مقدمه
در ادامه شرح دعای مکارمالاخلاق امام سجاد (علیهالسلام)، وارد بخش نهم این دعای شریف میشویم. در بخش هشتم، امام سجاد (علیهالسلام) از خدا اصلاح رابطه خود با دیگران را میخواستند و جایگزینی رابطههای منفی مانند حسادت، دشمنی و کینه با رابطههای مثبت نظیر دوستی، محبت و حسنظن. در پایان آن بخش، بدترین نوع رابطه که رابطه ستمگرانه بود را مطرح کردند و از خدا خواستند که امنیت عطا کند تا از شرّ ظالمان در امان باشند.
حال در بخش نهم، فرازهایی را میبینیم که حضرت میخواهند بگویند: اگرچه ما از خدا میخواهیم که روابطمان با دیگران ستمگرانه نباشد و کسی به ما ظلم نکند، اما در واقعیت متأسفانه کسانی هستند که حد خودشان را نمیشناسند، حقوق دیگران را ضایع میکنند و به ما ظلم میکنند. این بخش نهم، نوع مواجهه ما با ظالمان و کسانی که حقی از ما ضایع میکنند را بیان میکند.
درخواست قدرت در برابر ظلم
اولین چیزی که امام سجاد (علیهالسلام) در این بخش میخواهند:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ لِی یَداً عَلَى مَنْ ظَلَمَنِی
«خدایا! بر محمد و آلش درود بفرست و برایم در برابر کسی که بر من ستم میکند دستی قرار بده.»
این فراز سرفصل جدیدی است در دعای مکارمالاخلاق و آموزههای اخلاقی که در این دعا یاد میگیریم. تا کنون صحبت از دوستی، محبت، گذشت و امثال آنها بود، اما اینجا نوع مواجهه با کسانی است که به ما ظلم و ستم میکنند.
خدایا! کاری کن که در برابر کسانی که به من ظلم میکنند، من دستی داشته باشم، قوّتی داشته باشم، توان داشته باشم. اینطور نباشد که دیگران به من ظلم کنند و من نیز تو سری خور باشم و اجازه بدهم دیگران به من ستم کنند.
اصل کلی قرآن در مواجهه با ظلم
در رابطه با مواجهه با مسئله ظلم، اصل کلی دین ما، قرآن و عترت ما این است که ما باید طوری زندگی کنیم که به تعبیر قرآن:
﴿لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ﴾ (البقره: ۲۷۹)
«نه ستم میکنید و نه ستم میبینید.»
نه به کسی ظلم کنیم، نه اجازه دهیم کسی به ما ظلم کند. نه ستم کنیم، نه ستمپذیر باشیم. رابطه درست این است که ما روابطمان با دیگران به گونهای باشد که هم ما حدّ خودمان، حق خودمان و حق دیگران را بشناسیم، هم طوری رفتار کنیم که دیگران حق ما را بشناسند و به خودشان جرأت ندهند حقوق ما را تضییع کنند.
در ادامه همین دعا، امام سجاد (علیهالسلام) دوباره همین نکته را مطرح میکنند و از خدا میخواهند:
وَ لاَ أُظْلَمَنَّ وَ أَنْتَ مُطِیقٌ لِلدَّفْعِ عَنِّی، وَ لاَ أَظْلِمَنَّ وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى الْقَبْضِ مِنِّی
خدایا! تو که زورت میرسد و میتوانی از من دفاع کنی، کاری کن دیگران به من ظلم نکنند و زورشان به من نرسد. ولی از طرف دیگر کاری کن من هم حواسم جمع باشد که اگر پایم را از حد خودم فراتر گذاشتم و حق کسی را ضایع کردم، بدانم که تو میتوانی جلویم را بگیری و مرا متوقف کنی. این قدرت توست که مرا در این مرز باریک و سخت ﴿لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ﴾ نگه داری: نه کسی به من ظلم کند، نه من به کسی ظلم کنم؛ نه کسی حق من را ضایع کند، نه من حقی از کسی ضایع کنم.
