ادب

 

ادب؛ ثمره انصاف

شب تاسوعا است، شب کامل شدن محاصره خیمه‌گاه و حرم اباعبدالله (علیه‌السلام)، شب زنده شدن حزن و اندوه شیعیان.

موضوع سخن ما ویژگی‌های اخلاقی حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) بود و عرض کردیم در ابعاد مختلف اخلاقی ما باید پیرو و تابع آن امام والامقام باشیم و در مجالس امام حسین امیدمان، هدفمان و تلاشمان نزدیکتر شدن به اخلاق حسینی باشد.

در بُعد اجتماعی گفتیم محور اخلاق دینی، اخلاق قرآنی و اخلاق حسینی، قاعده طلایی اخلاق، همان انصاف، همان اَحْبِبْ لِغَيْرِكَ ما تُحِبُّ لِنَفْسِكَ؛ آنچه را که برای خود می‌پسندی برای دیگران هم بپسند. گفتیم از این اصل بنیادین همه ارزش‌های اخلاقی دیگر پدید می‌آید.

یکی دیگر از ارزش‌های مهمی که اباعبدالله الحسین و پیشوایان والامقام ما به آن متخلّق بودند، ادب بود. ادب هم ریشه در انصاف دارد. در حدیثی از امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) می‌خوانیم که فرمودند:

كَفاكَ أدبا لنفسِكَ اجتِنابُ ما تَكْرهُهُ مِن غيرِكَ

«برای ادب کردن خودت همین کافی است که از آنچه برای دیگران نمی‌پسندی پرهیز کنی.»

دوباره – آنچه که برای دیگری می‌خواهی بپسندی همان باشد که برای خودت می‌پسندی. و اصلاً ادب در قاموس و در مکتب اهل‌بیت (علیهم‌السلام) تعریفش همین است که من اگر بتوانم در زندگی، در برخورد، در سخن، در رفتار، به گونه‌ای رفتار کنم که وقتی به دیگران می‌نگرم کارهایی را نکنم که از دیگران نمی‌پسندم، خودم همان‌ها را ترک کنم.

رابطه ادب با انصاف و قاعده طلایی اخلاق باز نکته‌ای است که در روایات اهل‌بیت به آن اشاره شد. اما برای اینکه ما این را بهتر متوجه شویم، این رابطه را – من توجه خودم و شما عزیزان را جلب می‌کنم – به آنچه که در شب‌های گذشته توضیح دادم و گفتم: نکته اینجاست که من اگر برای دیگران ارزش قائل باشم، همان ارزشی که برای خودم قائلم، همان حرمت و احترامی که برای خودم به آن معتقدم، همان‌قدر اگر برای دیگران ارزش قائل باشم، خود به خود رفتارهای من با دیگران مؤدبانه می‌شود.

 

تعریف ادب از زبان حسین

چقدر عجیب و چقدر جالب روایتی از اباعبدالله حسین (علیه‌السلام) که این نکته را خیلی واضح‌تر برای ما بازش کردند. در حدیثی از امام حسین (علیه‌السلام) نقل شده که از ایشان پرسیدند:

سُئِلُ الامامُ الْحُسَيْنُ عليه السلام عَنِ الْأدَبِ فَقالَ: هُوَ أنْ تَخَرُجَ مِنْ بَيْتِكَ، فَلاتَلْقى أحَداً إلاّ رَأيْتَ لَهُ الْفَضْلَ عَلَيْكَ

«از امام حسين عليه السلام سؤال شد: ادب چيست؟ امام فرمود: ادب آن است كه از خانه خود كه بيرون مى‌روى، با هيچ كس برخورد نكنى جز آنكه او را برتر از خود ببينى.»

ادب یعنی چه؟ یابن رسول الله، چه فردی آدم مؤدّبی است؟ در مجلس امام حسین آمدیم دیگر، می‌خواهیم به امام حسین نزدیک شویم. طبق این روایت اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) فرمودند: ادب یعنی اینکه صبح که از خانه می‌آیی بیرون، هر کسی را که می‌بینی – از آن نگهبان دم در تا آن رفتگری که دارد زباله جمع می‌کند، تا همه عابرهای در خیابان، تا همکارت، تا زیر دستت، تا بالا سرت – امام حسین می‌فرماید: هر کسی را دیدی اگر باورت این بود که او از من بهتر است، تو انسان مؤدّبی هستی.

