عامل تقلید در فاجعه کربلا
در بررسی علل و عوامل بروز حادثه دلخراش کربلا، بعضی از زمینهها و عواملی که با گسترش در جامعه اسلامی امت اسلام را به این روز رساند که چون حسینی در چنین حادثهای تلخ به شهادت برسد، در این شبها نمونهها و مصداقهایی از این عوامل را خدمت شما عرض کردیم. اینکه ما بدانیم چرا این اتفاق افتاد و بتوانیم تحلیل درستی از تاریخ اسلام و از این مناسبت مهمی که همه با جان و دل آن را گرامی میداریم و در مجلس عزاداری آن شرکت میکنیم، تحلیل درستی داشته باشیم، خیلی اهمیت دارد. ما را از نگاه سطحی به دین و از رفتارهای سطحی و شکلی و بیاثر دور میکند. بنابراین لازم است که به این مباحث با دقت و حساسیت ویژهای توجه کنیم.
یکی دیگر از عواملی که وقتی م ا به شرایط دوران امام حسین (علیهالسلام) نگاه میکنیم و اتفاقاتی که در آن ایام افتاد و چنین فاجعهای را به بار آورد بررسی میکنیم، به نظر ما میرسد این بود که مردم نگاه، گوش، چشم، فکر و هوششان معطوف شده بود به یک عدهای از علما، یک عدهای از بزرگان، یک عدهای از فقها و مفتیان. وقتی این عالمان فقیه به ظاهر متولی دین فتوایی به قتل حسین (علیهالسلام) دادند، جماعت مسلمان از این فتواها تبعیت کردند، تقلید کردند.
اگر هم کسی به آنها اعتراض میکرد و به آنها میگفت که چطور شما پسر پیغمبرتان را در این شرایط سخت قرار دادید، بزرگی چون حسین (علیهالسلام) را میخواهید بکشید، میگفتند: ما نمیدانیم، علما گفتند، بزرگان گفتند، وظیفه ما این است که از حرف بزرگانمان تبعیت کنیم، حرف عالمانمان را گوش کنیم.
اینکه امام سجاد (علیهالسلام) میفرمایند این جماعت چند ده هزار نفری که آمدند، اهل نماز و روزه و قرآن خواندن بودند، متدین بودند، قربةً الی الله آمده بودند، بعضی از آنها یا همه آنها، این نشان میدهد که انگیزههای دینی و تبعیت از علمای دین در این تصمیم و این حرکت زشت آنها حتماً مؤثر بوده. اینجا عامل تقلید و پیروی از بزرگان به عنوان یکی دیگر از عوامل اصلی چنین حادثه تلخی باید توجه ما را به خودش جلب کند.
دعوای پیامبران با تقلید کورکورانه
همان چیزی که دعوای اصلی پیغمبران خدا با مردم و مخالفین آنها همیشه سر همین بود. به آنها میگفتند: این روشها و کارهایی که شما دارید غلط است، بتپرستی غلط است، این خرافات که به آن معتقدید اینها باطل است. اینها میگفتند: ما نمیدانیم، علمای ما، بزرگان ما، پدران ما، نیاکان ما اینها اینطوری گفتند و ما هم گوش میکنیم.
حرف پیغمبران با اینها این بود که: شما چرا از پدران خود، از بزرگان خود، چیزی را قبول میکنید که اگر فکر خود را به کار بیندازید میفهمید آن غلط است؟ بر چه اساسی یک انسان حق دارد مسئولیتهای خود را از دوش خودش بردارد، خیال خودش را راحت کند، بگوید من چکار دارم، اگر هم اشتباه گفتند آنها گفتند، گردن خودشان؟
یعنی یک حیلهای که نفس انسان به کار میبرد، یک نوع خودخواهی، تنبلی و سستی که انسان سختش میآید فکر کند، سختش میآید بررسی کند، سختش است مطالعه کند، حوصله ندارد تحقیق کند. همین که دید چهار نفر بزرگتر یک چیزی را گفتند میگوید: پس این درست است دیگر.
این همان چیزی است که این بلا را سر ما آورد. شما ببینید که این تقلید در طول تاریخ چه کرده، چه فاجعهها و جنایتها و گمراهیهایی این تقلید به بار آورده. ما باید این را درس بگیریم و بدانیم که این نوع تبعیت کردن نه با عقل سازگار است و نه با دین.