مصادیق ظلم در زندگی روزمره
وقتی از ظلم صحبت میکنیم، نباید فقط به تفنگ، شمشیر، زور، دیکتاتوری و امثال آنها فکر کنیم. متأسفانه در وجود تکتک ما این زیادهخواهی و ظلم وجود دارد: از رعایت نکردن حقوق خانواده و اطرافیانمان گرفته تا جای کسی را در صف گرفتن، با بوق ماشین اعصاب کسی را خرد کردن و هزاران ظلم و ستم دیگری که متأسفانه حقوق دیگران را در پرونده اعمال ما قرار میدهد. رعایت این موارد واقعاً سخت است و از خدا میخواهیم که کمک کند تا بتوانیم در این مرز حرکت کنیم.
موضع قرآن درباره مقاومت در برابر ظلم
قرآن در مورد ستمپذیر نبودن و زیر بار ظلم نرفتن توصیههای فراوان دارد. از نظر قرآن، جامعه ایمانی و مسلمان جامعهای است که اگر ظلمی به آنها شود، بلند میشوند و حرکت میکنند. در آخرین آیه سوره شعراء، پس از مذمّت کسانی که حق را نمیشناسند و اهل باطلاند، میفرماید:
﴿إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِیرًا وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ﴾ (الشعراء: ۲۲۷)
«مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده و خدا را بسیار به یاد آورده و پس از آنکه مورد ستم قرار گرفتهاند برای پیروزی همیاری میکنند. و کسانی که ستم کردهاند به زودی خواهند دانست به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت.»
کسانی اهل نجات و ایماناند که وقتی ظلم به آنها میشود، قیام میکنند، حرکت میکنند و همیاری میکنند برای جلوگیری از ظلم و ستم. اجازه نمیدهند کسی سوارشان شود و خود را به آنها تحمیل کند.
این آیه در ادامه آیات مذمّت شاعرانی است که حرف بیخود میزنند و شعرهای بیخود میسرایند. میخواهد بگوید: آن کسی که شعر میگوید، کار فرهنگی میکند و حرف میزند، اگر چرت و پرت بگوید و سر مردم را گرم کند، ولی حواسش به ظلمهایی که دارد رخ میدهد نباشد و راجع به آنها سکوت کند، مشمول آن آیات قبلی خواهد بود.
در سوره شوری نیز، در توصیف جامعه مطلوب قرآنی میفرماید:
﴿وَالَّذِینَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنتَصِرُونَ﴾ (الشوری: ۳۹)
«و کسانی که چون ستم بر ایشان رسد، برای پیروزی همیاری میکنند.»
مؤمنین کسانی هستند که «وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَیْنَهُمْ» (شوری: ۳۸) – کارشان را به مشورت یکدیگر انجام میدهند – اجازه نمیدهند یک نفر حرف بزند؛ همه با هم تصمیم میگیرند. وقتی هم کسی میخواهد به اینها زور بگوید، کنار هم جمع میشوند و اجازه نمیدهند. دنبال حل مشکل و غلبه بر ستمگر هستند.
حتی قرآن مؤاخذه میکند جامعهای را که وقتی مواجه میشود با ظلم، نمیجنگد و مبارزه نمیکند با ستمگر:
﴿وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَـٰذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِیًّا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِیرًا﴾ (النساء: ۷۵)
«و شما را چه میشود که در راه خدا و مردان و زنان و فرزندان مستضعفی پیکار نمیکنید که میگویند: ای خداوندگار ما، ما را از این آبادی که اهلش ستمگرند خارج کن و از پیشگاهت برای ما سرپرستی قرار ده و از پیشگاهت برای ما حمایتکنندهای قرار ده.»
