Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors

جهالت

جهالت؛ عامل کلیدی فاجعه کربلا

یکی از عواملی که باعث بروز فاجعه خونبار کربلا شد، جهالت، نادانی و بی‌اطلاعی مردم بود. امام حسین (علیه‌السلام) هدفی که از این حرکت و نهضت و قیام خود پیگیری می‌کرد، شکستن این سد جهالت و آگاه کردن مردم بود.

در زیارت اربعین همه می‌خوانیم که هدف قیام و شهادت او را اینگونه بیان می‌کنیم که او حرکت کرد، فداکاری کرد:

وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَهِ وَ حَیْرَهِ الضَّلَالَهِ

«و (شهادت می‌دهم) امام حسین (علیه‌السلام) جانش را در راه تو بذل و بخشش نمود تا بندگانت را از جهالت و نادانی و سرگردانی گمراهی نجات بخشد.»

حسین (علیه‌السلام) هدفش این بود که بندگان خدا را از جهالت و نادانی بیرون بکشد. جهالتی که نتیجه بی‌اطلاعی، کم‌کاری، تنبلی و سستی جماعت، هواپرستی و نقشه‌های شوم قدرتمندان بود.

 

گسترش اسلام و مشکل ناآگاهی

شما می‌دانید وقتی که رسول خدا از دنیا رفتند، تازه در همان یکی دو سال آخر عمر ایشان بود که گسترش اسلام شروع شده بود. یعنی ۱۳ سالی که او در مکه تلاش کرد و دعوت کرد، خیلی افراد کمی دعوت او را پذیرفتند. بعد هم که هجرت کردند به مدینه، باز دایره اسلام و تعداد نفرات مسلمین بسیار محدود به بعضی از شهر یثرب یا مدینه بود.

فتح مکه و برداشته شدن موانع، به تدریج قبیله‌های اطراف شروع کردند به اسلام آوردن. معنی این اتفاق این است که اکثر جمعیت مسلمانان کسانی بودند که تازه مسلمان شده بودند، فرصتی برای درک محضر پیغمبر اکرم و کسب علم و آگاهی از آن بزرگوار پیدا نکرده بودند.

بعد از پیغمبر هم خلفاء شروع کردند به کشورگشایی، شروع کردند به فتح سرزمین‌ها. از یک سو سرزمین روم، شام و اطراف را فتح کردند و جمعیت بسیار گسترده‌ای از افراد به تبع فتح شدن آن سرزمین‌ها مسلمان شدند. از سوی دیگر ایران فتح شد و باز از این سمت هم یک سرزمین بسیار وسیعی تحت سلطه خلفاء قرار گرفت.

در آن دوران، در آن موقعیت، در آن شرایط تاریخی، جغرافیایی و اجتماعی، مردمان تابع حکومت‌ها بودند. وقتی که یک حکومت یک منطقه‌ای را می‌گرفت، تبلیغات، کار فرهنگی و کار دینی همه تبعیت می‌شد.

نتیجه این چیست؟ نتیجه این است که جمعیت اصلی سرزمین‌های اسلامی تشکیل شده از افرادی که اینها همه تازه مسلمان و اغلب ناآگاه. آنچه که اطلاعات و آگاهی به دست آورده بودند راجع به دین، همه از طریق این خلفاء و دست‌نشانده‌های آنها بود.

کل سرزمین شام چیزی که از اسلام می‌دانستند، همانی بود که معاویه برایشان گفته بود و مأموران معاویه گفته بودند. چیزی غیر از این نمی‌دانستند. حتی داریم بعد از جریان کربلا بعضی از بزرگان و افراد سرشناس و علمای شام می‌آمدند پیش امام سجاد، پیش اهل‌بیت، قسم می‌خوردند می‌گفتند: ما اصلاً نمی‌دانستیم که پیغمبر خویشانی غیر از بنی‌امیه دارد. حتی در این حد هم اطلاع و آگاهی نداشتند.

تعمد و برنامه و نقشه قدرتمندان هم این بود که مردم را تا می‌توانند در ناآگاهی نگه دارند. از ممنوع کردن نوشتن احادیث که در دوران خلیفه دوم بخشنامه شد: هیچ‌کس حق ندارد هیچ حدیثی بنویسد—به بهانه اینکه گفتن احادیث پیغمبر با قرآن قاطی می‌شود، بنابراین نوشتن احادیث ممنوع شد، فقط شفاهی—تا برنامه‌های مختلفی که به صورت حساب شده و برنامه‌ریزی شده برای ناآگاه و بی‌اطلاع نگه داشتن مردم مخصوصاً توسط معاویه برنامه‌ریزی شده بود.