توبیخ قرآن از تقلید کورکورانه
شما ببینید قرآن مذمت و توبیخی که مسیحیها و یهودیها را میکند، سر چه چیزی است؟ قرآن میگوید:
﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾ (التوبه: 31)
«اینان دانشمندان و راهبان خود را به جای خدا به الوهیت گرفتند،»
جرم اینها این است که احبارشان -آخوندهای یهودیها را میگفتند حِبر و آخوندهای مسیحیها را میگفتند راهب- و رهبانشان را، آخوندهایشان را، به جای خدا پرستش کردند، خدای خودشان قرار دادند.
یک کسی آمد پیش امام صادق (علیهالسلام) -بنا بر روایتی که مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج نقل کرده، در تفسیر منصوب به امام حسن عسکری (علیهالسلام) هم این روایت نقل شده، اصل مضمونش در کافی هم هست- آمد عرض کرد که: یا بن رسول الله، خدا چرا یهودیها و مسیحیها را توبیخ میکند و میگوید اینها چرا حرف آخوندهایشان را گوش کردند، آخوندهایشان را پرستش کردند؟ اولاً آیا واقعاً آخوندهایشان را خدا قرار دادند؟
حضرت فرمودند: نه، آنها به آخوندهایشان سجده نمیکردند، مستقیم پرستش نمیکردند، ولی مشکل این بود که اینها حرف آنها را تمام و کمال میپذیرفتند. ما در روایاتی دیگر هم داریم که شما اگر حرف کسی را تمام و کمال بپذیری، یعنی داری او را پرستش میکنی:
مَن أصغى إلى ناطِقٍ فَقَد عَبَدَهُ (بحار الأنوار: 72/264/1)
«هر که به گویندهای گوش سپارد، در حقیقت او را پرستیده است.»
پرسید که: خب مگر ما نباید از علمایمان، از فقهایمان، از آخوندهایمان تبعیت کنیم؟ چطور ما اگر این کار را بکنیم کار خوبی است، آن بیچارهها، یهودیها و مسیحیها این کار را کردند کار بدی است؟
حضرت فرمودند: نه، آنها میدیدند دنیاپرست شدند، دروغ میگویند، دنبال دفتر و دستگاه و موقعیت خودشان هستند، میدیدند حلال خدا و حرام خدا را عوض میکنند، بهشت و جهنم میفروشند. این انحرافات را در علمای خودشان میدیدند، اما خیال خودشان راحت کرده بودند، میگفتند: ما چکار داریم دیگر، حالا گردن خودشان، اینها عالم دین ما هستند، ما باید حرف اینها را گوش کنیم. این یعنی تقلید کورکورانه.
تقلید کورکورانه عامل بیچارگی و بدبختی و انحراف انسانهاست. سعدی شعر قشنگی دارد میگوید:
عبادت به تقلید گمراهی است / خنک رهروی را که آگاهی است
عبادت، بندگی، راه زندگی اگر از روی آگاهی نباشد، این گمراهی است. هیچکس نمیتواند و حق ندارد خیال خودش را راحت کند بگوید که: آقا به ما اینطوری گفتند، ما این کار را انجام میدهیم.
تعبد و عقل: نقطه مقابل یا همراه؟
یک نکتهای اینجا وجود دارد و آن نکته این است که میگویند: آقا مگر دین اصل و حقیقتش به تعبّد نیست؟ کسی واقعاً دیندار است که تسلیم باشد. خب این حرفی که شما میزنید، میگویید تقلید کردن کار خوبی نیست، این که روحیه تعبد را از آدمها میگیرد. من اگر بخواهم هی در همه چیز چون و چرا بکنم، بگویم چرا اینطوری است، چرا آنطوری است، خب میگویند: آقا بیا خودت دیگر هر کاری دوست داری بکن. ما داریم میگوییم دین اینطوری گفته، تو باید انجام بدهی، تو باید تسلیم باشی، باید تعبد داشته باشی.
ببینید، مشکل مهمی که مخصوصاً در این دوران مدرن باعث شده که بسیاری از فرهیختگان، عقلا و تحصیلکردهها دیگر زیر بار دینداری نمیروند، این حرف اشتباهی است که این تصور را به وجود آورده که تعبد نقطه مقابل عقل و خرد است: یا باید عقلش را به کار بیندازد یا باید متعبد و تسلیم باشد. این حرف صددرصد غلط است.