وقتی میبینید مستضعفان واقع شدهاند، ستم دارد به آنها میشود و خدا خدا میکنند که کسی نجاتشان بدهد، چرا شما نمیروید مبارزه کنید؟ چرا نمیروید کمک کنید و از ستم نجاتشان دهید؟
البته طبیعی است که همه اینها مشروط به شرایط خودش است: مشروط به توان ما، مشروط به اثربخشی، مشروط به این است که گاهی ما با ستمی مبارزه میکنیم ولی زمینهساز ستم بزرگتری میشود. اینها همه در جای خودش محفوظ است. ولی آنجایی که میتوانیم، در حد خودمان – اول از خودمان شروع کنیم. اگر هر کس از خودش شروع کند، واقعاً خیلی از ستمها جلوگیری میشود. در حدی دیگر که میتوانم تذکر بدهم، حرفی بزنم، تأثیری بگذارم که از ستم کم کنم، این وظیفهای است که قرآن بر گردن ما میگذارد.
چگونگی تطبیق دستورات گذشت و مقاومت
اینکه امام سجاد (علیهالسلام) در این دعا از خدا میخواهند: ﴿وَ اجْعَلْ لِی یَداً عَلَى مَنْ ظَلَمَنِی﴾ – اگر کسی میخواهد به من ظلم کند، توان ایستادگی در مقابلش به من بده – در راستای همین توصیههای شدید قرآن است.
اما نکته اینجاست: از یک طرف قرآن و روایات به ما میگوید زیر بار ظلم نروید و با ظلم مبارزه کنید. از طرف دیگر آیات قرآن و روایات به ما میگوید اگر کسی به شما ظلم کرد، گذشت کنید و ببخشید:
﴿وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّـهُ لَكُمْ وَاللَّـهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ﴾ (النور: ۲۲)
«و باید عفو کنند و گذشت نمایند. مگر دوست ندارید که خدا بر شما ببخشاید؟ و خدا آمرزنده مهربان است.»
امام صادق (علیهالسلام) میفرماید:
وَ اعْفُ عَمَنْ ظَلَمَكَ كما اَنَكَ تُحِبُ اَنْ یعْفی عَنْكَ
«و از کسی که به تو ستم کرده بگذر همانگونه که دوست داری از تو بگذرند.»
کسی به تو ستم کرده، ببخش، عفو کن و گذشت کن همانطور که دوست داری اگر تو هم اشتباه کردی از تو گذشت شود.
حال سؤال اینجاست: بالاخره ما ببخشیم؟ در مقابل ظلم بایستیم؟ تکلیف چیست؟ از یک طرف میگوید مقاومت کنید، با ستمگر سازش نکنید. از طرف دیگر میگوید تا میتوانید گذشت کنید.
تفکیک مسائل فردی و اجتماعی
آنچه از مطالعه به دست آوردم این است که مهمترین نکته و تفاوت در این دو دسته آیات و روایات برمیگردد به جایگاه مسائل فردی و مسائل اجتماعی. یعنی تا آنجایی که به شخص من ستم میشود، تا میتوانم ببخشم.
متأسفانه ما اینها را برعکس میکنیم: وقتی به ما ظلم میشود میگوییم «من ببخشم پررو میشود! گفتهاند با ستمگر باید مبارزه کنیم. نه، من نباید ستم را گسترش دهم، حاضر نیستم گذشت کنم.» در مسائل اجتماعی که به ما گفتهاند سفت بایستید، از حقوق دیگران نمیشود گذشت کرد. حق اجتماع را من نمیتوانم ببخشم، قوانین و ارزشهای الهی را من نمیتوانم بگویم «نه، ول کن، عیب ندارد، گذشت کن.» آنجا چون هزینه دارد، چون باید آدم هزینه بدهد، میگوید: «نه، گذشت میکنیم، ولش کن.»