مگر می‌شود؟ آدم باورش باشد به اینکه دیگران همه از او بهتر هستند؟ آقا ما مسلمانیم، این اصلاً مسلمان نیست، من نمازخوان هستم، این نمازخوان نیست، اینکه من می‌شناسمش کلی اهل خلاف است، من بگویم او از من بهتر است؟!

در مکتب اهل‌بیت (علیهم‌السلام) به ما یاد دادند که تازه زمانی که من به این باور نرسم که دیگران همه از من بهتر هستند، من آدم نمی‌شوم.

از امام صادق (علیه‌السلام)  پرسیدند: یعنی چه دیگران از من بهتر هستند؟ خب این دارد گناه می‌کند، مگر او از من بهتر است؟ امام صادق فرمودند: تو چه می‌دانی عاقبت چه می‌شود؟ تو چه می‌دانی باطن این فرد چه چیزی است؟ آمدیم و او گناهکار است و توبه کرد، تو عابد، زاهد، سخنران و آخوند، هرکسی هستی، فردا زمین خوردی، لغزیدی – حالا چه کسی بهتر است؟

رمز اخلاق و رمز ادب، رسیدن به این باوری است که امام حسین (علیه‌السلام) دارند به ما یاد می‌دهند. اگر همه را از خودت بهتر دانستی، با همه مؤدّب خواهی بود.

شما فکر کنید، ما وقتی که بی‌ادبی می‌کنیم، تحویل نمی‌گیریم، تندی می‌کنیم، عصبانی می‌شویم، شروع می‌کنیم به داد و بیداد کردن – همان موقع به این نکته فکر کنیم که: اگر من الان با یک آدم مهمی طرف بودم، با یک کسی که کار من گیر او بود، رئیس من است، نان من به او بند است، اگر عصبانی شده بودم با او همین‌طوری حرف می‌زدم؟ هرگز! می‌گویم: آقا بله، من عصبانی شدم ولی بالاخره یک آدم حسابی است، ما فردا به او نیاز داریم، کار ما گیر می‌افتد – مدام دولا، خم می‌شویم، می‌گوییم چاکریم، ببخشید، حالا طوری نیست.

ما باورمان بشود که کارمان به تک تک آدم‌ها گیر است، فردای قیامت. چرا؟ چون کارمان به انسانیّت گیر است. اینکه گفتند همه را از خودت بهتر بدان، یعنی تو برای انسان ارزش قائل شو، برای انسان – آن انسان است، هر کسی می‌خواهد باشد.

اگر ما برای دیگران ارزش قائل باشیم، ناخودآگاه مؤدّب می‌شویم. ناخودآگاه – همان‌طور که گفتم – وقتی که در مقابل یک فرد مهم باشیم، هر چقدر هم عادت داشته باشیم به حرف زشت، هر چقدر هم عادت داشته باشیم به بی‌ادبی، ولی در مقابل یک آدم بزرگ خودمان را جمع می‌کنیم. حالا اگر باور کنیم که همه بزرگ هستند و کارمان به همه گیر است، خودمان را در مقابل همه کوچک می‌کنیم و مؤدّب می‌شویم.

 

مصادیق ادب در قرآن

آن وقت این ادب در موضوعات مختلف خودش را نشان می‌دهد – همه جا احترام، همه جا احترام.

یکی در سلام کردن است. کسی که به دیگران سلام نمی‌کند یعنی چه؟ یعنی برایش ارزش قائل نیست. یک کسی که سر بالا جواب سلام می‌دهد، یعنی برای طرف مقابلش ارزش قائل نیست.

قرآن به ما چه می‌گوید؟ می‌گوید:

﴿وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ حَسِيبًا﴾ (النساء: ۸۶)

«و هر گاه با درودی به شما سلام گفته شد، شما با نیکوتر از آن درود گویید یا همان را برگردانید. به‌راستی خدا همواره حسابرس همه چیز است.»

