مقدمه
عباراتی از دعای مکارمالاخلاق امام زینالعابدین و سیدالساجدین (علیهالسلام) را با هم خواندیم و به این عبارت میرسیم که حضرت از خدا میخواهند:
وَ صَحِّحْ بِمَا عِنْدَکَ یَقِینِی
«خدایا به آن چیزی که نزد توست یقین من را صحت ببخش.»
قبلاً در عبارات بالاتر راجع به یقین دیدیم حضرت از خدا یقین و أفضَلَ الیَقین را درخواست کرده بودند:
وَاجعَل یَقینی أفضَلَ الیَقين
«یقین من را برترین یقین قرار بده.»
آیا اینجا دوباره همان درخواست دارد تکرار میشود؟ دوباره امام زینالعابدین (علیهالسلام) از خدا یقین میخواهند؟ معنای این عبارت چیست؟
دو تفسیر از این عبارت
در رابطه با معنی این جمله، مفسّرین صحیفه سجادیه و کسانی که این عبارت را شرح کردهاند، دو معنای متفاوت ذکر کردهاند:
تفسیر اول: تصحیح یقین
یک عده گفتند یعنی «با آنچه نزد خودت است یقین من را تصحیح کن». یعنی «صَحِّحْ» را به معنی تصحیح کُن گرفتهاند، بعد «بِمَا» جار و مجرور را متعلق به «صَحِّحْ» گرفتهاند – یعنی تصحیح کن به آنچه که نزد خودت است. چه چیزی را تصحیح کن؟ یقین را.
این معنای اول میگفت: خدایا یقین من را تصحیح کن، با چه چیزی تصحیح کن؟ با چیزی که رحمت و لطفت که نزد خودت است، یقین من را تصحیح کن. این در واقع به معنایی اشاره دارد که در آیات و روایات هم مطرح شده که کسانی هستند که یقین دارند ولی یقینشان بدرد خودشان میخورد، به چیزهای بیهوده یقین میکنند. هر یقینی یقین درستی نیست.
مثالهایی از یقین غلط
من یقین دارم باید این کار را بکنم، یقین دارم باید بروم خودم را هم منفجر کنم، یک عده شیعه را هم بکشم، چون یقین دارم که این کار را بکنم میروم به بهشت و به یقینش دارد عمل میکند. ایمانش ببین چقدر بالاست، چقدر ایمان مستحکمی دارد که حاضر است خودش را هم منفجر کند بهخاطر این یقین و ایمانش.
قرآن میگوید:
﴿الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا﴾ (الکهف: ۱۰۴)
«(زیانکارترین افراد در کارها) کسانیاند که تلاششان در زندگی دنیا گم شده است در حالی که گمان میکنند که کاری نیک انجام میدهند.»
فکر میکنند دارند کار خوب میکنند ولی همهاش هوا و هوس است. در آیه دیگر قرآن میفرماید:
﴿بِئْسَمَا يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمَانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾ (بقره: ۹۳)
«ایمان شما سخت شما را به کار بد و کردار زشت میگمارد، اگر ایمان داشته باشید.»
این ایمان شما باعث رنج و درد مردم است، کشتن بیگناهان است. ایمان است دیگر، اینقدر ایمانش قوی است که میرود آدم میکشد، خودش هم کشته میشود!
دعای امام صادق (ع) برای هدایت
این نوع درخواست در روایات ما، در کلام ائمه هم وجود دارد. مثلاً در یک دعایی از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده است که آن حضرت از خدا اینگونه میخواستند:
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَرِنِي اَلْحَقَّ حَقّاً حَتَّى أَتَّبِعَهُ وَ أَرِنِي اَلْبَاطِلَ بَاطِلاً حَتَّى أَجْتَنِبَهُ وَ لاَ تَجْعَلْهُ عَلَيَّ مُتَشَابِهاً فَأَتَّبِعَ هَوَايَ بِغَيْرِ هُدًى مِنْكَ وَ اِجْعَلْ هَوَايَ تَبَعاً لِرِضَاكَ وَ طَاعَتِكَ وَ خُذْ لِنَفْسِكَ رِضًا مِنْ نَفْسِي وَ اِهْدِنِي لِمَا اُخْتُلِفَ فِيهِ مِنَ اَلْحَقِّ بِإِذْنِكَ إِنَّكَ تَهْدِي مَنْ تَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ
«خدایا حق را به من حق نشان بده تا من دنبال حق راه بیفتم و من بفهمم این باطل است، فکر نکنم اینکه بروم آدمها را بکُشم خیلی کار خوبی است. درک آن را درست به من بده تا من اینها را تشخیص بدهم، من دنبال باطل نروم. خدایا من از تو میخواهم یک کاری کن که رضایتهای من رضایتهای تو باشد، به آن چیزهایی راضی و خشنود باشم که تو به آنها راضی و خشنودی.»