این به نظرم باید برعکس شود: یعنی در مسائل شخصی تا میشود گذشت، خودم را نمیبینم. به من ظلم شده، ببخش. چنانکه پیشوایان دینمان همیشه همین طوری بودند؛ بدترین ظلمها در حقشان میشد ولی به روی خود نمیآوردند، حتی خوبی میکردند به کسی که به آنها بدی میکرد. ولی در مسائل اجتماعی موارد فراوان است..
نمونه از سیره پیامبر اکرم
امام باقر (علیهالسلام) نقل میکند:
كانَ لِأُمِّ سَلَمَةٍ زوج النبيّ صلى الله عليه و آله أمَةٌ فَسَرَقَتْ مِنْ قَوْمٍ، فَأتِيَ بِها النّبِيّ صلى الله عليه و آله، فَكَلَّمَتْهُ أمُّ سَلَمَةٍ فيها، فقال النّبيّ صلى الله عليه و آله: يا أمّ سَلَمَة هذا حَدٌ من حُدودِ اللَّهِ لايَضِيعُ فَقَطَعَها رسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله (وسائل الشيعه، ج ۱۸، ص ۳۳۲)
«امّ سلمه همسر پیغمبر کنیزی داشت که سرقتی کرده بود. او را نزد پیغمبر آوردند. امّ سلمه پیش پیغمبر آمد و گفت: حالا ببخشید، اشتباه کرده، گذشت کنید، بالاخره مدت زیادی با من بوده. پیغمبر فرمود: ای امّ سلمه! این حدی از حدود خداست که ضایع نمیشود. پس رسول خدا دست او را قطع کرد.»
گذشت نداریم در مسائل حدود الهی، در مسائل حقوق اجتماعی. گذشت معنی ندارد. من نمیتوانم حق دیگران را ببخشم، حق خدا را من نمیتوانم ببخشم.
البته در روایاتی داریم که حتی در مسائل اجتماعی هم به حاکم اسلامی این حق داده شده که تا آنجایی که ممکن است گذشت باعث اصلاح شود، گذشت کند. ولی به هر حال، در مسائل شخصی همیشه به ما گفتند گذشت، ولی در مسائل اجتماعی به خاطر اینکه اگر گذشت کنیم اجتماع لطمه میبیند، نه شخص که بخواهد گذشت کند.
در اصل باید ببینیم کدام کار باعث گسترش ظلم میشود و کدام کار باعث میشود که ظلم کم شود. گاهی ما کسی را میبخشیم، این باعث تحولش میشود، باعث اصلاحش میشود. اینجا در واقع جلوی ظلم را بیشتر گرفتیم. گاهی میگوییم گذشت کن، باعث میشود که ظلم بیشتر شود؛ یعنی الان به من ظلم کرده، من گذشت کنم، میرود به کسی دیگر ظلم میکند. اینجا دیگر در واقع من از شخص خودم نگذشتم، بحث این است که دارم از اجتماع میگذرم و من حق ندارم. نکته خیلی خوب و دقیقی است.
گذشت با قدرت، نه از ضعف
امام سجاد (علیهالسلام) به طور کلی میفرمایند: خدایا! به من قدرت بده در مقابل کسی که ظلم میکند. اینطور جمعبندی میکنم: درست است که به ما گفتند گذشت کن، ولی گذشت با قدرت، نه گذشت از روی ضعف.
امام علی (علیهالسلام) میفرمایند:
إِذَا قَدَرْتَ عَلَى عَدُوِّكَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُكْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَیْهِ (نهجالبلاغه، نامه ۶۸)
«وقتی بر دشمنت قدرت یافتی، گذشت از او را شکرانه قدرت بر او قرار بده.»
قدرت داشته باش، صلابت داشته باش، تجهیزات و سلاح همه چیز داشته باش. حالا رفتی بر دشمن غلبه کردی، حالا گذشت کن. نگو حالا که زورم رسید، پدرش را در میآورم. نه! خیلی وقتها با گذشت کارها بهتر میشود. ولی اگر زورت نمیرسد و میگویی عیب ندارد، گذشت کن، این خوب نیست. چون وقتی آدم از روی ضعف گذشت میکند، در واقع باعث میشود که آن طرف بخواهد ظلم خودش را بیشتر کند.
