مقدمه
در ادامه شرح دعای مکارمالاخلاق امام زینالعابدین (علیهالسلام)، به بخش دهم این دعا رسیدیم؛ بخشی که اخلاق مقابله با بدیهای دیگران را به ما آموزش میدهد. در این فصل به عبارت دیگری از این دعا میپردازیم:
وَ أُكَافِيَ مَنْ قَطَعَنِي بِالصِّلَةِ
«و (استوارم ساز که) هر کس با من قطع رابطه کرد، من با او پیوند برقرار کنم.»
خدایا به من کمک کن، توفیق بده، این قوت و توانایی را به من بده که در برابر کسانی که با من قطع رابطه میکنند، قهر میکنند، دوری میکنند، نه تنها من مقابل به مثل نکنم با آنها، بلکه من پیوند و ارتباط و علاقهای ایجاد کنم با کسانی که با من قطع ارتباط میکنند.
هفته گذشته در رابطه با قهر کردن و شیوه مقابله با قهر و دوری دیگران صحبت کردیم. امشب یک نکته دیگر و یک زاویه دیگر را در این عبارت یاد میگیریم. واقعاً اینها درس اخلاق حقیقی است. اگر ما مدعی شیعه اهلالبیت علیهمالسلام هستیم، اگر امام سجاد امام ما است، این درس اخلاق و درس زندگی در دعاهای ایشان است. خواستههای ایشان از خدا یعنی من، شیعه امام، هم باید همین خواسته، همین نگاه، همین طرز فکر را در زندگی خودم داشته باشم.
تحلیل واژگان کلیدی
معنای «أكافئ»
«أكافئ» از ریشه «کَفَءَ» است. ما در فارسی هم به کار میبریم، میگوییم کُفو؛ مثلاً فلانی کفو بشود. این مثلاً در ازدواج میگویند باید کفو باشند با هم. این کفو از همان ریشه «کَفَءَ» است که در یکی از قرائتهای قرآن در سوره توحید هم: ﴿وَلَم یَکُن لَهُ کُفُواً اَحَد﴾ که به نظر میآید قرائت بهتری هم هست و با قرائت قریش منطبقتر است. از همین، چون ریشه همزه است، «کَفَءَ» یعنی یکسان و برابر. کسی که کفو کسی دیگر است، یعنی با هم نظیر هم هستند، مثل هم هستند، شرایطشان شبیه هم است.
حالا «أكافئ» یعنی من رفتار متناسب و یکسان داشته باشم، اما رفتار متناسبی که در برابر قطع رابطه دیگران هست را امام سجاد میفرمایند: خدایا به من کمک کن که رفتار مساوی و متناسب من، پیوند برقرار کردن باشد.
معنای «قطع» و «صلة»
با چه کسی؟ با «مَنْ قَطَعَنِي». قطع، همان کلمه عربی است که در فارسی هم دقیقاً به همان معنا به کار میرود. اما این قطع کردن هم در مسائل مادی، مثلاً یک چوب را قطع میکنند، و هم در مسائل معنوی، یک رابطهای هم که قطع میشود، باز از همین فعل به کار میبرند. قطع رابطه اینجا منظور است؛ رابطهای که بین انسانها برقرار است.
خدایا کاری کن که من در برابر قطع رابطههای دیگران، من «صلة» داشته باشم. «صلة» از ریشه «وَصَل» است؛ وصل کردن و پیوند دادن، نقطه مقابل قَطع. این هم باز در امور مادی به کار میرود هم معنوی. دو تا شیء را به هم وصل میشود، دو تا دل را هم میشود به هم وصل کرد در امور معنوی.
مثلاً صله رحم یعنی وصل شدن و پیوند خوردن با فامیل که ما قبلاً یک جلسه مفصّل راجع به صله رحم و اهمیت صله رحم و عواقب خیلی خطرناک قطع رحم صحبت کردیم.
گستره مفهوم پیوند اجتماعی
اینجا امام سجاد (علیهالسلام) یک قدم جلوتر آمدند، میگویند: فکر نکنید که مسئله صله رحم که اینقدر در اسلام تأکید شده، فقط مربوط به فامیل است. نه، آن یک مصداقش است، آن اهمیت دو برابر دارد فامیل، اما این معنیاش این نیست که من حق دارم با مردم، با انسانهای دیگر، با مؤمنین قطع رابطه کنم. هرگز! فرمان خدا، امر خدا، بارها در قرآن یک دستور است.