اگر یک کسی به شما سلام کرد، شما باید بهتر جواب بدهید. او می‌گوید سلام، شما بگو سلام علیکم. او می‌گوید سلام علیکم، شما بگو سلام علیکم و رحمة الله – بهتر برایش بخواه. چون سلام یعنی سلام خدا و رحمت خدا را من برای تو می‌خواهم. حداقل مثل خودش، ولی سعی کنید بهتر از او.

من روایت از امام حسین (علیه‌السلام)، از سیره و اخلاق امام حسین (علیه‌السلام) دیدم که ذیل همین آیه – اَنس می‌گوید که من نزد امام حسین بودم، یک کنیزی، یک خادمی آنجا آمد، یک دسته گل به امام حسین داد:

كنت عند الحسين عليه السّلام فدخلت عليه جارية فحيّته بطاقة ريحان، فقال لها: أنت حرّة لوجه اللّه، فقلت له: تحيّيك بطاقة ريحان لا خطر لها فعتقتها؟ قال: كذا أدّبنا اللّه، قال اللّه: وَ إِذٰا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهٰا أَوْ رُدُّوهٰا، و كان أحسن منها عتقها

امام حسین فرمودند: تو در راه خدا آزادی. می‌گوید من تعجب کردم، گفتم: یک دسته گل می‌گوید، چه قیمتی است؟ یک دسته گل مثلاً الان اینجا ۲۰ لِیر دسته گل می‌گیری دیگر! بابا، کنیز می‌دانی چقدر قیمتش است؟

امام حسین فرمود: خدا این‌طوری ما را ادب کرده، این ادب را خدا به ما یاد داده. فرمود: این خانم آمد یک دسته گل به من داد، من می‌خواستم بهتر به او بدهم، خب آزاد کردن او بهتر از آن بود. این ادب است.

به خاطر همین در سیره پیغمبرمان – باز همین اَنس نقل می‌کند، می‌گوید:

كانَ رسولُ اللهِ صلَّى اللهُ عليهِ وسلَّمَ إذَا استقبلَهُ الرجلُ صافحَهُ لا ينزِعُ يدَهُ حتَّى يكونَ هو الذي نزعَ ولا يصرفُ وجهَهُ عَنْ وجهِهِ حتَّى يكونَ الرجلُ هو الذي يصرفُه

این ببینید، همه نکته در احترام است. وقتی یک کسی دارد به من دست می‌دهد، من می‌گویم: باشد – دستم را می‌کشم. یعنی چه؟ دست می‌دهم ولی از موضع بالا. ولی اگر در مقابل مثلاً یک شخصیت مهم رفته باشم، همین‌طوری مدام دولا می‌شوم، مدام دستم را تکان می‌دهم، مدام ادامه می‌دهم.

می‌گوید: پیغمبر با هر کسی دست می‌داد این‌طوری دست می‌داد، تا زمانی که او دستش را نکشیده بود نمی‌کشید پیغمبر دستش را. تا زمانی که آن فردی که آمده روی خود را آن طرف نکرده، پیغمبر روی خود را آن طرف نمی‌کرد.

چه دقت‌های اخلاقی! همان چیزی که در شب‌های گذشته هم خواندیم – امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به فرزندشان امام حسن فرموده بودند: تو در رابطه با دیگران اصلاً یک طوری رفتار کن انگار نوکر آنها هستی، انگار کوچک آنها هستی.

باز قرآن در رابطه با احترام به افراد می‌گوید: نشستی در یک مجلس، یک نفر وارد می‌شود – خب اگر یک شخصیتی یک دفعه وارد شود در یک مجلسی، همه بلند نمی‌شوند، جای برایش درست کنند، جای خوب قرار بگیرد؟ قرآن می‌گوید: هرکسی آمد با او همین کار را بکنید:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَإِذَا قِيلَ انشُزُوا فَانشُزُوا يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ﴾ (المجادلة: ۱۱)

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، چون به شما گفته شود: در مجالس جای باز کنید، پس جای باز کنید تا خدا برای شما گشایش حاصل کند، و چون گفته شود: برخیزید، پس برخیزید. خدا کسانی از شما را که ایمان آورده و کسانی را که دانشمندند به درجاتی بلند گرداند، و خدا به آنچه می‌کنید آگاه است.»