آن دورانی که او فقط زمامدار شام بود، به عنوان فرماندار خلفاء در منطقه شام، این برنامه را پیاده می‌کرد. وقتی هم که با آن حیله‌ها و نیرنگ‌های خودش امام مجتبی (علیه‌السلام) را مجبور به امضای صلح کرد و خودش شد خلیفه کل سرزمین‌های اسلامی، این را در کل سرزمین‌ها پیاده می‌کرد. در تمام مساجد، در تمام نماز جمعه‌ها، در تمام منبرها تبلیغات علیه اهل بیت، علیه امیرالمؤمنین.

حتی بعضی آمدند به معاویه گفتند که: خب تو که به مقصودت رسیدی، آن زمان که علی (علیه‌السلام) خلیفه بود تو برنامه داشتی برای اینکه تبلیغات کنی علیه او، همه جا او را لعن کنند، دشنام بدهند، می‌خواستی حکومت را از علی (علیه‌السلام) بگیری، خب گرفتی دیگر، کافی است. بالاخره علی (علیه‌السلام) داماد پیغمبر است، صحابه پیغمبر است. دیگر بگو نمی‌خواهد لعن کنند روی منبرها علی (علیه‌السلام) را.

گفت: نه، به خدا من این برنامه را ادامه می‌دهم تا بچه‌ها با همین فکر و با همین نگاه بزرگ شوند و بزرگ‌ها با همین فکر پیر بشوند. تا جایی بشود که دیگر هیچ نامی از علی (علیه‌السلام) باقی نماند. تا جایی بشود که دیگر اصلاً کسی غیر از این فکر نکند.

این برنامه‌های معاویه بود که نتیجه‌اش در کربلا درو شد. ذهنیت‌ها و تبلیغات و فرهنگ‌سازی‌های او بود که کار را به اینجا رساند و نتیجه داد. او برنامه داشت و برنامه‌هایش نتیجه می‌گرفت.

 

ناآگاهی؛ ابزار انحراف

وقتی بنا بر ناآگاهی و بی‌اطلاعی افراد و مردم و جامعه باشد، همه چیز تبدیل می‌شود به ابزار ناآگاهی و بی‌اطلاعی. حتی دین، حتی نماز، حتی نماز جمعه. مردم کم‌کم بی‌تفاوت و بی‌حس می‌شوند نسبت به هر انحرافی، هر بی‌عدالتی، هر کاری که زمامدارها دلشان بخواهد می‌کنند و سر مردم را هم گرم می‌کنند حتی با دین.

کار به جایی رسید که معاویه روز چهارشنبه آمد نماز جمعه خواند، هیچ‌کس حرف نزد. ببینید بی‌اطلاعی و ناآگاهی تا کجاست! ولید بن عقبه آمد در کوفه، نماز صبح را مست بود، در مستی نماز صبح را سه رکعت خواند، بعد هم گفت: من خیلی حالم خوش است، خواستید باز هم می‌خوانم. هیچ‌کس حرف نزد.

ببینید این ناآگاهی و جهالت چه به روز جامعه و چه به روز مردم و چه به روز دین می‌آورد که نتیجه‌اش می‌شود کربلا. نتیجه‌اش این می‌شود که هزاران جنگاور مسلمان به قصد قربت و برای خدا می‌آیند حسین (علیه‌السلام) را می‌کشند.

اگر یک زمانی نماز، روزه، جهاد، دین، خدا و پیغمبر ابزار فریب مردم شد، سر مردم را گرم کرد و باعث شد که جنایت صورت بگیرد و هیچ‌کس حرف نزند، ما امروز هم باید حواسمان را جمع کنیم.