دستور الهی برای حفظ پیوندها
﴿وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ﴾ (الرعد: ٢١)
«و آنان که آنچه را خدا به پیوستنش فرمان داده میپیوندند و از خداوندگارشان میترسند و از سختی حساب بیم دارند.»
مؤمنین کسانی هستند که چون خدا دستور داده باید با هم پیوند داشته باشید، با همه ارتباطشان را برقرار میکنند و از خدا میترسند، نگرانند که دچار سوءالحساب بشوند. این یعنی قطع رابطه با مؤمنین، عاقبتش سوءالحساب است؛ خدا به حساب انسان میرسد.
خدا کجا امر کرده که رابطه خودتان را با همه مؤمنین باید برقرار نگه دارید؟
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾ (آل عمران: ٢٠٠)
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، شکیبا باشید و استقامت ورزید و پیوندهایتان را محکم کنید و پروای خدا را داشته باشید، باشد که رستگار شوید.»
مؤمنین با هم ارتباط داشته باشند، رابطههایتان را برقرار نگه دارید. نکند یک وقت دو تا مسلمان بگوید: آقا ما با فلانی کار نداریم، از کنار هم رد میشویم، سلام هم نمیکنیم، فلانی با من بد کرده. قرآن میگوید: نه! فرمان خداست باید رابطه شما برقرار بماند.
پیوند میان قطع رابطه و فساد اجتماعی
از نظر قرآن، قطع رابطه جامعه اسلامی، افراد جامعه، قطع رابطهشان یعنی فساد، موجب فساد است.
﴿الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولَـٰئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ﴾ (البقرة: ٢٧)
«آنان که پیمان خدا را پس از متعهد شدن به آن میشکنند و آنچه را خدا به پیوسته بودنش فرمان داده میگسلند و در زمین فساد میکنند؛ ایشاناند زیانکاران واقعی.»
اصلاً جامعهای که به تباهی کشیده میشود، جامعهای که عقب میماند، جامعهای که فساد در آن رشد میکند – که فساد هم فقط فساد جنسی نیست: فسادهای مالی، فسادهای اخلاقی، فسادهای اجتماعی، فسادهای حکومت، اختلاسها و چه و چه – این در جامعهای است که روابط اجتماعی در آن سست شده. این منطق قرآن است.
یک بار در سوره بقره آیه ۲۷ میفرماید: کسانی که در جامعهشان با هم قطع رابطه میکنند، این جامعه دچار فساد است. در سوره رعد همین آیه تکرار میشود، یک نکته اضافهتر هم در آن دارد:
﴿وَالَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولَـٰئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ﴾ (الرعد: ٢٥)
«و کسانی که پیمان خدا را پس از بستن آن میشکنند و آنچه را خدا به پیوستن آن فرمان داده میگسلند و در زمین فساد میکنند، بر ایشان لعنت است و بد فرجامی آن سرا برای ایشان خواهد بود.»
عهد خدا این است که شما باید با هم باشید. خدا تعهد گرفته از انسانها که انسانیّت شما… اصلاً انسان یک موجود اجتماعی است. کسی که خود را از دیگران جدا میکند، کسی که میگوید: من به جامعه کار ندارم، خودم میدانم، خودم را میخواهم نجات بدهم، این با عهد خدا دارد مخالفت میکند، این فساد در زمین ایجاد میکند. بعد میگوید: اینها از رحمت خدا دورند، آخرت آنها خراب است.
بازاندیشی در معیارهای دینداری
اصلاً ببینید دینشناسی ما، تفکر ما، تصور ما از مسلمانی، از متدیّن بودن، این کجای محاسبات ما است؟ مثلاً اگر بخواهیم بگوییم یک نفر خیلی آدم متدیّنی هست، خیلی آدم مؤمنی است، در ملاکهایی که میخواهیم دنبالش بگردیم ببینیم مؤمن است یا نه، میگوییم: مثلاً نمازش چه طوری است، حجابش چه طوری است، زیارتش، ولایتش… اصلاً در حسابهای ما میآید اینکه مثلاً رابطهاش با مردم چه طوری است؟
ولی قرآن یک چیز دیگر اصلاً دارد میگوید، اصلاً تأکیدش روی چیزهای دیگر است. گفت اگر قطع رابطه کنید: «أُولَـٰئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ»؛ لعنت یعنی از رحمت خدا دور میشوید. و قرآن میگوید که میخواهی به رحمت خدا برسی؟ رحمت خدا در جماعت است، در با هم بودن است.