یک نفر آمده، جای نیست برایش، جای باز کنید. خدا در زندگیتان گشایش ایجاد می‌کند. هر چقدر خودت را کوچک کنی، هر چقدر به دیگران احترام بگذارید، خدا زندگی تو را گشایش در آن ایجاد می‌کند. جای نیست، یک نفر آمده، الان من این طرف‌تر هم بروم باز جا نمی‌شود – اصلاً من می‌روم بیرون، او بنشیند. به شما گفتند بلند شوید، بلند شوید. می‌گوید: نه، من اول آمدم بودم، من زودتر آمده بودم. این مکتب اخلاقی قرآن است.

باز مصداق دیگر، خوب حرف زدن است. قرآن می‌گوید:

﴿وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا﴾ (البقرة: ۸۳)

«و با مردم به‌خوبی سخن بگویید.»

با همه مؤدّب باشید، با همه. لِلنَّاسِ – نمی‌گوید فقط با مؤمنین. امام صادق (علیه‌السلام) فرموده: لِمُؤمِنِهُم وَ مُخالِفِهُم – با مؤمن مؤدّب باش، با غیر مؤمن و با کافر هم مؤدّب باش.

امیرالمؤمنین می‌گوید: من از پیغمبر شنیدم که فرمود:

إِنَّ اَللَّهَ حَرَّمَ اَلْجَنَّةَ عَلَى كُلِّ فَحَّاشٍ بَذِيٍّ قَلِيلِ اَلْحَيَاءِ لاَ يُبَالِي مَا قَالَ وَ مَا قِيلَ لَهُ.

خدا بهشت را بر آدم‌های بد دهن حرام کرده – حالا هرکسی می‌خواهد باشد، هر کاری می‌خواهد بکند. چرا؟ چون آدم بد دهن، آدمی که فحش می‌دهد، حرف زشت می‌زند، این از کجا ناشی می‌شود؟ از اینکه به دیگران ارزش قائل نیست.

مگر ممکن است آدم به یک شخصیت بزرگ فحش بدهد؟ به کسی که کارش گیر است می‌شود فحش بدهد؟ یا جلوی کسی که کارش گیر است مدام خم می‌شود؟ فهمیدیم؟ انسانیت یعنی اینکه من با همه این‌طوری باشم، با همه. و کسی که به دیگران فحش می‌دهد – که متأسفانه این روزها ما می‌بینیم چقدر فرهنگ حرف زشت رایج شده، انگار اصلاً دیگر یک جاهایی کسی که حرف زشت نمی‌زند می‌گویند: آقا این چقدر مثلاً پرت است از قضیه، مثلاً باید چهار مورد حرف زشت در دهنش بچرخد تا بگویند این مثلاً خیلی باحال است! پیغمبر می‌گوید: نه، این بهشت برایش حرام است. چون بهشت برای آدم خودخواه حرام است، جهنم جایگاه خودخواه‌ها است.

باز قرآن مصداق دیگر ادب را این‌طوری به ما توضیح می‌دهد:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ عَسَىٰ أَن يَكُونُوا خَيْرًا مِّنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِّن نِّسَاءٍ عَسَىٰ أَن يَكُنَّ خَيْرًا مِّنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ وَمَن لَّمْ يَتُبْ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ (الحجرات: ۱۱)

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، مبادا گروهی گروهی دیگر را مسخره کند، شاید آنها از اینها بهتر باشند، و نه زنانی زنان دیگر را، شاید آنها از اینها بهتر باشند، و از یکدیگر عیب مگیرید، و به همدیگر لقب‌های زشت مدهید؛ چه بد است نام زشت پس از ایمان. و هر که توبه نکند چنین کسانی‌اند ستمکاران.»