امام حسین (علیه‌السلام) قیام کرد، شهید شد، این همه مصیبت تحمل کرد برای اینکه آگاهی ایجاد کند. نکند یک وقت همین مراسم عزای امام حسین (علیه‌السلام) دوباره خودش تبدیل بشود به یک ابزاری برای ناآگاه نگه داشتن مردم. نکند همین عزای امام حسین (علیه‌السلام) به ضد خودش تبدیل شود و به یک کارهایی، یک رفتارهایی، یک حرکت‌هایی که هیچ فلسفه‌ای پشتش نیست، هیچ عقلی آن را تأیید نمی‌کند، هیچ منطقی ندارد، این رفتار به اسم عزاداری امام حسین (علیه‌السلام) انجام بگیرد.

 

برنامه اهل‌بیت: آگاهی و علم

اهل‌بیت تلاش برای آگاه کردن، باسواد کردن، عالم کردن و اهل مطالعه کردن مردم بود. اینها چه کرده بودند که امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) -چنانکه کمیل می‌گوید- علی (علیه‌السلام) دست من را گرفت، من را با خودش از شهر بیرون می‌برد، یک آهی از سویدای جان کشید و بعد به من گفت:

النَّاسُ ثَلَاثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ، أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ (نهج البلاغة: الحكمة 147)

«مردم سه دسته‌اند: دانشمند الهی (ربانی)، دانش‌آموزی که در مسیر نجات است، و توده‌ای از عوام بی‌ایمان (یا سرگردان)، پیروان هر فریادکننده‌ای.»

دقت می‌کنید غصه علی (علیه‌السلام) چه بود؟ می‌گفت: مردم سه دسته هستند: یک دسته عالم، آگاه، باسواد و اهل مطالعه هستند. دسته دوم کسانی‌ هستند که اگر سواد ندارند، اگر عالم نیستند، اگر تخصص ندارند، اما در مسیر علم هستند، برای یاد گرفتن، برای مطالعه کردن، برای بررسی کردن برنامه دارند در زندگیشان.

این دسته اول و دسته دوم. علی (علیه‌السلام) می‌فرماید: اگر جزو این دو دسته نیستی، می‌شوی جزو دسته سوم. دسته سوم چه کسانی هستند؟ «هَمَجٌ رَعَاعٌ»، اگر عالم نبودی و از این پشه‌ریزه‌هایی که وقتی باد می‌آید از هر طرف که باد می‌آید با باد به همان سمت می‌رود. «أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ»، هر صدایی که بلند شود، هر تبلیغاتی که بشود، هر شعاری که مد بشود، آن هم همین شعار را می‌دهد، آن هم همین را می‌گوید.

ببینید علی (علیه‌السلام) سالها قبل این غصه را در دلش می‌پروراند، آه می‌کشید از بلایی که سر جامعه آوردند. مردم را تبدیل کردند به «هَمَجٌ رَعَاعٌ»، مردم را تبدیل کردند به یکسری آدم احساساتی بدون بینش، بدون معرفت، بدون سواد که منتظرند یک شعاری، یک دمی، یک دسته‌ای، یک تبلیغاتی، یک حزبی، یک بادی به همان سمت بروند.

وقتی که در جامعه بنی‌امیه حاکم می‌شوند، همه تبلیغات، همه مسجدها، همه نماز جمعه‌ها همه به آن سمت است، آنها هم به همان سمت می‌روند.

ولی دین این را نمی‌خواهد از ما. دین می‌گوید: من آمدم برای اینکه تو آگاه باشی. اگر دینداری هم می‌کنی، فقط و فقط دینداری‌ای به درد می‌خورد که آگاهانه باشد، روی مطالعه باشد، روی بررسی باشد، روی انتخاب باشد.

 

اهمیت علم در دین

چقدر ما دوریم از دین حقیقی! در دین درست و دین حقیقی، یک ساعت مطالعه کردن ارزشش از ۷۰ سال، از هزار سال عبادت کردن بیشتر است. ولی آیا ذهنیت ما این است؟

در روایت دارد: پیغمبر اکرم حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) یک روز آمدند وارد مسجد شدند، دیدند دو تا حلقه در مسجد تشکیل شده. یک عده جایی جمع شدند دارند دعا و مناجات می‌خوانند. یک عده‌ای یک حلقه‌ای دیگری درست کردند، نشستند دور هم، دارند بحث علمی می‌کنند، کار علمی می‌کنند، آموزش داده می‌شوند.

حتماً هر دو گروه هم توقع داشتند وقتی پیغمبر می‌آیند در مسجد، آنها را پیغمبر تحویل بگیرند، با آنها باشند. از روایت این‌طور برداشت می‌شود.