فلسفه تقسیم استعدادها
﴿أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَّعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِّيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ﴾ (الزخرف: ٣٢)
«آیا آنانند که رحمت خداوندگارت را تقسیم میکنند؟ ما معاش آنان را در زندگی دنیا میانشان تقسیم کردهایم، و آنان را در درجاتی بر یکدیگر برتری دادهایم تا یکدیگر را به خدمت گیرند، و رحمت خداوندگار تو از آنچه آنان میاندوزند بهتر است.»
خدا میگوید: من اصلاً خودم انسان را اینطوری آفریدم که رشد انسان، ارتقاء درجات انسانی، در روابط اجتماعی است. یعنی همه انسانها همدیگر را باید مسخّر کنند، همه باید از هم استفاده کنند.
خدا استعداد و قوه افراد را به یک نفر نداده. به یک نفر هنر داده، به یک نفر علم داده، به یک نفر صنعتگری داده، به یک نفر عطوفت داده، همینطوری تقسیم کرده بین انسانها داراییهای انسانی را. و دارایی بیشتر را چه کسی به دست میآورد؟ کسی که بیشتر از جامعه بهره میگیرد.
حالا یک مثال خیلی ساده سطحی این است که من نان میخواهم، از نانوا میگیرم. نانوا خیاطی میخواهد، از خیاط میگیرد. او نمیدانم ماشینش خراب میشود، از مکانیک میگیرد. آن یکی درس میخواهد بخواند، از استاد میگیرد. او میخواهد دینش را بپرسد، از دینشناس. همینطوری نیازهایمان را با همدیگر رفع میکنیم. او میخواهد مسافرت برود، راننده او را میبرد.
خدا میگوید: من اینطوری انسان را خلق کردم؛ باید همه از هم استفاده کنید، از توان و قوه هم استفاده کنید. وقتی یک رابطه قطع میشود، یعنی یک بخشی از توان و ظرفیت جامعه هدر میرود. یک نفر که از جمع ما جدا میشود، نگوییم که به درک رفت، که رفت نیاید اینجا، مثلاً چه میشود! نه، رفت یعنی انرژی اینجا کم شد؛ هم او ضرر کرد هم ما ضرر کردیم. همه باید با هم باشیم.
تأکیدات روایات بر زندگی جمعی
به خاطر همین است که در احادیث اینطور تأکید شده است:
رسول الله (صلی الله علیه وآله):
اَلْجَمَاعَةُ رَحْمَةٌ وَ اَلْفُرْقَةُ عَذَابٌ
«با هم بودن رحمت است، جدا شدن عذاب است.»
یا در نهج البلاغه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نقل شده که فرمودند:
وَ اِلْزَمُوا اَلسَّوَادَ اَلْأَعْظَمَ فَإِنَّ يَدَ اَللَّهِ مَعَ اَلْجَمَاعَةِ وَ إِيَّاكُمْ وَ اَلْفُرْقَةَ! فَإِنَّ اَلشَّاذَّ مِنَ اَلنَّاسِ لِلشَّيْطَانِ كَمَا أَنَّ اَلشَّاذَّ مِنَ اَلْغَنَمِ لِلذِّئْبِ
«با جمعیتهای زیاد باشید؛ دست خدا با جماعت است. مبادا که جدا شوید! پراکنده شده از مردم برای شیطان است، همانطور که پراکنده شده از گله برای گرگ است.»
با جمعیتهای زیاد باشید، دست خدا با جماعت است، پشتیبانی خدا از جمع است. یک وقت تصور نکنیم… متأسفانه این تصور بین ما مذهبیها خیلی زیاد است، میگوید: آقا من میروم خودم مینشینم در خانه دعا بخوانم، زیارت بخوانم، حال بهتری به من دست میدهد. یک وقتهایی اصلاً میگوید: آقا من مسجد دوست داشتم بروم – ما میدانیم مسجد رفتن خیلی خوب است – ولی میرویم در مسجد یکی تیکه میاندازد، یکی اذیت میکند، یکی نمیدانم سر به سرمان میگذارد، یکی فضولی در زندگیمان میکند، یکی… خب ولش کن، اصلاً میروم خودم برای زندگی خودم.
