انگیزههای دینی در کربلا
در این شبهایی که توفیق داشتم به لطف الهی در این محفل نورانی در خدمت شما عزیزان انجام وظیفه کنم، به بیان عوامل و زمینههای بروز فاجعه خونبار کربلا پرداختم. امشب هم به مدد الهی، یکی از مهمترین، حساسترین و درسآموزترین عوامل فاجعه کربلا را در حد فرصت محدود با هم بررسی میکنیم.
همانطور که قبلاً هم اشاره کردم، کسانی که به جنگ با حسین (علیهالسلام) آمدند و او را مظلومانه به شهادت رساندند، از کفار و از کشورهای دیگر نبودند. همه آنها همین امت به ظاهر مسلمان و نمازخوان و اهل عبادت بودند. از آن تأسفبارتر اینکه، افزون بر مسلمان بودن، آنان نمازخوان نیز بودند و انگیزههای دینی و مذهبی یکی از عوامل بسیار مهم در این حرکتشان بود.
اینکه عمر سعد وقتی میخواهد لشکر خودش را ترغیب کند به حمله به خیمههای اباعبدالله الحسین (علیهالسلام)، شعارهای دینی سر میدهد و لشکر خودش را لشکر خدا خطاب میکند، اینکه به آنها وعده بهشت میدهد، میگوید بروید با حسین (علیهالسلام) بجنگید تا به بهشت بروید، اینها نشانههایی است از اینکه باورها و انگیزههای دینی در این جنایت پررنگ بودهاند.
در یکی از منابع تاریخی نقل شده که فردی میگوید: من روزی در مسجد کوفه رفته بودم نماز، کنار شمر ملعون نشسته بودم. دیدم بعد از نماز شمر دارد دعا میکند و در دعای خودش خدا را به شرافت خودش قسم میدهد، میگوید: خدایا تو به حق شرافتی که من دارم جوابم را بده.
میگوید: من نتوانستم تحمل کنم، به او گفتم: شمر مگر تو نبودی که فرزند خدا را آنگونه سر بریدی؟ داری به خدا میگویی به شرافتم جوابم را بده؟ شمر با خیلی خونسردی و با خیلی اعتماد به نفس برگشت گفت: بله من بودم، اگر نمیکردم شرافت نداشتم. من فرمان خلیفه رسول خدا را اجرا کردم. من فتوای علمای دین رسول خدا را اجرا کردم.
میبینید؟ همان دینی که برای والاترین هدفها آمده بود، آنگاه که مراقبتهای لازم از آن سلب شود و دقت در اجرای آموزههایش از میان برود، به ضد خویش مبدل میشود.
تشبیه امیرالمؤمنین: پوستین وارونه
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) در خطبه ۱۰۸ نهجالبلاغه، تعبیری شگرف در توصیف شرایط دوران خودشان دارند؛ یعنی شرایطی که پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه وآله) و در طول ۲۵ سال پس از ایشان، چه بلایی بر سر جامعه اسلامی، دین و مذهب آمد. ایشان بهترین توصیف و تعبیر را اینگونه بیان میفرمایند:
وَ لُبِسَ الْإِسْلَامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوباً. (نهجالبلاغه: خطبه 108)
«و اسلام را چون پوستینی واژگونه میپوشند.»
میگویند بلایی بر سر دین آمد؛ مثالی که برای توصیف آن آورده شده این است: مانند پوشیدن یک پوستین پشمینه به صورت وارونه. این پوستینها که از پشم گوسفند درست میشوند، معمولاً داخلشان پشمی و حالتی ناخوشایند و زننده دارد. اگر کسی آن را از روی زینتی و برای شیکپوش بودن از رو بپوشد، در حالی که داخل آن پُر از پشم و زشت است، دقیقاً وضعیت دین در آن دوران را ترسیم میکند.
امیرالمؤمنین میفرمایند: دین، به مثابه همان پوستین وارونهای شده بود که در وصفش آمد. بدیهی است که وقتی دین از حقیقت اصیل و حقیقی خود پشت و رو شود، نمیتوان انتظار داشت همان خاصیت و نتیجهای را داشته باشد که دین حقیقی دارد.
از همین روست که برخی امروزه میگویند: «به دنیا نگاه کنید؛ هر جنایت، کشتار، جنگ و خشونتی که میبینیم، نتیجه دین و مذهب است.» بله، چنین است! هنگامی که دین از حقیقت خود دگرگون و برعکس شود، جز این -نتیجهای جز خشونت و جنایت- از آن برنمیآید.