چقدر این دعا را مدام باید تکرار کنیم در نمازمان، در اوقات استجابت دعا. خدا تو خودت اذن دادی که حق در آن اختلاف بیفتد: یک نفر میگوید این کار واجب است و یکی میگوید حرام است و یکی دیگر میگوید مستحب است، این اختلاف شده دیگر. پس خدا اگر میخواست صاف و شفاف به همه میگفت این درست است، نه. خدا اصلاً سنّتش این است که آدمها باید تلاش کنند، مطالعه کنند، بپرسند، فکر کنند تا راه درست را تشخیص بدهند.
ضرورت التماس برای هدایت
آدمهای از خود راضی که میگویند همیشه حق با من است، همیشه اینکه من میگویم درست است، همیشه ما بر حقیم، دیگران باطلند، اتفاقاً اینطور آدمها بیشتر در مسیر باطل میافتند چون این التماس را به خدا نمیکنند. وقتی آدم همیشه احساس میکند برحق است، دیگر خیلی هم نیاز احساس نمیکند در خانه خدا التماس کند: خدایا من را هدایت کن، راه درست را نشانم بده. من که راهم درست است، درحالیکه دارد فکر میکند راهش درست است.
خدایا با اذن خودت (حق همیشه اختلاف شده) هدایتم کن، راه درست را. واقعاً آدم عاجزانه همیشه از خدا باید بخواهد چون یک جاهایی اگر خدا هدایت نکند، راه نشان ندهد، آدم در توهّمات خودش غرق میشود. پس این یک نکته بسیار مهمی است که استمداد برای اصلاح یقین یک روحیه لازم و ضروری است. همیشه ما باید از خدا بخواهیم: خدایا خودت کمک کن که به چیزهای درست من اطمینان پیدا کنم.
تفسیر دوم: نگهداری یقین صحیح
ولی معتقدم اگر چه این عبارت معنای خیلی درستی است که آدم هیچوقت به یقینهای خودش مغرور نباشد، این را همیشه درست نداند و باید از خدا بخواهد که یقین بهتر و صحیحتری به او بدهد، اگر چه این موضوع مهم و درست است ولی به این جمله «وَ صَحِّحْ بِمَا عِنْدَکَ یَقِینِی» مربوط نیست. یک طور دیگر این باید گفته شود، مثل همان دعای امام صادق (علیهالسلام) که خواندیم.
معتقدم این «وَ صَحِّحْ بِمَا عِنْدَکَ یَقِینِی» معنای دومی که مفسّرین گفتهاند فقط به آن میخورد، یعنی: «یقینم را به آنچه نزد توست صحیح و سالم نگهدار». یعنی اینجا این جار و مجرور «بِمَا» متعلق به یقین گرفتهاند – یعنی یقین من به آنچه که نزد توست صحیح باشد، صحت داشته باشد.
دلیل بر این تفسیر
یک دلیل این است که تصحیح در زبان عربی، در روایات اصلاً به این معنا به کار نرفته. شما روایات را وقتی جستجو کنید، کلمه تصحیح را در همه جا به معنی صحّت آمده. مثلاً تصحیح البدن یعنی سلامتی بدن، صحت بدن.
«وَ صَحِّحْ بِمَا عِنْدَکَ یَقِینِی» یعنی اینکه: خدا من از تو میخواهم که این یقینی که به من دادی را برایم سالم نگه داری. یعنی آن بالا امام سجاد (علیهالسلام) از خدا خواستند: خدایا به من یقین خوب بده، افضل الیقین بده. حال در ادامه میگویند: خدایا این یقین را برایم سالم نگه دار.
چرا؟ چون این یقین آفت میخورد، این یقین از بین میرود.