نه، آقا! اصلاً اینها جزو کسب رحمت است. اصلاً کسی به رحمت میرسد که وقتی میرود در جمعی یکی فضولی میکند، بلد باشد چه طوری با او برخورد کند. یکی اذیت میکند، بلد باشد صبر کند. یکی نیش میزند، این تحمل کند. این تحمل است که ما را رشد میدهد.
اینکه من بلند شوم بروم خودم را جدا کنم، یعنی خودم را از فرصتهایی که برای کسب رحمت خدا در اختیار من میگذاشت، دارم محروم میکنم. آقا من بروم مردم من را اذیت کنند؟ بله، بله! باید بروم در این موقعیتی باشم که عیبی ندارد، بالاخره در جمع یکی هم اذیت میکند دیگر، ولی من باید تحمل کنم. این تحمل من را رشد میدهد، باید صبر کنم. این صبر است که من را ارتقاء معنوی میدهد. اگر نه، ارتقاء معنوی را از کجا میخواهم؟
امیرالمؤمنین میفرماید که نکند جدا کنید خودتان را. کسی که جدا میشود، صید شیطان میشود. در گله هم گوسفندی که از گله جدا شود، گرگ میآید میبرد. میگوید: انسانی هم که از جمع جدا بشود، شیطان او را میبرد.
حالا یک وقت هم در تصور خود ما این است، و این هم از ترفندهای شیطان است. خیلی وقتها شیطان به آدم حال خوش میدهد – در روایات خیلی عجیب است – یعنی یک کاری میکند که من اصلاً بروم حال پیدا کنم، اشک بریزم، گریه کنم، در حالی که راه غلط دارم میروم. این ترفند شیطان است.
آقا من میآیم در جمع حالم خوش نیست، احساس میکنم… آقا حال خوش مگر ملاک این است که من چه چیزی دوست دارم؟ ملاک این است که خدا چه چیزی دوست دارد. خدا رحمت خودش را بر اساس معیارهای خودش میدهد، نه بر اساس آن چیزی که من دوست دارم.
اینکه اینقدر به ما تأکید شده که آقا نماز جماعت، ثوابش در بعضی روایات ۲۰۰۰ برابر ثواب نماز دارد، میگوید: آقا من بروم در خانه نماز بخوانم که حال خوشی دارم. نه! ثوابی که خدا میدهد، ثواب قراردادی نیست. خدا رحمت را گذاشته در جماعت، و وقتی در جمع باشی، خدا رحمت را نصیبت میکند.
و یکی از لوازم کسب رحمت یعنی اینکه در جمع باشی، دیگران را اذیت نکنی، در جمع باشی، دیگران که اذیت میکنند تحمل کنی، آن وقت کسب رحمت میکنی.
دعوت قرآن به وحدت و انسجام
﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ﴾ (آل عمران: ١٠٣)
«و همه با هم خود را با ریسمان خدا محفوظ دارید و از هم جدا نشوید. و نعمتی را که خدا به شما بخشید به یاد آرید: هنگامی که با هم دشمن بودید، ولی میان دلهایتان پیوند برقرار کرد و به لطف او با هم برادر شدید و بر لبه پرتگاه گودالی از آتش بودید، ولی شما را از آن نجات داد. خدا همانگونه نشانههایش را برایتان روشن میسازد؛ باشد که راه یابید.»
اگر میخواهید در پناه عصمت خدا باشید، باید در جمع باشید، نباید جدا شوید. یادتان بیاید: یک زمانی با هم دشمن بودید، دلهای شما را با هم نزدیک کرد، با هم برادر شدید، خواهر شدید. بعد ببینید قرآن چه طوری این را توضیح میدهد: یعنی کسانی که با هم دشمن هستند، کسانی که با هم بد هستند، در آتش جهنم هستند. خدا شما را از لبه پرتگاه آتش کشید بیرون. دشمنی یعنی آتش جهنم، قطع رابطه یعنی آتش جهنم. این آیات دارد خیلی واضح میگوید.
حالا من یک وقت دنبال این هستم که… نه، فکر میکنم بهشت آنجا هست که من خوشم بیاید با یکی باشم، با یکی نه. نه! بهشت را با این ارزشها، با این تحملها، با این صبرها میدهند.