نقل کردند پیغمبر به هر دو گروه نگاه کردند، گفتند: هر دو خوب است. ولی من با گروه علمی می‌نشینم:

إنَّما بُعِثتُ مُعَلِّما (كنزالعمّال، ح 28873)

«من معلّم برانگیخته شدم.»

من معلم هستم، کار اصلی من کار علمی است. عبادت خوب است، عبادت یا دینداری‌ای که تنها بر پایه نفهمی و احساسات کورکورانه بنا شده باشد، هرگز سازنده نیست. همان‌گونه که قاتلان امام حسین (علیه‌السلام) -که خود را عبادت‌کننده می‌دانستند- نشان دادند.

متأسفانه ما امروز بسیار از فرهنگ دینداری آگاهانه فاصله گرفته‌ایم. واقعاً حتی علمای ما، حتی باسوادهای ما، حتی اهل مطالعه‌های ما، در وقتی که می‌خواهیم انتخاب کنیم، احساس‌ ما نسبت به کار علمی و نسبت به مطالعه هیچ وقت به اندازه آن احساس‌ ما نسبت به مثلاً عزاداری و سینه‌زنی و دعای کمیل خواندن و قرآن خواندن نیست. چون تصورمان این نیست.

پرسیدند: چرا شما می‌گویید عالمی که به کُشتی خودش، به میزش، به صندلی‌اش تکیه زده و کار علمی می‌کند، ارزشش از هزار عابد بالاتر است؟ فرمودند: به خاطر اینکه عابد- حالا من این قسمتش را من دارم توضیح می‌دهم در پرانتز: تازه اگر آن عبادت درست باشد، واقعی باشد، با معرفت باشد، قبول باشد- عابد نهایتاً خودش را نجات می‌دهد. ولی عالم هم خودش را نجات می‌دهد و هم دیگران را نجات می‌دهد. این است که ارزش کار او بیشتر است، بالاتر است.

 

حدیث مشهور: طلب علم فریضه

ما چه اندازه به این حدیث متواتر مشهوری که همه ما هم شنیدیم از پیغمبرمان شناخت داریم و چقدر این را عمل می‌کنیم:

طَلَبُ العِلمِ فَريضَةٌ عَلى كُلِّ مُسلِمٍ و مُسلِمَةٍ (تنبيه الخواطر: 2/176)

«تحصیلِ دانش بر هر مرد و زن مسلمانی واجب است.»

پیغمبر ما فرموده: دنبال علم بودن، مطالعه کردن، عالم شدن برای هر مسلمانی واجب است. یعنی همان‌طوری که نماز خواندن واجب است، عالم شدن هم واجب است. نه مستحب.

بعد آن وقت می‌آیند می‌گویند که: این کدام علمی است که پیغمبر گفته واجب است؟ به نظر شما چه علمی است که یادگیری آن واجب است؟

بعضی از آقایون می‌گویند که: منظور پیغمبر از اینکه فرموده یادگیری علم واجب است، یعنی مثلاً احکام شرعی واجب است که هر کسی احکام شرعی را خودش بداند. ولی پیغمبر فرموده احکام شرعی واجب است؟ پیغمبر ما فرموده علم واجب است. کدام علم؟

من خیلی روی این حدیث فکر کردم، خیلی روی این حدیث بررسی کردم. من الان از شما یک سؤالی می‌پرسم: برای آن کسی که شغلی انتخاب کرده، مثلاً پزشکی و قرار است بیماران را مداوا کند، من از شما سؤال می‌کنم: آیا یادگیری علم پزشکی، یادگیری کامل و دقیق و مسلط علم پزشکی برای این فرد به نظر شما از نظر عقلی، از نظر اخلاقی و از نظر شرعی واجب هست یا واجب نیست؟

خیلی جواب این سؤال ساده است. کمی فکر کند می‌فهمد: بله، واجب است. چرا واجب نباشد؟ یعنی کسی بگوید: من پزشک هستم، بیماران را می‌خواهم مداوا کنم ولی خوب درس نخواند، مسلط نشود، متخصص نشود. چه بلایی سر بیمارهایش می‌آورد؟ چه حق‌الناسی گردنش می‌آید؟ چه جان‌هایی را به خطر می‌اندازد؟

حالا سؤالم این است: بله، برای آن کسی که مثلاً مهندس معماری است، قرار است پلی را بزند، پلی را طراحی کند، بسازد، یادگیری دانش معماری برای این فرد واجب شرعی هست یا واجب شرعی نیست؟ اگر آن خوب یاد نگرفته باشد و متخصص نشده باشد، پل را خوب نسازد، فردا این پل مشکلی پیدا شود و خراب بشود، این جوابگوی جان مردم باید باشد یا نباشد؟ پس واجب شرعی است دیگر.