نمونهها از ادبیات فارسی
در ادبیات ما، در سخنان حکما و شعرای بزرگمان نیز هر دو دسته این حرفها را میبینیم. سعدی میگوید:
خبیث را چو تعهد کنی و بنوازی / به دولت تو گنه میکند به انبازی
آدم خبیث و لئیم که دنبال گسترش ظلم است، وقتی از او گذشت میکنی و نوازشش میکنی، میرود باز دوباره خباثت و ظلم میکند. آن وقت تو شریک آن ظلمی، چون به او جرأت دادی.
یا ادامه همان:
ترحم بر پلنگ تیز دندان / ستمکاری بود بر گوسپندان
وقتی پلنگ تیزدندان است و میخواهد مردم را بدرد، حالا به من ظلم کرده، من گذشت میکنم، میرود بقیه را هم میدرد. این در واقع ستم به گوسپندان است.
از طرف دیگر، همین سعدی میگوید:
سپاس و شکر بیپایان خدا را / برین نعمت که نعمت نیست ما را
بسا مالا که بر مردم وبال است / مزید ظلم و تأکید ضلال است
مفاصل مُرتَخی و دست عاطل / به از سرپنجگی و زور باطل
من آن مورم که در پایم بمالند / نه زنبورم که از دستم بنالند
کجا خود شکر این نعمت گزارم / که زور مردم آزاری ندارم
از یک طرف میگوید آدم باید زور داشته باشد که به پلنگ تیزدندان ترحم نکند و جلویش را بگیرد. از طرف دیگر میگوید من خوشحالم که مورچه هستم و نیش نمیزنم، زنبور نیستم که از دستم بنالند. «خدایا! چگونه شکر کنم که زور مردمآزاری ندارم؟» یعنی اگر زور داشتم، چه بسا به دیگران ظلم میکردم.
نقد شهید مطهری
شهید مطهری در کتاب «انسان کامل» این شعر سعدی را نقد میکنند و میگویند: این چه حرفی است که میزنی؟ کاشکی اینطوری میگفت سعدی:
نه آن مورم که در پایم بمالند / نه زنبورم که از نیشم بنالند
چگونه شکر این نعمت گزارم / که دارم زور و آزاری ندارم
شهید مطهری میگوید: اینطوری بهتر است. چرا میگویی من ضعیف باشم مثل مورچه باشم که همه من را له کنند تا آزارم به کسی نرسد؟ نه! من خدا را شکر میکنم که زور دارم ولی با اینکه زور دارم، به کسی زور نمیگویم. این خیلی ارزشش بیشتر است.
در ادامه ایشان یک چیز کلیتری را دنبال میکنند: خوب بودن وقتی ارزش دارد که آدم بتواند بد باشد و خوبی کند. وگرنه اصلاً ناتوان باشد، هیچی نداشته باشد، بعد خوبی کند که ارزشی ندارد.
شهید مطهری این شعر سعدی را هم نقد میکند:
بزرگی دیدم اندر کوهساری / قناعت کرده از دنیا به غاری
چرا گفتم به شهر اندر نیایی / که باری بندی از دل برگشایی
بگفت آنجا پریرویان نغزند / چو گل بسیار شد پیلان بلغزند
سعدی میگوید به عابدی گفتم: چرا از شهر رفتی بیرون و در کوه و غار زندگی میکنی؟ گفت: در شهر چهرههای زیبا و زنان فریبندهاند، ما وسوسه میشویم، به گناه میافتیم. رفتیم در غار و کوه زندگی کنیم تا پاک باشیم.
شهید مطهری میگوید: این چه کاری است آدم برود در غار؟! خودت را درست کن، در شهر زندگی کن ولی پاک باش. هنر نیست که بروی در کوه زندگی کنی.