به قول مولوی میگوید:
این چنین شه را ز لشکر زحمتست / لیک همره شد جماعت رحمتست
این چنین مه را ز اختر ننگهاست / او میان اختران بهر سخاست
میگوید: یک وقت یک کسی خیلی شأنش بالاست، اصلاً شأنش نیست بیاید در جمع امثال من بنشیند، آقا این وقتش تلف بشود. میگوید: نه! شاه هم باید بیاید در جمع تا رحمت شاملش بشود. ماه بین این همه ستاره ریز ریز برای چه چیزی ایستاده؟ حالا این تشبیه شاعرانه است دیگر. میگوید: ماه هم صبر میکند در جمع این ستارههای ریز ریز برای اینکه این رحمت شاملش بشود، سَخا شاملش بشود.
این تشبیه قشنگ مولوی است. میگوید: اگر رحمت میخواهی… خب حالا اینکه شعارش را بدهیم، نه، نه! در جمع بودن یک لوازمی دارد. من چند مورد را از قرآن برای شما بگویم و عرضم تمام کنم. در جمع باشی، برای اینکه رحمت شاملت بشود، یعنی چه کار کن؟
ضوابط زندگی اجتماعی در قرآن
خوشرویی با همه
﴿وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا﴾ (البقره: ٨٣)
«و با مردم به نیکویی سخن بگویید.»
با همه خوشرو باش. با مؤمن، کافر و منافق، با همه خوشرو باش، چون قرآن میگوید «لِلنَّاسِ»؛ با همه. بله، یکی گناه دارد میکند، من به گناه روی خوش نشان نمیدهم، ولی باز حتی به او هم میگویم: من خودت را دوست دارم، گناهت را دوست ندارم.
پاسخ مثبت به سلام
﴿وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ حَسِيبًا﴾ (النساء: ٨٦)
«و هرگاه با درودی به شما سلام گفته شد، شما با نیکوتر از آن درود گویید یا همان را برگردانید. بهراستی خدا همواره حسابرس همه چیز است.»
برای اینکه روابط و پیوندهای اجتماعی تحکیم بشود، سلام میکند، تو بهتر جواب بده. نه اینکه او سلام میکند، تو خودت را بگیری با غرور جواب بدهی. نه! این پیوندها را کم میکند.
گذشت و عفو
﴿وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ﴾ (النور: ٢٢)
«و باید عفو کنند و گذشت نمایند. مگر دوست ندارید که خدا بر شما ببخشاید؟ و خدا آمرزنده مهربان است.»
اینکه قرآن اینقدر تأکید میکند: گذشت کنید از هم، از هم بگذرید تا این پیوندهای شما برقرار شود. وقتی گذشت نباشد، فوری قهر پیش میآید. وقتی گذشت نباشد، فوری فاصلهای ایجاد میشود. ولی اگر به آن «غَفُورٌ رَّحِيمٌ» میخواهید رحمتش را بگیرید، با عفو است. دوست ندارید رحمت خدا را بگیرید؟
اصلاح روابط
﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ﴾ (الأنفال: ١)
«پس از خدا پروا دارید و با یکدیگر سازش نمایید، و اگر ایمان دارید از خدا و پیامبرش اطاعت کنید.»
ببینید قرآن برای اینکه این پیوندها تحکیم بشود چه چیزی میگوید. میگوید: روابط خودتان را اصلاح کنید. اگر ببینید دو نفر با هم مشکل پیدا کردند، بروید آشتی بدهید. اگر مؤمنید، باید شما دغدغه خودتان این باشد که یک وقت بین مؤمنین فاصله نباشد.
وای به حال آن کسی که هیزمکش دعواهای بین افراد بشود! بلند میشود پیش این میرود میگوید فلانی اینطوری گفت، میرود به او میگوید پشت سر تو اینطوری گفت، مدام اختلافها را زیاد میکند. وای به حالش! وای به حالش! بدترین لعنتهای خدا به این افراد است.
آن کسی که تلاش میکند، حتی به ما گفتند: آقا دروغ بگو! دروغ بگو برای اینکه آشتی بدهی مردم را. دروغ مصلحتآمیز. سعدی میگوید: «دروغ مصلحت آمیز به ز راست فتنه انگیز». این است دین ما.