پس اینکه پیغمبر ما فرمود «طَلَبُ العِلمِ فَريضَةٌ عَلى كُلِّ مُسلِمٍ و مُسلِمَةٍ»، هر مرد مسلمان، هر زن مسلمان بر او واجب شرعی است که علم یاد بگیرد، پس منظور ایشان این است که: هر کسی هر مسئولیتی و هر کاری در زندگی به عهده‌اش قرار می‌گیرد، عالم شدن در آن کار بر او شرعاً واجب است.

پس نیاییم بگوییم که منظور پیغمبر از اینکه فرمودند «طَلَبُ العِلمِ فَريضَةٌ» یعنی احکام شرعی خود را باید یاد بگیرید، بقیه علوم مستحب است یادگرفتنش. چرا این‌طوری می‌گویند؟ همین‌طوری گفتیم که این شد جامعه ما اینقدر از علم دور شد.

بله، هر کسی یک شغلی دارد، یک وظیفه‌ای دارد که علم آن شغل و آن وظیفه را باید یاد بگیرد. وظایفی هم به صورت عمومی بر عهده همه است. من اگر پزشکم، اگر خلبانم، اگر مهندسم، اگر پدرم، اگر مادرم، اگر مدیرم، اگر کارگرم، اگر کشاورزم، هر کاری به عهده گرفتم، باید آگاهانه و عالمانه بروم، در رابطه با آن مطالعه کنم که از عهده‌اش خوب بربیایم.

علاوه بر اینها من یک مسلمانم، یک بنده خدا هستم، یک وظایف شرعی هم به عهده من است. آن وظایف شرعی را باید بدانم یا نباید بدانم؟ پس بله، «طَلَبُ العِلمِ فَريضَةٌ» معنی‌اش این است که: پس احکام شرع؛ شیوه نماز خواندن، شیوه معامله کردن، شیوه حجاب داشتن، هر چیزی که احساس می‌کنم خدا در آن کار از من مسئولیتی خواسته، آن را باید مطالعه کنم، یاد بگیرم. فریضه است و این واجب است برای همه ما.

محدود نمی‌کنیم به این. هرکسی هر کاری را به عهده گرفته، هر مسئولیتی در زندگی به عهده گرفته، حتی مسئولیت همسری، باید مطالعه کند در موردش، همین‌طوری بدون برنامه و تدبیر قبلی نباشد.

 

ضرورت مطالعه در زندگی امروز

این دین ما است. این دین اگر دین باقی مانده بود و اگر ما دنبال آن دین واقعی بودیم، باید آمار مطالعه در بین مسلمان‌ها از همه امت‌ها و فرقه‌ها و ادیان بالاتر باشد. باید مطالعه جزو برنامه زندگی ما باشد.

حالا که الحمدلله این همه ابزار، این همه وسیله، این همه رسانه، ارتباطات، شبکه‌های اجتماعی، پیامرسان‌ها، آموزش الکترونیکی و آموزش مجازی همه در اختیار ما است، الان که دیگر خیلی از کتاب‌ها به صورت صوتی هم آماده شده. من اگر حتی وقت ندارم، مسئولیت خانه دارم، می‌خواهم کار خانه انجام بدهم، می‌خواهم رانندگی کنم، فرصت ندارم، بگیرم گوش کنم در راه، کنار کارم یک برنامه‌ای در زندگی‌ام داشته باشم.

در اینستاگرام همین‌طور کلیپ ببینیم، عکس ببینیم، این را ببینیم، آن را ببینیم، کلیپ خنده‌دار ببینیم، فیلم سینمایی ببینم. اینها خوب است، اما آن فریضه چه شد؟ آن واجبی که به عهده ما بود چه شد؟ برایش چکار کردیم؟ چه برنامه‌ای در زندگی‌مان داریم؟ روزی یک ساعت، روزی دو ساعت، یک چیزی بالاخره در برنامه ما باشد. یک سخنرانی، یک کانال علمی، یک چیزی را پیگیری کنیم.