من این خَيْرًا مِّنْهُمْ را رنگی کردم برای اینکه باز توجه شما را جلب کنم به آن قاعده انصاف – که بفهمیم ریشه اخلاق و ادب، ریشه مسخره نکردن دیگران، ریشه دست نینداختن دیگران، این است که: چه بسا دیگری از من بهتر است. من کسی دیگر از خودم بهتر بدانم، هیچ وقت مسخره‌اش نمی‌کنم. من کسی را مسخره می‌کنم که خودم را از او بالاتر می‌دانم – از موضع بالا همیشه دیگران را مسخره می‌کنیم.

باز مصداق دیگر که قرآن – قرآن چقدر به ادب اهمیت می‌دهد:

﴿وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ إِنَّ أَنكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ﴾ (لقمان: ۱۹)

«و در راه‌رفتن خود میانه‌رو باش، و صدایت را آهسته‌ساز، که بدترین آوازها بانگ خران است.»

صدایت را بیاور پایین. کسی که صدایش را می‌برد بالا، یعنی دارد از موضع بالا حرف می‌زند. قرآن از قول لقمان می‌گوید: به پسرش گفت صدایت را بیاور پایین، آرام حرف بزن. فکر نکنی صدا که رفت بالا یعنی من رفتم بالا – خیلی دیگر مهم شدم، خیلی قدرتمند شدم. صدای الاغ بالاتر است! اگر به باد انداختن در گلو و بلند حرف زدن و صدا بلند کردن باشد، خب الاغ خیلی بالاتر است.

 

احترام بزرگان

موضوع بعدی، ادب بعدی که قرآن به ما یاد می‌دهد، احترام بزرگان است، حرمت گذاشتن برای کسانی است که جایگاهی دارند، پیش‌کسوت هستند، حرمتی دارند، ریش سفیدی دارند. و از همه مهمتر در مراتب بزرگان، پیغمبر خداست که در سوره حجرات قرآن می‌گوید:

﴿يٰأَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لا تَرفَعوا أَصوٰتَكُم فَوقَ صَوتِ النَّبِىِّ وَلا تَجهَروا لَهُ بِالقَولِ كَجَهرِ بَعضِكُم لِبَعضٍ أَن تَحبَطَ أَعمٰلُكُم وَأَنتُم لا تَشعُرونَ * إِنَّ الَّذينَ يَغُضّونَ أَصوٰتَهُم عِندَ رَسولِ اللَّهِ أُولٰئِكَ الَّذينَ امتَحَنَ اللَّهُ قُلوبَهُم لِلتَّقوىٰ لَهُم مَغفِرَةٌ وَأَجرٌ عَظيمٌ * إِنَّ الَّذينَ يُنادونَكَ مِن وَراءِ الحُجُرٰتِ أَكثَرُهُم لا يَعقِلونَ﴾ (الحجرات: ۲-۴)

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، صدایتان را بلندتر از صدای پیامبر مکنید، و همچنانکه بعضی از شما با بعضی دیگر بلند سخن می‌گویید با او به صدای بلند سخن مگویید، مبادا بی‌آنکه بدانید کرده‌هایتان تباه شود. کسانی که پیش پیامبر خدا صدایشان را فرو می‌کشند همان کسانند که خدا دلهایشان را برای پرهیزگاری امتحان کرده است؛ آنان را آمرزش و پاداشی بزرگ است. کسانی که تو را از پشت اتاقها به فریاد می‌خوانند، بیشترشان نمی‌فهمند.»

صدایتان را یک وقت بالاتر از صدای پیغمبر نبرید. ادب این است که من وقتی در مقابل یک بزرگی هستم، آرام‌تر از او حرف بزنم. این ادب است. نگذارم صدا برود بالاتر. آن‌طوری که همدیگر را صدا می‌کنید، یک وقت پیغمبر را این‌طوری صدا نکنید.

خدا ناکرده اگر این بی‌دقتی بکنید، تمام اعمالتان باطل می‌شود. چرا اعمال باطل می‌شود؟ گفتیم به خاطر اینکه تمام معنویت و تمام سعادت در ادب نهفته است. و این بدترین بی‌ادبی‌ است که کسی حرمت رسول خدا را رعایت نکند.