مداخله در اختلافات
﴿وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ . إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾ (الحجرات: ۹ و ١٠)
«و اگر دو طایفه از مؤمنان با هم بجنگند، میان آن دو را اصلاح دهید، و اگر یکی از آن دو بر دیگری تعدی کرد، با آن که تعدی میکند بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد. پس اگر بازگشت، میان آنها را دادگرانه سازش دهید و عدالت کنید، که خدا دادگران را دوست میدارد. در حقیقت مؤمنان با هم برادرند، پس میان برادرانتان را سازش دهید و از خدا پروا بدارید، امید که مورد رحمت قرار گیرید.»
دو دسته از مؤمنین با هم دعوایشان شده، شما باید بروید آشتی بدهید. بعد دوباره میگوید که مؤمنان همه با هم برادرند. یکی دارد بد میکند به دیگران، شما برو یک کاری کن، با دروغ، با هر چه میتوانی، اینها را آشتی بده. چرا؟ رحمت خدا در صلح و آشتی و با هم بودن انسانهاست. هر چقدر این رابطهها کم میشود، رحمت خدا هم کم میشود، برکات کم میشود.
مشورت در امور
﴿وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ . وَالَّذِينَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْيُ هُمْ يَنتَصِرُونَ﴾ (الشورى: ٣٨ و ۳۹)
«و کسانی که به خداوندگارشان پاسخ مثبت داده و نماز برپا کردهاند و کارشان در میانشان مشورت است و از آنچه روزیشان دادهایم انفاق میکنند. و کسانی که چون ستم بر ایشان رسد، به یاری یکدیگر برمیخیزند.»
باز اینکه میگوییم اسلام و قرآن تأکید دارد روی انسجام، روی پیوندها، این است که میگوید: همه کارها را مشورتی انجام بدهید. هیچکسی نگوید: آقا نه، من باید نظر بدهم. نه آقا، اصلاً غلط انجام بدهیم، اصلاً روش اشتباه انجام بدهیم، ولی جمعی تصمیم بگیریم، بهتر است.
این خیلی نکته مهمی است. یک وقت نگویید که نه، آقا مردم نمیفهمند، مگر سطح فکرشان میرسد که راجع به این مسائل نظر بدهند؟ قرآن این را نمیگوید. قرآن میگوید: اگر رحمت میخواهی … اصلاً فکر را چه کسی میدهد به شما؟ راه درست چه کسی در اختیار شما میگذارد؟ مشورت کنید. فضای حرف زدن و فضای اظهارنظر و فضای نقد را باز کنید. خدا ذهن شما را هم باز میکند، رحمت خدا شامل شما میشود.
بعد آن وقت، وقتی فضا فضای شورایی شد و مشورتی شد، وقتی هم که دشمن حمله کند، وقتی یک مشکلی پیش بیاید، همه دست به دست هم میدهند. ولی وقتی نه فضا هست که یک نفر حرف بزند، همه باید اطاعت کنند، فردا هم که یک مشکل پیش بیاید، همه میگویند: خودش حل کند. فرق قضیه این است.
ماهیت اجتماعی دین اسلام
و نکته آخر اینکه میگویم: دین ما دین اجتماعی است، دین ما دین پیوندها است. این است که دائم تأکید شده: عبادتهایتان را جمعی انجام بدهید.
﴿وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ﴾ (البقره: ٤٣)
«و نماز را برپا دارید و زکات بدهید و همراه رکوعکنندگان، سر فرود آورید.»
همه با هم نماز بخوانید، و همه با هم این پرداختها را انجام بدهید. همراه هم رکوع کنید، همراه هم نماز بخوانید.
ببینید در روایات خیلی تأکید شده. امام صادق (علیهالسلام) میفرمود:
وَ قَدْ كَانَ يَقُولُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: لاَ صَلاَةَ لِمَنْ لاَ يُصَلِّي فِي اَلْمَسْجِدِ مَعَ اَلْمُسْلِمِينَ إِلاَّ مِنْ عِلَّةٍ
«رسول خدا (صلی الله علیه وآله) میفرمود: نماز کسی که در مسجد همراه مسلمانان نماز نمیخواند، قبول نیست، مگر به عذر.»