تعبد نقطه مقابل عاقل بودن نیست، تعبد نتیجه و محصول عاقل بودن است، دقیقاً در یک راستا هستند با همدیگر. آن تعبد و تسلیمی که نقطه مقابل عقل قرار بگیرد، محصولش میشود داعش، محصولش میشود خشونتهای دینی، میشود رفتارها و خرافات منفور از نظر اولیای دین.
ولی آن تعبد و تسلیمی که بر اساس عقل باشد، یعنی میگوییم: تو عقلت را به کار بینداز، فکر و عقلت را معیار زندگی خودت قرار بده. حالا اگر این عقل به تو گفت باید یک کاری را انجام بدهی، دیگر با تعبد تمام آن کار را انجام بده.
اگر عقل به تو گفت که خدای تو فرستادهای دارد، این فرستاده خدا دستورالعملها و فرمانهایی از طرف خدا برای تو آورده که اینها به سود تو است، زندگی تو را زیر و رو میکند، معنویت به تو میدهد، تو را با آسمان مرتبط میکند، تو را نشاط معنوی به تو میبخشد، اجتماعت را در آن عدالت و آرامش برقرار میکند، روابط شما را خوب تنظیم میکند، هزاران برکت برای تو میآورد، این را اگر عقل پذیرفت، بعد حالا میگویم که این دستوری که خدا برای من فرستاده چیست؟ میگوید: نماز باید بخوانی.
میگویم: خب این نماز را چطوری باید بخوانم تا به این معنویت، به این زیبایی، به این نگاه قشنگ به زندگی برسم؟ میگوید: ببین، فرستاده خدا دستورالعمل این نماز را از طرف خدا برایت گفته، اینطوری باید بخوانی.
خب من اینجا اگر الان این نماز را با عشق، با تعبد، با تمام وجودم، با تسلیم تمام این نماز را بخوانم، الان دارم کار غیرعاقلانه انجام میدهم؟ الان عقلم را تعطیل کردم، گذاشتم کنار؟ میگویم: نه، میگویم چون من عاقلم، حالا که فهمیدم این کار، کار خوب و درستی است، با جان و دل میپذیرم.
ولی من نمیدانم چرا نماز صبح دو رکعت است، نمیدانم چرا نماز مغرب سه رکعت است. خب ندانم! وقتی من میدانم یک کسی دارد این دستور را به من میدهد که یک فلسفهای پشتش است، ولی فلسفهاش برای ما توضیح نداده، و من اگر بروم از او بپرسم توضیح هم میدهد.
دین اسلام و احترام به عقل
اصلاً در دین ما یک کلمه، یک مطلب ضد عقل وجود ندارد. خود پیغمبر خدا به ما فرمود، گفت: اگر از قول من پیغمبر، از قول پیشوایان دین، برای شما یک حرفی نقل کردند که دیدید با عقلتان سازگار نیست، به دلتان نمینشیند، قبول نکنید.
این خیلی حرف بزرگی است، خیلی ادعای بزرگی است. شما کدام دینی سراغ دارید، کدام پیشوایی سراغ دارید که آمده باشد اینطوری چک سفید به پیروانش داده باشد، گفته باشد: همه جا از عقلتان پیروی کنید. همه جا بیاستثنا، یک آیه، یک حدیث شما نمیتوانید پیدا کنید که یکبار پیشوایان ما گفته باشند: آقا عقل شما ناقص است، عقلتان نمیفهمد، اگر ما یک چیزی گفتیم شما انجام بدهید با اینکه خلاف عقل بود. هیچ وقت چنین چیزی نگفتند.
ولی یک تذکر مهم به ما دادند، گفتند: اگر یک وقتی چیزی از ما برای شما نقل کردند، شما فلسفهاش را نمیدانستید، سرّش را نمیدانستید، این جرأت را به خودت ندهی که او را انکار کنی. ما خیلی چیزها را نمیدانیم، ما آگاهی و علممان خیلی محدود است.
ولی باز هم تأکید کردند، گفتند: این معنیاش این نیست که چون ما خیلی چیزها را نمیدانیم، اگر فهمیدید یک چیزی خلاف عقل، خلاف اخلاق است، بگویید چون ما نمیدانیم انجامش میدهیم. نه، حق نداریم. اگر دیدید چیزی خلاف عقل است، انجام ندهید، ولی انکارش هم نکنید، بیایید بپرسید.