جامعه‌ای که این‌طوری باشد، رشد می‌کند و جامعه‌ای که این‌طور باشد، دیگر فریب نمی‌خورد، دیگر «أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ» نمی‌شود، حزب باد نمی‌شود، دیگر فریب نمی‌خورد.

 

خطر شبکه‌های اجتماعی و خرافات

الان دیگر متأسفانه همین ابزارهای اطلاع‌رسانی و ابزارهای پیام‌رسانی و امثال اینها که باید آگاهی‌های ما را افزایش بدهد، من دارم می‌بینم متأسفانه چون آن نگاه و سواد رسانه‌ای در ما نیست، همین دارد جهالت را گسترش می‌دهد. هر روز من در این شبکه‌ها و در این کانال‌ها و گروه‌هایی که عضو هستم، دارم می‌بینم که حرف‌های خرافات و بی‌مبنا همین‌طوری هی پخش می‌شود.

تا یک نفر یک چیزی را به دین نسبت می‌دهد، تا تابلوی نقاشی امام حسین (علیه‌السلام) را در خواب دید که گفت این را بکش، این هم کشید و مسلمان شد. آقا منبع آن کجاست؟ مستندش کجاست؟

ببینید، شرط اول آگاهی، شرط اول دانایی این است که حرف‌های بی‌سند، حرف‌های بی‌ربط، حرف‌های خرافاتی را دور بریزیم، به شدت مقابله کند. تا حرف سند ندارد اصلاً قبول نکند. تا حرف منبع آن معلوم نیست، به هیچ وجه برای کسی نفرستید. بیشتر اینها دروغ است و دروغ همین‌طوری گسترش پیدا می‌کند.

حتی اگر حرف خوبی باشد، ببینید، دین ما اینقدر با جهالت بد است و دشمن است که به هیچ قیمتی حاضر نیست از جهالت حتی استفاده ابزاری کند.

 

داستان کسوف و درس مبارزه با خرافات

همه شما شنیدید: زمانی که فرزند رسول خدا قاسم از دنیا رفت -این پسری که پیغمبر خیلی دوستش می‌داشت- وقتی داشتند این پسر را دفن می‌کردند، همان زمان کسوف شد، خورشید گرفت.

در مسلمان‌ها همهمه شد که: ببینید اینقدر این غصه پیغمبر سنگین است و اینقدر خدا به خاطر این غصه پیغمبر اهمیت قائل است که می‌بینی خورشید هم به خاطرش گرفت.

اگر ما باشیم چه می‌گوییم؟ می‌گوییم: بله دیگر، پیغمبر که مقامش خیلی بالاست، حتماً خورشید هم برای آن گرفته. ولی آیا دلیلی داریم که خورشید برای او گرفته؟

پیغمبر سفت ایستاد، مقابله کرد. فرمود: نه آقا، خورشید چه ارتباطی به پسر من دارد؟ این سیستمی دارد برای خودش، از نشانه‌های قدرت خداست. بله، خورشید در یک شرایطی می‌گیرد، اگر ماه بیاید جلوی آن سایه‌اش می‌افتد. به گرفتن این چه ارتباطی به فرزند من دارد؟

اینکه من می‌گویم: اجازه ندهیم مجلس عزای امام حسین (علیه‌السلام) تبدیل بشود به ابزار غفلت و جهالت و خرافات، یعنی اینکه: روضه بدون سند هم نخوانیم. حالا اگر این روضه خیلی هم جانسوز است، خیلی هم مردم گریه می‌کنند. وقتی من می‌روم بررسی می‌کنم می‌بینم در منبع معتبر نیامده، نمی‌خوانم.

 

سواد رسانه‌ای و مقابله با شبهات

اگر این دوره دوره‌ای است که دوره رسانه‌هاست و اگر سواد رسانه‌ای وجود نداشته باشد، همین رسانه‌ها ابزار جهالت و خرافات می‌شوند تا اینکه ابزار آگاهی بشوند.