معنای صحّت یقین در روایات
ببینید صحّت یقین در روایات به چه معنا آمده است. مثلاً امام صادق (علیهالسلام) در یک روایتی از ایشان نقل شده است:
مِنْ صِحَّةِ يَقِينِ اَلْمَرْءِ اَلْمُسْلِمِ أَنْ لاَ يُرْضِيَ اَلنَّاسَ بِسَخَطِ اَللَّهِ وَ لاَ يَلُومَهُمْ عَلَى مَا لَمْ يُؤْتِهِ اَللَّهُ فَإِنَّ اَلرِّزْقَ لاَ يَسُوقُهُ حِرْصُ حَرِيصٍ وَ لاَ يَرُدُّهُ كَرَاهِيَةُ كَارِهٍ وَ لَوْ أَنَّ أَحَدَكُمْ فَرَّ مِنْ رِزْقِهِ كَمَا يَفِرُّ مِنَ اَلْمَوْتِ لَأَدْرَكَهُ رِزْقُهُ كَمَا يُدْرِكُهُ اَلْمَوْتُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اَللَّهَ بِعَدْلِهِ وَ قِسْطِهِ جَعَلَ اَلرَّوْحَ وَ اَلرَّاحَةَ فِي اَلْيَقِينِ وَ اَلرِّضَا وَ جَعَلَ اَلْهَمَّ وَ اَلْحَزَنَ فِي اَلشَّكِّ وَ اَلسَّخَطِ
«از نشانههای درستی یقین مرد مسلمان این است که مردم را بوسیله خشم خدا خرسند نکند (مانند کسی که طبق میل مردم بر خلاف حق فتوا دهد و نهی از منکر نکند) و مردم را بر آنچه خدا به خود او نداده است سرزنش ننماید [مردم را برای آنچه به او ندهند، زیرا خدا روزیاش نکرده سرزنش نکند] زیرا روزی را نه شر و آز حریص بیاورد و نه نخواستن ناخواه رد کند، و اگر شخصی از شما چنان که از مرگ میگریزد، از روزیاش بگریزد روزیاش به او برسد، همچنان که مرگ به او میرسد. سپس فرمود: خدا به عدالت و داد خویش نشاط و آسایش را در یقین و رضا قرار داده است و غم و اندوه را در شک و ناخرسندی.»
علامت اینکه یقین یک مسلمان، یقین درست و یقین معیوبی نیست، چیست؟ یقین یعنی اینکه من بدانم همه امور دست خداست. یقین را توضیح دادیم: وقتی ایمان ما بیشتر میشود، تسلیم ما بیشتر میشود، خدا معرفتی نصیب ما میکند که متوجه میشویم که اصلاً در این عالم غیر خدا هیچ کس نقشی در امور ندارد. «لا موثر فی الوجود الا الله»، «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»، فقط و فقط الله است.
تجلیهای صحت یقین
اگر ما واقعاً یقین داشته باشیم همه چیز دست خداست، اصلاً ممکن است که بهخاطر خوش آمدن این و آن خدا را کنار بگذاریم؟ وقتی من باور کنم که محبوبیت دلها دست خداست، آیا حاضرم بروم خدا را کنار بگذارم و مثلاً برای کسی تملق بگویم که محبوب شوم؟ اتفاقاً همان باعث میشود که منفورتر میشوم، چرا؟ چون دلها دست خداست.
اگر من باورم شود که رزق و روزی به دست خداست: ﴿يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ﴾ (شوری: ۱۹)، آیا حاضرم برای روزی بیشتر دروغ بگویم، کلک بزنم؟ وقتی من باور کرده باشم روزی، کسی دیگر دارد تعیین میکند نه این کارهای من، من باید تلاشم را بکنم، روزی را او میدهد.
کسی که صحّت یقین دارد هیچ وقت هیچ کسی را ملامت نمیکند که چرا خدا به من این را نداد، اگر خدا میخواست میداد. هیچ روزی با حرص زدن به دست نمیآید، خدا به اراده خودش میدهد. وقتی خدا یک روزی را برای کسی تعیین کرده، این روزی به او میرسد، حتی اگر او از روزیاش مثل کسی که از مرگ فرار میکند فرار کند، باز این روزی مثل آن مرگ مقدر که فراری از آن نیست، به او میرسد.