تا زمانی که ما نمیتوانیم برویم بپرسیم، دسترسی به امام زمانمان نداریم، محروم شدیم از آن منبع آسمانی، خب به همان چیزهایی که میدانیم و مطمئن هستیم مطابق عقل است عمل میکنیم. هر چیزی را هم که دیدیم نمیدانیم مطابق عقل نیست، میبوسیم میگذاریم کنار، انکارش هم نمیکنیم، میگوییم: هر وقت حضرت آمدند سرّش را از او میپرسیم، توضیح میدهند، متوجه میشویم و عمل میکنیم.
ببینید، این نوع نگاه به دین هرگز به فاجعهای مثل کربلا منتهی نخواهد شد. اما دینی که از روی تقلید باشد، چون همه دارند میگویند، چون بزرگان گفتند، خب میگوییم: آقا این الان اشتباه است. میگوید: بله میدانم اشتباه است، ولی خب گفتند دیگر، ما باید انجام بدهیم. نه، هر کسی مسئول خودش است و خودش باید جوابگو باشد. چرا این کار را میکنی؟
تقلید آگاهانه از تقلید کورکورانه
ببینید، تقلید از علما و فقها و مراجع تقلید هم معنایش این است. معنایش این نیست که من کورکورانه از کسی تقلید کنم. در هر زمینهای اطلاع نداریم، به متخصصش مراجعه میکنیم. میدانیم مثلاً ما وقتی که خدا نکرده بیماری پیدا میشود، مریض میشویم، میخواهیم برویم دکتر. اینجا مگر از دکتر تقلید نمیکنیم؟ اگر دکتر میگوید: آقا این قرص بخور، این کار بکن، این را نخور، گوش نمیکنیم؟ خب اینجا ما داریم از دکتر تقلید میکنیم دیگر.
ولی تقلید از دکتر معنایش این نیست که من هر چیزی این آقای دکتر گفت گوش کنم، با اینکه فهمیدم اشتباه دارد میکند، با اینکه فهمیدم اصلاً این دکتر میخواهد از من سوء استفاده کند.
از آن طرف هم هست: وقتی من فهمیدم چهار تا دکتر سوء استفادهگر هم وجود داشت، دیگر نمیگویم: آقا من دیگر دکتر نمیروم. حالا اگر چهار تا آخوند و چهار تا مجتهد هم اشتباه کردند و سوء استفاده کردند، باز من نمیتوانم بگویم: آقا نه، من دیگر حرف هیچ کدام از آخوندها را گوش نمیکنم.
چه فرقی هست؟ من عاقلم، من تشخیص دارم، بررسی میکنم، یک دکتر خوب پیدا میکنم. تا زمانی هم که احساس کنم این دکتر آدم متخصصی است، دارد از روی تخصصش حرف میزند، حرفش را گوش میکنم. مجتهدین در فقه هم خودشان مقلدند، در موضوعات دیگر از متخصصین دیگر.
دقت میکنید آنچه که اشتباه است، تقلید کردن آگاهانه نیست. تقلید کردن آگاهانه، تقلید کردنی که من با حفظ شخصیت و انتخاب خودم این مسیر را میروم، همیشه انسان را رشد میدهد. چرا؟ چون من از تخصصهای مختلف استفاده میکنم.
در مسئله دینی هم که من که نمیتوانم تشخیص بدهم احکامم را چطوری انجام بدهم. اگر خودم تخصص داشتم، خودم میرفتم به قرآن مراجعه میکردم، خودم میرفتم احادیث را بررسی میکردم، سندش را بررسی میکردم، دلالتش را بررسی میکردم، میتوانستم بفهمم چه چیزی به چه چیزی است، انجام میدادم.
ولی وقتی تخصص ندارم، عقلم به من میگوید: برو از یک متخصص بپرس. کدام متخصص؟ تشخیصش با خودت است. خودت باید تشخیص بدهی، ببین کدام متخصص به نظرت بهتر است، کدام را گوش کنم. باز هم تشخیصش با خودت است.