این وارونگی دین، یکی از مهمترین هشدارها، بزرگترین آسیبها و حیاتیترین درسهایی است که باید از مجالس امام حسین (علیهالسلام) بیاموزیم. این موضوع به طور خاص متوجه ما دینداران و متدینانی است که در پی اجرای فرمان دین هستیم: نباید خدای ناکرده دین را نادرست شناخته و از آن نتیجهای معکوس بگیریم.
دین حقیقی از نگاه قرآن
حال، سؤال اصلی اینجاست: «دینِ پشتورو» دقیقاً به چه معناست؟ چه اتفاقی برای دین میافتد که به حالت وارونه و برعکس درمیآید؟
پاسخ این پرسش حیاتی را باید از قرآن کریم دریافت کنیم؛ چرا که قرآن کریم منبع، مأخذ و معرّف دین اصیل و حقیقی است. از قرآن میپرسیم: دین به معنای صحیح چیست و چه دینی، دین درست و اصیل به شمار میآید؟ قرآن میگوید:
﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾ (الروم: 30)
«پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین کن، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است.»
برای درک دین، باید بدانیم که قرآن کریم تنها یک مسیر را به رسمیت میشناسد: دین حنیف. دین حنیف چیست؟ قرآن کریم با اشاره به آیه شریفه «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا»، دین حنیف را همان دین فطری معرفی میکند.
به عبارت دیگر، دین حقیقی از نظر قرآن، تجلی وجدان، انسانیت، اخلاق، مهربانی و از خودگذشتگی است. بقیه چیزهایی که به نام دین به ما قالب میکنند و از آن وسیلهای برای بداخلاقی، خشونت، تندی و زیر پا گذاشتن حقوق انسانها میسازند، همگی تقلبی و انحرافی هستند.
نقد قرآن بر انحصارطلبی دینی
این وضعیت وارونگی، حتی در ادیان گذشته نیز مشاهده شده است. قرآن بارها به یهودیان و مسیحیان اعتراض میکند؛ اما این اعتراضات مربوط به دین اصیل نیست، زیرا قرآن همزمان از یهودیان و مسیحیانِ خوشاخلاق و نیکوکار تمجید میکند. نقد اصلی قرآن متوجه آنجایی است که پیروان، دین را به ابزاری برای خودخواهی، انحصارطلبی، قدرتطلبی، برتر دانستن خود از دیگران و ایجاد مرزبندیهای کاذب تبدیل میکنند. قرآن همواره بر این نکته تأکید داشته است:
﴿وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَىٰ عَلَىٰ شَيْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَىٰ لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَىٰ شَيْءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ﴾ (البقره: 113)
«و یهودیان گفتند: ترسایان بر حق نیستند. و ترسایان گفتند: یهودیان بر حق نیستند -با آنکه آنان کتاب [آسمانی] را میخوانند.»
قرآن به یهود و نصارا میگوید: شما چرا فقط خودتان را حق میدانید، بقیه را همه باطل میدانید؟
﴿وَقَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ﴾ (البقره: 111)
«و گفتند: هرگز کسی به بهشت درنیاید، مگر آنکه یهودی یا ترسا باشد.»
این پیروان دین را به ابزاری برای انحصارطلبی تبدیل میکنند؛ به گونهای که یهودیان ادعا میکنند «غیر از ما کسی رستگار نخواهد شد» و مسیحیان نیز میگویند «بهشت تنها برای مسیحیان است».
﴿مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا﴾ (آل عمران: 95)
«آیین ابراهیم که حقگرا بود.»
﴿بَلَىٰ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ (البقره: 112) «آری، هر کس که خود را با تمام وجود، به خدا تسلیم کند و نیکوکار باشد، پس مزد وی پیش پروردگار اوست، و بیمی بر آنان نیست، و غمگین نخواهند شد.»
هر کس با هر عقیده و مسلکی که اهل انسانیت، خداپرستی، اخلاق، مهربانی و نیکی باشد (مُحسِن باشد) و تسلیم دستور الهی رسیده به خود باشد، پاداشش نزد پروردگار محفوظ است. خداوند هرگز نخواسته است که ما بهشت و جهنم او را تقسیم کنیم.
﴿وَقَالَتِ الْيَهُودُ وَالنَّصَارَىٰ نَحْنُ أَبْنَاءُ اللَّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ﴾ (المائده: 18)
«و یهودان و ترسایان گفتند: ما پسران خدا و دوستان او هستیم.»