ببینید رضایت و آرامش در یقین است. صحّت الیقین که امام سجاد (علیهالسلام) در این دعا میخواهند، امام صادق (علیهالسلام) دارند توضیح میدهند که یعنی چه؟ یعنی آدم به یک جایی برسد که راضی باشد به هر چه که خدا میخواهد.
حد یقین
یک روایت دیگر از امام صادق (علیهالسلام):
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: «مَا مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ وَ لَهُ حَدٌّ. قُلْتُ: فَمَا حَدُّ اَلْيَقِينِ؟ قَالَ: أَنْ لاَ تَخَافَ مَعَ اَللَّهِ شَيْئاً
«ابی بصیر از حضرت صادق (علیهالسلام) نقل کند که فرمود: هر چیزی تعریف و حقیقتی دارد. عرض کردم: تعریف یقین چیست؟ فرمود: اینکه جز از خدا از هیچ چیز دیگری نترسی.»
امام صادق (علیهالسلام) فرمود: هر چیزی تعریف و حقیقتی دارد، پس تعریف یقین چیست؟ یقین درست و یقین سالم چهکار میکند؟ یقین سالم این است که اگر کسی واقعاً یقین داشته باشد از غیر خدا نمیترسد و بداند همه چیز با اراده خداست. ببینید صحت یقین را این روایات دارند برای ما روشن میکنند.
اهمیت درخواست صحت یقین
حال که فهمیدیم صحّت یقین یعنی چه، پی میبریم به اینکه این صحت یقین را باید از خدا خواست، همانطوری که امام سجاد (علیهالسلام) در دعای مکارمالاخلاق این را از خدا میخواهند. چرا؟ چون از هر نعمتی مهمتر است، از هر خواستهای خواستنیتر است.
رسول الله (صلی الله علیه و آله):
ألاَ إنّ النّاسَ لَم يُؤتَوا في الدُّنيا شَيئا خَيرا مِن اليَقينِ و العافِيَةِ فاسألُوهُما اللّهَ
«بدانید که در دنیا چیزی بهتر از یقین و عافیت به مردم داده نشده است. پس این دو را از خدا بخواهید.»
از رسول الله (صلوات الله علیه وآله) نقل شده: بدانید که خدا به بندههایش بهتر از دو چیز هرگز نداده است. یعنی پس بهترین چیزی که همیشه باید از خدا خواست این دو چیز است: یکی یقین، یکی عافیت. آدم سالم باشد، عافیّت داشته باشد، مشکلات نداشته باشد، این خواسته خیلی مهمی است. اول قبل از این پیغمبر میفرماید یقین داشته باشید، چون وقتی مریضی و مشکلاتی برای آدم پیش بیاید، بلاها و مشکلات هم قابل تحمل میشود.
امام علی (علیهالسلام) در روایت دیگری بیان میکنند:
رَأْسُ الدِّينِ صِحَّةُ الْيَقِينِ
«سرآمد دین سلامت یقین است.»
سرآمد، اصل و مهمترین چیزی که در دین وجود دارد این است که انسان یقین خودش را صحت و سلامت بگیرد. در واقع برداشتم از این حدیث این است که اصلاً دین آمده تا یقین به ما بدهد و یقینمان را نگه دارد، چون یک چیزهایی است که ما اگر مراقبت نکنیم این یقین از ما گرفته میشود، همهاش در شک و شبههایم گرفتاریم.
آیات قرآن درباره توکل
پس وقتی این صحّت یقین را داشته باشیم، این منطق ما همین چیزی میشود که قرآن به ما امر کرده که اینگونه باشد:
﴿قُل لَّا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ …﴾ (الأعراف: ۱۸۸)
«بگو: من هیچ سود زیانی را برای خودم مالک نیستم، مگر آنچه خدا بخواهد …»
سخنتان این باشد: خدایا من برای خودم هیچ چیزی مالک نیستم، اختیار هیچ چیزی را ندارم، نه اختیار نفع خودم را دارم نه اختیار ضررم را دارم، همه چیز به دست تو است.
در آیهای دیگر میفرماید:
﴿وَإِن يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَإِن يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ …﴾ (یونس: ۱۰۷)
«و اگر خدا زیانی را نصیبت کند هیچ برطرفکنندهای جز او نخواهد داشت و اگر برای تو خیری بخواهد هیچ مانعی برای افزوندهی او نخواهد بود.»