 

ادب در سیره حسین و اهل‌بیت

اخلاق امام حسین یعنی این. باز امام باقر (علیه‌السلام) می‌فرماید:

مَا تَكَلَّمَ اَلْحُسَيْنُ بَيْنَ يَدَيِ اَلْحَسَنِ إِعْظَاماً لَهُ وَ لاَ تَكَلَّمَ مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَنَفِيَّةِ بَيْنَ يَدَيِ اَلْحُسَيْنِ إِعْظَاماً لَهُ

«حسین (علیه‌السلام) به‌احترام حسن (علیه‌السلام) هیچ‌گاه در برابر او سخن نگفت و محمد بن حنفیه هم به‌احترام حسین (علیه‌السلام) هیچ‌گاه در برابر او سخن نگفت.»

امام حسین (علیه‌السلام) چون امام حسن از او بزرگتر بود، امام باقر می‌فرمایند: هیچ وقت امام حسین جلوی امام حسن صحبت نمی‌کرد، تا او بود می‌گفت ایشان باید صحبت کند، ایشان بزرگتر است. این خانواده ادب را این‌طوری به هم یاد می‌دادند.

محمد بن حنفیه که برادر کوچکتر بود، باز تا زمانی که امام حسین بود، او حرف نمی‌زد – به احترام بزرگتر.

حتی در این روایت می‌گوید:

إِنَّ رَجُلاً مَرَّ بِعُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ وَ هُوَ قَاعِدٌ عَلَى بَابِ اَلْمَسْجِدِ فَسَأَلَهُ فَأَمَرَ لَهُ بِخَمْسَةِ دَرَاهِمَ فَقَالَ لَهُ اَلرَّجُلُ أَرْشِدْنِي فَقَالَ لَهُ عُثْمَانُ دُونَكَ اَلْفِتْيَةَ اَلَّتِي تُرَى وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى نَاحِيَةٍ مِنَ اَلْمَسْجِدِ فِيهَا اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ وَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فَمَضَى اَلرَّجُلُ نَحْوَهُمْ حَتَّى سَلَّمَ عَلَيْهِمْ وَ سَأَلَهُمْ… فَأَمَرَ لَهُ اَلْحَسَنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِخَمْسِينَ دِينَاراً وَ أَمَرَ لَهُ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِتِسْعَةٍ وَ أَرْبَعِينَ دِينَاراً وَ أَمَرَ لَهُ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ بِثَمَانِيَةٍ وَ أَرْبَعِينَ دِينَاراً… فَقَالَ عُثْمَانُ وَ مَنْ لَكَ بِمِثْلِ هَؤُلاَءِ اَلْفِتْيَةِ أُولَئِكَ فَطَمُوا اَلْعِلْمَ فَطْماً وَ حَازُوا اَلْخَيْرَ وَ اَلْحِكْمَةَ

یک کسی آمد پیش عثمان، یک فقیری کمک خواست در مسجد – در همان دوران عثمان بود، یعنی هنوز امام حسن، امام حسین و اینها جوان بودند. عثمان گفت: برو اینها آنجا نشستند – اشاره کرد، گفت: برو سراغ اینها. امام حسن بود و امام حسین بود و محمد بن حنفیه، سه تا برادر.

وقتی که ثابت شد که این نیازمند است و خواستند کمک کنند، امام حسن ۵۰ دینار دادند. امام حسین به احترام امام حسن ۴۹ دینار دادند – گفتند: من کمتر از برادر بزرگم می‌دهم. بعد محمد بن حنفیه ۴۸ دینار داد – که باز حرمت برادر بزرگتر رعایت بشود.

 

شهادت عباس

امشب شب اسوه ادب، ابوالفضل العباس (علیه‌السلام). عباس که از بچگی مادرش ام البنین او را با ادب تربیت کرد. گفتند از همان بچگی به اینها، به بچه‌های خودش یاد می‌داد که: یک وقت شما به امام حسین داداش نگویید، حرمت دارد، بچه زهرا.

همیشه از بچگی یاد گرفته بود به امام حسین می‌گفت: سیدی و مولا، سیدی و مولا. در تمام حرکات و سکنات ادب می‌بارید، از رفتار، از گفتار، از نوع برخورد. ابوالفضل العباس در دامن یک زنی پرورش یافته بود که او تربیت‌کننده بر اساس ادب بود.