قرآن کریم به شدت با این ادعای انحصاری یهودیان که خود را «عزیز کرده» و «قوم برگزیده» خداوند میدانند، مقابله میکند؛ ادعایی که در قرآن به صورت «نَحْنُ أَبْنَاءُ اللَّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ» (ما پسران و دوستان خاص خدا هستیم) نمود مییابد. خداوند در پاسخ به این ادعا، معیار روابط خود را بر پایه «احسان و عمل» قرار میدهد، نه انتساب قومی. اگر این ادعا صحیح بود، خداوند نیازی به تهدید به عذاب نداشت. این نشان میدهد که معیار اصلی، انسانیت، اخلاق و تسلیم در برابر عدالت الهی است، نه صرفاً برچسبهای قومی.
ریشه جنایت کربلا: دین وارونه
عرض بنده امشب، ریشهیابی جنایت کربلا است. این ستمی که بر سیدالشهداء (علیهالسلام) وارد آمد، بخش عمدهای به نام دین و برای قربت الی الله انجام شد؛ علت آن این بود که دین واژگون شد و پشت و رو گردید.
منظور از این واژگونی چیست؟ یعنی اصل دین، یعنی انسانیت، فطرت، وجدان و اخلاق، کنار گذاشته شد و جای آن را انحصارطلبی گروهی گرفت: «هر کس مثل ما فکر کند، عقیده ما را داشته باشد، یا در گروه و قبیله ما باشد، او خوب است.» این مفاهیم جایگزین محور دین شدند.
هرگاه اخلاق و وجدان از جایگاه «اصل» به «فرع» (مستحب) تنزل یابد، آن دین محکوم به خشونت و تبدیل شدن به ضد ذات خود است.
معنای اسلام در قرآن
عجیب اینجاست که قرآن با همین انحصارطلبی و خودخواهی مبارزه میکند، اما ما چقدر از دین حقیقی فاصله گرفتهایم و چقدر کم پیام حقیقی قرآن به ما منتقل شده است! در نتیجه، ما حتی همان آیاتی را که ناقد این رویه هستند، برعکس معنا میکنیم. مثل این آیه از قرآن که میفرماید:
﴿وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾ (آل عمران: 85)
«و هر که جز اسلام، دینی [دیگر] جوید، هرگز از وی پذیرفته نشود، و وی در آخرت از زیانکاران است.»
برخی استدلال میکنند که اگر کسی دینی غیر از اسلام را برگزیند، خداوند عمل او را نمیپذیرد. اما وقتی به این تفاسیر قائل میشویم که هر غیرمسلمانی به دوزخ میرود و هیچ عملی از او پذیرفته نیست، باید پرسید: آیا شما معنای «اسلام» را در قرآن درک کردهاید که اینگونه قضاوت میکنید و آیات متعددی از قرآن را نادیده میگیرید؟
کلمه اسلام در قرآن به معنای صرفاً دین خاص و پیروان پیامبر خاتم (صلی الله علیه وآله) نیست. شاهد این مدعا آن است که این واژه در مورد همه پیامبران نیز به کار رفته است. برای مثال، هنگامی که حضرت ابراهیم (علیهالسلام) مشغول بنای کعبه است، میگوید:
﴿رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ﴾ (البقره: 128)
«پروردگارا، ما را تسلیم [فرمان] خود قرار ده؛»
یعقوب وقتی دارد به فرزندانش توصیه میکند میگوید:
﴿وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ (آل عمران: 102)
«و زینهار، جز مسلمان نمیرید.»
قرآن کریم نقل میکند که حضرت موسی (علیهالسلام) به قوم خود چنین توصیه و موعظهای کردند:
﴿فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمِينَ﴾ (یونس: 84)
«و اگر اهل تسلیمید بر او توکل کنید.»
اگر مسلمان هستید، پس توکلتان باید به خدا باشد. این نشان میدهد که معنای «مسلم» در قرآن، دقیقاً همان چیزی است که در هر جا که قرآن از دین سخن گفته، معرفی کرده است: فطرت و وجدان.
مسلمان یعنی تسلیم حق بودن؛ یعنی وقتی درکی برایم حاصل شد که چیزی درست و حق است، تعصب، دین آباء و اجدادی، غرور، قبیله و منافع شخصیام را در برابر آن حقِ درکشده، ترجیح ندهم. این معنای اصلی اسلام از دیدگاه قرآن است.
معنای کفر
اما کفر یعنی چه؟ دیدهاید که اغلب میگویند: هر کس عقیده دیگری دارد، کافر است. کفر از نظر قرآن و روایات اهل بیت، این است که کسی حقی را بفهمد و آگاهانه آن را زیر پا بگذارد.
به همین دلیل است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمودند:
مَنْ تَرَكَ الصَّلاةَ مُتَعَمِّدا فَقَدْ كَفَرَ جِهارا (المعجم الاوسط، ج 3، ص 343)
«هر کس نماز را عمداً ترک کند، آشکارا کفر ورزیده است.»