اگر خدا خیری برای کسی بخواهد، همه دنیا جمع شوند بخواهند این خیر را از او بگیرند نمیتوانند. اگر خدا برای کسی مصیبت بدی بخواهد، همه دنیا جمع شوند بخواهند این شرّ را از او برطرف کنند نمیتوانند. ببینید این را باید آدم حفظ کند.
عوامل تضعیف یقین
این دعای امام سجاد (علیهالسلام) برای این است که یک عواملی است که این یقین ما را تخریب میکند، این یقین ما را از ما میگیرد، این اطمینان و آرامش زندگی را از ما میگیرد.
بعضی از روایاتی که عوامل تضعیف و تخریب یقین را ذکر کرده بودند:
شک
یکی از چیزهایی که این یقین را از ما میگیرد شک است. ممکن است شما بگویید معلوم است دیگر، شک نقطه مقابل یقین است، نه. ببینید یک نکته بسیار مهمی در این آموزه دینی ما وجود دارد، چون اولاً شک مگر دست خود آدم است؟ من یک چیزی را قبول دارم، بعد در آن شک میکنم، مگر دست خودم است که شک کردم؟ قبلاً فکر میکردم درست است، الآن یک دفعه به نظر رسید که درست نیست.
ببینید امام علی (علیهالسلام) میفرماید:
يَسِيرُ الشَّكِّ يُفسِدُ اليَقينَ
«اندکی شک موجب تباهی یقین میشود.»
یک ذره شک که بیاید، این یقین است که فاسد میشود، از بین میرود. پس چهکار کنیم؟ ببینید معنای این آموزه این نیست که شماها حق ندارید شک کنید، نه. اتفاقاً دین ما از شک کردن استقبال میکند، ولی منطق دین ما این است میگوید: شما وقتی به یک چیزی یقین داری، اجازه نده به شک که بیاساس یقینت را از بین ببرد.
حال که من شک کردم، دو تا کار میتوانم بکنم: یک کار این است که توجه نکنی، این شک میماند در ذهن و دل من، همینطور من را نابود میکند. یک راه بهتر و درستتر این است که مطالعه کنی، فکر کنی و بپرسی، اگر به این نتیجه رسیدی که غلط است، پس غلط است تمام و من یقین کردم. ببینید شک را نباید اجازه داد در وجود انسان بماند. آمدن شک خیلی مفید است و نگاه داشتن آن خیلی زیانآور است. اگر من بررسی کردم، دیدم دلیل منطقی دارد، میگوید درست است، دیگر شک را میریزم دور. اگر دلیل منطقی میگوید غلط، پس غلط است، دیگر شک را دور میریزم. در وجودمان شک نباید نگاه داشت.
مجادله
امام علی (علیهالسلام):
إيّاكُم وَالجِدالَ! فَإِنَّهُ يورِثُ الشَّكَّ
«از بگو مگو بپرهیزید که باعث شک میشود.»
مجادله کردن خیلی خطرناک است. گفتوگو میکنیم، من حرف شما را میشنوم، شما هم حرف من را میشنوید، به یک نتیجهای میرسیم، تصمیم میگیریم، تمام شد. این مجادله کردنها در دلتان شک ایجاد میکند و این خیلی خطرناک است.
حرص به دنیا
عنوان دیگری که یقین را از بین میبرد، حرص به دنیاست.
امام علی (علیهالسلام):
حُبُّ المالِ يُوهِنُ الدِّينَ و يُفسِدُ اليَقينَ
«مال دوستی دین را سست و یقین را تباه میکند.»
دل بستگی به دنیا دین انسان را سست میکند، یقین انسان را از بین میبرد. چرا؟ ببینید این توضیحی که راجع به یقین دادم: من فهمیدم همه کارهای عالم دست خدا است، ولی اگر من یک مرتبه دل بستم به این پول، به این ماشین، به این خانه، به این مقام، یعنی این یقین را دارم خراش میاندازم به آن، یعنی دارم میگویم دست خدا نیست.
امام علی (علیهالسلام):
طَاعَةُ اَلْحِرْصِ تُفْسِدُ اَلْيَقِينَ
«فرمان بردن از حرص یقین را تباه میکند.»
این دلبستگی، این حرص زدن یقین را تباه میکند و آرامش از من گرفته میشود و از زندگی لذت نمیبرم.