از خدا می‌خواهیم خودش این نگاه درست و نگاه دقیق دینی… ببینید، قرآن مشکلش با مشرکین، با دشمنان دین، اصل مشکلش این نبود که: شما چرا حرف‌های من را قبول نمی‌کنید؟ اصل مشکلش این بود: چرا حرفی را می‌زنید که نمی‌دانید؟

خیلی این روزها، مخصوصاً در این مجالسی که در ایام محرم می‌شود، من زیاد می‌شنوم چون بحث توسل به اهل بیت مطرح است، ما می‌رویم توسل می‌کنیم به امام حسین (علیه‌السلام)، توسل می‌کنیم به اهل بیت، دائم می‌آیند می‌گویند که: آقا توسل شرک است. چه فرقی است بین شمایی که به جای اینکه بروید خود خدا را صدا کنید، از خدا حاجت بخواهید، می‌روید از امام حسین (علیه‌السلام) حاجت می‌خواهید، با آن مشرکینی که به جای اینکه بروند از خدا حاجت بخواهند، می‌رفتند از بت‌ها حاجت می‌خواستند؟ خب خدا با اینها مقابله کرده، خدا به این مشرکین گفته: شما باید بیایید در خانه خود من، خدای واحد را بطلبید، نروید سراغ بت‌ها.

من می‌گویم: نه، دقت کن به قرآن. قرآن اعتراضش به بت‌پرستان این نیست که: شما چرا به جای اینکه بیاید مستقیم از خود من بخواهید، می‌روید از بت‌ها می‌خواهید؟

شما اگر فکر کنید که ما در تمام امور زندگی‌مان، امورمان را از واسطه‌ها داریم. می‌خواهیم، وقتی مریض می‌شویم به جای اینکه برویم دکتر، برویم از خدا شفا بخواهیم. آیا وقتی ما می‌رویم دکتر شفا می‌خواهیم، می‌گوییم: آقا یک دارو بده، من خوب شوم، شرک است؟

ولی وقتی ما می‌رویم سراغ دکتر، دارو می‌خواهیم، شرک نیست، خلاف نیست، زشت نیست. چرا؟ چون علم این کار را تأیید می‌کند. علم می‌گوید: دکتر رفتن کار درستی است، دکتر تخصص دارد، خدا هم شفا را گذاشته در تخصص او و هیچ اشکالی هم ندارد. این شرک هم نیست، هیچ زشتی هم ندارد.

اشتباه مشرکین این بود که می‌رفتند سراغ چیزی که هیچ دلیل علمی وجود نداشت که آن تأثیر دارد. قرآن وقتی به اینها اعتراض می‌کند، نمی‌گوید: شما چرا مستقیم نمی‌آیید پیش من؟ می‌گوید:

﴿فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ‌ مُبِينٍ﴾‌ (ابراهیم: 10)

«شما دلیل و معجزه روشنی برای ما بیاورید.»

دلیل بیاورید. چرا می‌روید پیش این بت؟ چه کسی به شما گفته که این بت تأثیر مثبت دارد؟ اگر یک دلیل معتبر دارید، بروید.

اگر ما می‌رویم سراغ امام حسین (علیه‌السلام)، چون دلیل داریم، چون مستند معقول داریم، چون قرآن ما را فرستاده در خانه اهل‌بیت، چون خدا تأیید کرده. توان اینها را، خدا پیراهن یک پیغمبر، خودش را در آن شفا قرار داد. پیراهن یوسف چشمان یعقوب را شفا داد. در توسل به امام حسین (علیه‌السلام) شفا قرار نداد؟ در حرم امام رضا شفا قرار نداد؟

ببینید، من این که عرض کردم، فقط می‌خواستم این را تأکید کنم که: مشکل اصلی، انحراف اصلی، جدا شدن از مسیر علم است، جدا شدن از دلیل معتبر است. این را نپذیریم از هیچ‌کس، نپذیریم.

خدایا، خودت به برکت این شب‌ها، به برکت این توسلات، به برکت عزاداری عزاداران واقعی، بهره و نصیب ما را از این مجالس، معرفت بیشتر، عقلانیت بیشتر و حرکت در مسیر تعالی علمی و معرفتی قرار بده.

بعدی: دین وارونه

قبلی: لقمه حرام

بازگشت به فهرست

 

مطلب فوق در تاریخ 15/12/2025 در کتابخانه بنیاد امام علی (ع) منتشر شده است