مثال باباطاهر
همان شبیه شعر باباطاهر:
ز دست دیده و دل هر دو فریاد / که هر چه دیده بیند، دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد / زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
باباطاهر میگوید: چشمم چیزهایی را میبیند، وسوسه میشوم. چه کار کنم؟ یک خنجر باید پیدا کنم، بزنم در این چشم و کورش کنم تا وسوسه نشوم.
شهید مطهری میگوید: چه کاری است تو چشمت را کور کنی؟ فردا چیزی میشنوی، بعد گوشت را هم کر کنی؟ بعد اصلاً باید بروی خیلی چیزهای دیگر هم از بین ببری! نه، سالم بودن این نیست. سالم بودن این است که روی خودت کار کنی: هم چشمت ببیند و هم بتوانی خودت را کنترل کنی.
نتیجهگیری درباره قدرت و گذشت
در این مسئله ظلم و عفو و قدرت، دقیقاً همین است. این نوع نگاه صوفیمآبانه که برویم هیچی نداشته باشیم، برویم در کوه زندگی کنیم، من ضعیف باشم و بیچاره باشم تا به کسی ظلم نکرده باشم، درست نیست. اقتدار و اراده داشته باش و به کسی ظلم نکن.
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود:
أَوْلَى النَّاسِ بِالْعَفْوِ أَقْدَرُهُمْ عَلَى الْعُقُوبَةِ (معاني الأخبار، ج ۱، ص ۱۹۵)
«شایستهترین مردم به عفو و گذشت، کسانی هستند که قدرت بیشتری بر مجازات دارند.»
آن ارزش دارد: هر چقدر قدرت و زور دارم، ولی بعد گذشت میکنم.
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرماید:
أَحْسَنُ أَفْعَالِ الْمُقْتَدِرِ الْعَفْوُ (غرر الحکم، ج ۱، ص ۱۹۳)
«بهترین کار انسانهای مقتدر و توانا و زورمند این است که گذشت کنند.»
معنای حقیقی درخواست امام سجاد (علیهالسلام)
حال معلوم میشود که امام سجاد (علیهالسلام) چه میفرمایند:
وَ اجْعَلْ لِی یَداً عَلَى مَنْ ظَلَمَنِی
خدایا! با همه آن توصیهها، با همه آن رویکرد گذشت – اینکه اصل در زندگی من همیشه این است که گذشت کنم – قرآن بارها میگوید که قصاص میتوانید بکنید. اگر کسی به شما بدی کرد، میتوانید در همان حد به او بدی کنید، حق شماست. ولی بلافاصله پشتش میگوید:
فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ (شوری: ۴۰)
«پس هر که درگذرد و نیکوکاری کند، پاداش او بر [عهده] خداست.»
بله، تو حق داری بدی کنی چون به تو بدی کرده، اما اگر گذشت کنی، اجرت با خداست. اصل این است، اما این گذشت از روی اقتدار، نه از روی ضعف، نه از روی ناتوانی، نه از روی بیچارگی.
من میتوانم بدی کنم ولی نمیکنم. از خدا میخواهیم هم قوّت و تواناییش را به ما بدهد، هم ارادهای که با اینکه میتوانم، از بدی دیگران بگذرم.
نتیجهگیری
آموزه اصلی این فراز از دعای مکارمالاخلاق این است که مؤمن باید در برابر ظلم قدرت داشته باشد، اما این قدرت را برای گذشت و عفو به کار گیرد، نه برای انتقام. این توازن ظریف بین قدرت و رحمت، بین عدالت و مغفرت، از ویژگیهای بارز اخلاق اسلامی است.
از خدا میخواهیم که ما را در این مسیر یاری کند.
بعدی: ۳۷ـ شیوه برخورد با خصومت
قبلی: ۳۵ـ امنیت بهجای ستم
مطلب فوق در تاریخ 10/7/2025 در کتابخانه بنیاد امام علی (ع) منتشر شده است