیند یک حاکم ظالمی دارد به مردم ظلم میکند، حدود الهی را رعایت نمیکند، اگر این فرد بیتفاوت باشد، با رفتار یا با گفتارش اعتراض نکند به این حاکم، همان سرنوشتی را دچار میشود که آن حاکم دچار خواهد شد.
یعنی اگر آن حاکم جبار و ظالم میرود جهنم، کسانی که ساکت بودند هم میروند همانجا.
دقیقاً همان آیه ماهیگیری که خدا از بنیاسرائیل گفت، همان منطق را امام حسین (علیهالسلام) در اینجا دارند بیان میکنند.
وصیت امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
حضرت علی (علیهالسلام) بعد از اینکه ضربت خوردند، پیش از شهادت، جزو وصایایی که به حسنین (علیهما السلام) داشتند، این بود:
«لَا تَتْرُكُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَيُوَلَّى عَلَيْكُمْ شِرَارُكُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا يُسْتَجَابُ لَكُمْ.» (نهجالبلاغه، نامه ۴۷)
«امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید وگرنه بدترینهایتان بر شما ولایت پیدا میکنند؛ پس دعا میکنید ولی مستجاب نخواهد شد.»
دست از امر به معروف و از نهی از منکر برندارید. اگر شما این کار را نکنید، اگر بیتفاوت باشید نسبت به بدیها در جامعه، این به تدریج باعث میشود بدترینها حاکم شوند، بالا بیایند. دیگر گرفتار میشوید، هر کاری هم بکنید نجات پیدا نمیکنید. هرچه هم دعا کنید، مستجاب نمیشود.
درجات امر به معروف و نهی از منکر
روش خدا، روش اولیاء خدا، روش اباعبدالله الحسین (علیهالسلام) این بود که نسبت به این ظلم بیتفاوت نباشد.
البته این معنایش این نیست که آدم بیگدار به آب بزند. معنایش این نیست که همیشه باید فعالیت سیاسی بکند.
ولی معنایش این است که در درجات امر به معروف و نهی از منکر – که در روایات به ما فرمودهاند – شما کمترین درجهاش این است که با دلت نهی از منکر کن.
یعنی چه؟ با دلت – یعنی حداقل توجیه نکن، توجیه نکن برای خودت. نگو: انشاءالله که درست است، انشاءالله که … نه! بگو: من در دلم متنفرم از این کار زشتی که دارد انجام میشود.
درجه بالاتر این است که با حرف؛ داری حرف میزنی، میگویی: آقا، من از این کار بدم میآید، این کار را من قبول ندارم. همین میشود نهی از منکر.
موقعیت امام حسین (علیهالسلام)
حالا یک وقت هست – امام حسین (علیهالسلام) هم بیش از این نکرد. امام که شمشیر نکشید بیاید بجنگد. امام گفت: من راضی نیستم به این ظلمی که دارید میکنید. همین!
ولی چون او موقعیتی داشت که در آن موقعیت نمیتوانستند ببینند او راضی نباشد – میگفتند: نه! تو باید بگویی من راضیام، باید بیایی تأیید کنی – و این بلا به سر او و خانوادهاش آمد.
و او تا آخرین لحظه، تا آخرین عزیزانش، تا آخرین قطره خونش، مثل فردا را فدا کرد – برای اینکه همراه نباشد با ظالمین، برای اینکه نهی از منکر کند و منکر را تأیید نکند و همراهی نکند.
بعدی: عدالتخواهی
قبلی: دفاع از کرامت و آزادی انسان
مطلب فوق در تاریخ 23/10/2025 در کتابخانه بنیاد امام علی (ع) منتشر شده است