کسی که نمیرود مسجد نماز جماعت بخواند، اصلاً نمازش قبول نیست، مگر عذر داشته باشد. حالا ما اینجا یک زمانی توفیق داریم، یک شبهایی اینجا نماز جماعت برگزار میشود. خب میتوانیم، باید شرکت کنیم. منطق دین ما است. روزهای جمعه نماز جمعه برگزار میشود. خیلی هشدار دادند در روایات به ما که وقتی جایی نماز جمعه برگزار میشود، اگر بیعذر… حالا یک کسی سر کار هست نمیتواند، خب عذرش مقبول است. یک کسی مشکلاتی دارد نمیتواند، عذرش مقبول است. ولی میگوید اگر بدون عذر شرکت نکنیم، میگوید نمازش قبول نیست. بیخودی نماز نمیخواهد بخواند.
ببینید باز مولوی همین نکته را چقدر قشنگ میگوید:
جمعه شرطست و جماعت در نماز / امر معروف و ز منکر احتراز
رنج بدخویان کشیدن زیر صبر / منفعت دادن به خلقان همچو ابر
خیر ناس آن ینفع الناس ای پدر / گر نه سنگی چه حریفی با مدر
در میان امت مرحوم باش / سنت احمد مهل محکوم باش
آنک سنت یا جماعت ترک کرد / در چنین مسبع نه خون خویش خورد
هست سنت ره جماعت چون رفیق / بیره و بییار افتی در مضیق
نماز شرطش جمعه و جماعت، با هم بودن است. جامعه اسلامی با همدیگر، و امر به معروف و نهی از منکر، همه چیز جمعی.
گفتم رحمت خدا جایی است که: آقا من میروم در جمعی که خوشم نمیآید، ولی تحمل میکنم. این رنج کشیدن است که انسان را رشد میدهد. کسی که تحمل نکند… فرق سنگ و کلوخ چیست؟ سنگ ارزشش این است که سنگ قیمتی به خاطر اینکه خَش هم نمیافتد روی آن، هر چقدر فشارش بدهی. ولی یک کسی مثل کلوخ است: تو دست به او میزنی، به او برخورد، فرق سنگ و کلوخ اینجاست دیگر. میگوید: اگر با هم نباشی، در مضیقه میافتی، مشکل پیدا میکنی.
مثال میزند مولوی میگوید:
گر نباشد یاری دیوارها / کی برآید خانه و انبارها
هر یکی دیوار اگر باشد جدا / سقف چون باشد معلق در هوا
گر نباشد یاری حبر و قلم / کی فتد بر روی کاغذها رقم
این حصیری که کسی میگسترد / گر نپیوندد به هم بادش برد
حق ز هر جنسی چو زوجین آفرید / پس نتایج شد ز جمعیت پدید
دیوارها کنار هم که قرار میگیرند، یک ساختمان، عمارت میشوند. اگر هر دیواری بگوید که نه، من حوصله ندارم، من کار دارم، من نمیرسم، من نمیتوانم، خب میریزد پایین. جامعه اگر بخواهد رشد کند، برود بالا، باید هر یکی از ما یک آجر این دیوارها باشیم.
یک حصیر قشنگی که آدم میگذارد، استفاده میکند، اگر این رشتهها به هم سفت نشده باشد، خب یک باد بیاید، همهاش را میبرد. این حصیرها را، جامعه هم همین است. اگر ما با هم نباشیم، با هر مشکلی از هم میپاشیم.
جمعبندی و نتیجهگیری
حالا میفهمیم چرا امام سجاد (علیهالسلام) در دعای مکارمالاخلاق از خدا میخواهد: خدایا این درک و این شعور و این توفیق را به من بده که حتی اگر دیگران با من قطع رابطه میکنند، من بروم پیوند برقرار کنم. من بروم آشتی را ایجاد کنم. من پیشقدم بشوم تا رابطهها از هم قطع نشود.
وَ أُكَافِيَ مَنْ قَطَعَنِي بِالصِّلَةِ
«و (استوارم ساز که) هر کس با من قطع رابطه کرد، من با او پیوند برقرار کنم.»
خدایا توفیق درک این حقایق و عمل به این آموزههای نورانی و زیبا را به همه ما عنایت بفرما.
بعدی: ۴۷ـ غیبت و برخورد با آن
قبلی: ۴۵ـ نیکی در برابر قهر و بخل
مطلب فوق در تاریخ 10/7/2025 در کتابخانه بنیاد امام علی (ع) منتشر شده است