خدایا، ما هم می‌توانیم بچه‌هایمان را مؤدب بار بیاوریم، ما هم می‌توانیم مسئولیت خودمان را در تربیت به درستی ایفا کنیم. خدایا، ما می‌توانیم از مجلس امام حسین، از مجلس ابوالفضل العباس ادب بیاموزیم و رفتارمان را اصلاح کنیم.

خیلی عزیز بود برای اهل‌بیت حضرت عباس. امام سجاد (علیه‌السلام) بعد از جریان عاشورا – نوشتند که هر وقت چشمش می‌افتاد به فرزند ابوالفضل العباس، عبیدالله بن عباس، اشک بر چشمان امام سجاد جاری می‌شد، رحمت می‌فرستاد بر عموی خودش ابوالفضل. بعد می‌فرماید که چه روز سختی بود روز عاشورا بر حسین:

ولا يَومَ كَيَومِ الحُسَينِ عليه السلام، ازدَلَفَ إلَيهِ ثَلاثونَ ألفَ رَجُلٍ يَزعُمونَ أنَّهُم مِن هٰذِهِ الاُمَّةِ، كُلٌّ يَتَقَرَّبُ إلَى اللّٰهِ عز و جل بِدَمِهِ، وهُوَ بِاللّٰهِ يُذَكِّرُهُم فَلا يَتَّعِظونَ، حَتّىٰ قَتَلوهُ بَغياً وظُلماً وعُدواناً. ثُمَّ قالَ عليه السلام: رَحِمَ اللّٰهُ العَبّاسَ! فَلَقَد آثَرَ وأبلىٰ وفَدىٰ أخاهُ بِنَفسِهِ حَتّىٰ قُطِعَت يَداهُ، فَأَبدَلَهُ اللّٰهُ عز و جل بِهِما جَناحَينِ يَطيرُ بِهِما مَعَ المَلائِكَةِ فِي الجَنَّةِ، كَما جَعَلَ لِجَعفَرِ بنِ أبي طالِبٍ، وإنَّ لِلعَبّاسِ عِندَ اللّٰهِ تَبارَكَ وتَعالىٰ مَنزِلَةً يَغبِطُهُ بِها جَميعُ الشُّهَداءِ يَومَ القِيامَةِ.

۳۰ هزار از امت اسلام قربة الی الله جمع شدند حسین را بکشند. بعد می‌فرمود: خدا رحمت کند عباس را که وفاداری را به نهایت رساند، جان خودش را در راه حسین فدا کرد.

قبل از اینکه جان خودش را فدا کند، سه تا برادر دیگر او از ام البنین را یکی یکی صدا کرد، گفت: می‌خواهم ببینم پرپر شدنتان را در راه حسین. آنها اول رفتند به شهادت رسیدند و عباس تا لحظه آخر ایستاد پای حسین. رفت برای بچه‌های حسین آب بیاورد، اما دستان عباس را قطع کردند.

امام سجاد (علیه‌السلام) می‌فرمایند: خدا به جای این دو دست در بهشت دو بال به عباس می‌دهد. یک مقامی به عباس می‌دهد که روز قیامت همه شهدا به آن مقام غبطه می‌خورند.

اما عباس، تو تکیه‌گاه این بچه‌ها بودی، تو تکیه‌گاه حسین بودی، عباس تو وفادار بودی – چرا حسین را تنها گذاشتی؟ چرا این بچه‌ها بی‌پناه شدند با رفتن تو؟ بچه‌ها دیگر آب نمی‌خواهند، دیگر عمو می‌خواهند. عباس، ببین از وقتی که تو رفتی دشمن جرأت کرده، آمده خیمه‌ها را آتش زده.

عباس، حسین آمد بالا سرش، آنجا بود که گفت: أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِي وَ قَلَّت حِيلَتِي – الان دیگر پشت حسین شکست، الان حسین بیچاره شد.

صلی الله علیکم یا اهل بیت النبوه

بعدی: ایثار

قبلی: پایبندی به عهد و امانت

بازگشت به فهرست

 

مطلب فوق در تاریخ 7/10/2025 در کتابخانه بنیاد امام علی (ع) منتشر شده است