معاشرت با اهل دنیا
یکی دیگر رفت و آمد کردن و مصاحبت با اهل دنیا است:
امام علی (علیهالسلام):
خُلْطَةُ أَبْنَاءِ اَلدُّنْيَا تَشِينُ اَلدِّينَ وَ تُضْعِفُ اَلْيَقِينَ
«معاشرت با اهل دنیا دین را معیوب و یقین را تضعیف میکند.»
کسی که اهل دنیاست، همه ذکرش، فکرش و دلبستگیاش دنیاست. با اینطور آدمها رفتو آمد نکنیم. اتفاقاً هر چقدر با سطح پایینتر آدم رفت و آمد بکند، پیوسته یقینش به خدا، شکرگزار بودنش به خدا و قدردان بودن نعمتهای خدا بیشتر و بیشتر میشود.
اضافهروی در خوردن و نگاه
آخرین نکته این هوا و هوسهای خرد و کوچک که در این روایت پیغمبر اکرم (ص) تحت عنوان لقمه، لقمه اضافی و نگاه اضافی بیان میکند:
رسول الله (صلی الله علیه و آله):
إِيَّاكُمْ وَ فُضُولَ اَلمَطْعَمِ فَإِنَّهُ يَسُمُّ اَلْقَلْبَ بِالْقَسْوَةِ وَ يُبْطِئُ بِالْجَوَارِحِ عَنِ اَلطَّاعَةِ وَ يُصِمُّ اَلْهِمَمَ عَنْ سَمَاعِ اَلْمَوْعِظَةِ وَ إِيَّاكُمْ وَ فُضُولَ اَلنَّظَرِ فَإِنَّهُ يَبْذُرُ اَلْهَوَى وَ يُوَلِّدُ اَلْغَفْلَةَ
«از خوراک اضافی بپرهیزید که دل را مسموم میکند و اعضا را نسبت به اطاعت کُند میسازد و همّتها را از شنیدن پندها ناشنوا میکند و از نگاه اضافی بپرهیزید که تخم هوس میکارد و غفلت میزاید.»
اضافی نخورید. اضافی خوردن دل را مسموم میکند. حس و حال اطاعت و بندگی را از خدا میگیرد، همّت آدم را پایین میآورد. یکی هم نگاههای اضافی که ما متأسفانه امروز خیلی گرفتار شدیم. این چیزهایی که لازم و خوب است نگاه کنیم، پیغمبر میفرماید اگر چشمت را تربیت نکردی، نگاههای اضافه کرد، باعث میشود که هوا و هوس به من مسلّط شود.
شعر مولوی درباره طهارت قلب
به قول مولوی میگوید:
پیش سبحان پس نگه دارید دل / تا نگردید از گمان بد خجل
کو ببیند سِر و فکر و جست و جو / همچو اندر شیر خالص تار مو
آنک او بی نقش سادهسینه شد / نقشهای غیب را آیینه شد
سِرّ ما را بیگمان موقن شود / زانکه مؤمن آینه مؤمن بود
چون زند او نقد ما را بر محک / پس یقین را باز داند او ز شک
چون شود جانش محکِ نقدها / پس ببیند قلب را و قلب را
میگوید همین اضافیها، حتی یک ذره ناخالصیها را خدا میبیند، مثل این است که در یک شیر سفید یک تار مو باشد، خوب دیده میشود.
قلب اول یعنی دل، قلب دوم یعنی تقلّب، دروغ. میگوید اگر بتوانیم خودمان را صاف نگه داریم برای خدا، خدا همه چیز خودش میدهد، ولی وقتی ناخالص میشویم، خدا این یقین را و این نعمتهایی که به ما داده را از ما میگیرد.
نتیجهگیری
از خدا بخواهیم این درخواست مهم که امام سجاد (علیهالسلام) به ما یاد میدهند که از خدا بخواهیم: خدایا هر چقدر فهم ما بوده، ظرفیت ما بوده از یقین و اطمینان به تو، این را برایمان سالم نگه دار و از دست ندهیم، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
بعدی: ۱۰ـ گندزدایی
قبلی: ۸ـ همت بلند
مطلب فوق در تاریخ 10/7/2025 در کتابخانه بنیاد امام علی (ع) منتشر شده است.