در هر جا دیدی او دارد حرف خدا را میزند، از روی تخصصش حرف میزند، تو باید گوش کنی. اگر گوش نکنی، پا روی عقلت، روی وجدانت و روی سعادت و موفقیتت گذاشتی. هر جا هم دیدی که نه، او الان دارد خارج از تخصصش حرف میزند، خب آنجا حتماً لزومی ندارد که کسی که خارج از تخصصش حرفی میزند حرفش را گوش کنم.
مولوی میگوید:
بلک تقلیدست آن ایمان او / روی ایمان را ندیده جان او
پس خطر باشد مقلد را عظیم / از ره و رهزن ز شیطان رجیم
یک کسی که در زندگیاش تصمیمش این باشد که: آقا ما مقلدیم، ما دیگر سوادمان و عقلمان نمیکشد که چه راهی را برویم، این خیلی در خطر است، خیلی انسان دچار خطر میشود، چون معلوم نیست کدام راه را برود. ولی وقتی کسی تصمیمش این باشد که خودش انتخاب بکند، او راه درست را میرود.
حدیث امام صادق (علیهالسلام): دین بر اساس عقل یا شخصیت؟
یک حدیث دیگر از امام صادق (علیهالسلام) بخوانم و این بحثم را جمع کنم. حدیث خیلی مهم است. شما امروز دیدید خیلیها به او میگویی: چرا دیگر نماز نمیخوانی، چرا روزه نمیگیری، چرا احکام خدا را رعایت نمیکنی؟ میگوید: این آخوندها بردند خوردند، چه کردند، من که دیگر حرفشان را گوش نمیکنم، من که دیگر نماز نمیخوانم.
امام صادق (علیهالسلام) میفرمایند:
مَن دَخَلَ في هذا الدِّينِ بالرِّجالِ أخرَجَهُ مِنهُ الرِّجالُ كما أدخَلُوهُ فيهِ، و مَن دَخَلَ فيهِ بِالكِتابِ و السُّنَّةِ زالَتِ الجبالُ قَبلَ أن يَزولَ (بحار الأنوار: 2/105/67)
«هر که از طریق [مجذوب شدن به شخصیت] اشخاص به این دین در آید، همان اشخاص همچنان که او را به آن در آوردهاند، از آن خارجش کنند. و کسی که از طریق کتاب و سنت به این دین وارد شود، کوهها بجنبند و او نجنبد (در عقیده و دینش متزلزل نشود).»
تو مگر به خاطر آخوندها مسلمان شدی؟ تو مگر به خاطر آخوندها نماز میخواندی که حالا اگر آخوند بد درآمد، تو دیگر نماز نمیخوانی؟
امام صادق (علیهالسلام) میگوید: کسی که دینداریش را از اشخاص و شخصیتها بگیرد، بیدینیاش هم به خاطر همان شخصیتهاست. یک عدهای آوردند او را در دین، یک عدهای هم میبرند او را بیرون. اما اگر کسی روی مبنا، روی دلیل، روی فکر، دین را انتخاب کرده باشد، حضرت میفرمایند: کوهها را میشود جابجا کرد، ولی این را از دینش نمیشود تکانش داد. از کوه با صلابتتر دینداریاش را حفظ میکند.
این همان چیزی است که ناصر خسرو میگوید:
دین تو به تقلید پذیرفتهای / دین به تقلید بود سرسری
دینی اگر از روی تقلید باشد، میشود سرسری. ولی دینی که از روی فکر، روی انتخاب، روی آگاهی باشد، ماندگار است.
ما باید خودمان را، بچههایمان را، نسل آینده خود را اینگونه دیندار بار بیاوریم. اگر نه، تا زمانی که در دست ما است، در خانواده است، خب دین دارد. همین که پایش را گذاشت بیرون، رفت دانشگاه، از یک محیط دیگر چهار تا شبهه میبیند، چهار تا سخن طعنهآمیز میبیند، چهار تا مسخره شدن میبیند، احساس میکند: نه، این دین را نمیخواهد، میگذارد کنار. این خیلی خطرناک است.
ما اگر دین ماندگار و اساسی میخواهیم، باید دین آگاهانه، دین با مطالعه، دین با فکر و اندیشه داشته باشیم.
بعدی: خودباختگی
قبلی: تعصب
مطلب فوق در تاریخ 15/12/2025 در کتابخانه بنیاد امام علی (ع) منتشر شده است