کسی که عمداً نماز را ترک کند، کافر است؛ زیرا هیچ تردیدی نیست که نماز یکی از ارکان دینی است که ما به حقانیت آن ایمان آوردهایم. بنابراین، هر کس عمداً بر حق پا بگذارد، کافر شمرده میشود.
البته این حکم در مورد کسی که واقعاً از سر جهل و عدم آگاهی، به این حقیقت نرسیده است، فرق میکند؛ مانند کسی که در خانواده یا محیطی بزرگ شده که از ابتدا مسیحیت، یهودیت یا زرتشتیت را تنها حق مطلق دیده و هرگز به این پیام الهی نرسیده است (و این جهل او ناشی از تعمد و تظاهر به نادانی نیست). این دو حالت از نظر حکم الهی متفاوت است.
﴿لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا﴾ (البقره: 286)
«خداوند هیچ کس را جز به قدر تواناییاش تکلیف نمیکند.»
خداوند نه زورگو است و نه ظالم. او از هر بندهای تنها به اندازه تواناییاش انتظار دارد. آنچه خداوند بیش از همه از ما میخواهد، «انسان بودن» است؛ یعنی داشتن اخلاق، مرام نیک، پرهیز از خیانت و دروغ. اگر کسی این اصول اولیه انسانی را رعایت کند، قطعاً نجات خواهد یافت.
داستان مرحوم راشد
مرحوم راشد، از علمای بزرگ تهران پیش از انقلاب، داستانی شنیدنی در این زمینه دارد. روزی زرتشتیای نزد ایشان آمد و اعلام کرد میخواهد مسلمان شود، چرا که فهمیده دین اسلام حق است. ایشان از او پرسید: «در کسب و کارت چه میکنی؟»
زرتشتی پاسخ داد که در بازار حجرهای دارد و در آنجا گرانفروشی، دروغ یا مردمآزاری نمیکند. مرحوم راشد در پاسخ فرمود: «تو که اینگونه هستی، پس هماینک مسلمانی! دینداری تو با عملت اثبات شده است.»
در ادامه، اعتقاد حقیقی به پیامبر، امام حسین (علیهالسلام)، قرآن، نماز و حجاب، همراه با پرهیز از مشروبات الکلی و قمار، زمانی ارزش و ثبات پیدا میکند که با اخلاق عملی آمیخته شود. در غیر این صورت، همان اعتقادات دینی، چنانچه در متن به آن اشاره شده، میتوانند به عاملی برای گمراهی انسان تبدیل شوند.
این یک سخن من نیست، بلکه کلام خود قرآن است:
﴿فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ﴾ (الفاطر: 8)
«خداست که هر که را بخواهد بیراه میگذارد و هر که را بخواهد هدایت میکند.»
شعر مولوی: قرآن؛ وسیله هدایت یا گمراهی؟
خدا به وسیله قرآن بسیاری را گمراه میکند. همین آیه را مولوی اینطوری ترجمه کرده به شعر:
زانک از قرآن بسی گمره شدند / زان رسن قومی درون چه شدند
«رسن» در گذشته به طنابی گفته میشد که برای کشیدن دلو و آوردن آب از چاه به کار میرفت. این ابزار با هدف کمک و رفع نیاز ساخته شده بود. اما متأسفانه، برخی از مردم از این ابزار (و به طور استعاری، از یک چیز ارزشمند دیگر مانند قرآن) سوءاستفاده کرده و آن را وسیلهای برای آزار و اذیت دیگران یا محلی برای خودنمایی و فخرفروشی قرار دادهاند.
مر رسن را نیست جرمی ای عنود / چون ترا سودای سربالا نبود
اصل و اساس در زندگی این است که تصمیم بگیری هدف تو صعود باشد. در این صورت، طناب وسیلهای برای بالارفتن خواهد بود؛ اما اگر نیت تو برای صعود نباشد، همان طناب خود سبب سقوطت میشود.
هدایت قرآن برای متقیان
این همان مفهومی است که قرآن کریم بر آن تأکید دارد:
﴿ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ﴾ (البقره: 2)
«این است کتابی که در [حقانیت] آن هیچ تردیدی نیست؛ [و] مایه هدایت تقواپیشگان است.»
قرآن کریم سرچشمه هدایت است، اما این هدایت برای چه کسانی است؟ هدایت قرآن برای متقیان است.
تقوا به چه معناست؟ واژه «تقوا» در ریشه لغت عربی به معنای «خودنگهداری» و «پرهیزگاری» است. متقی کسی است که در شرایطی قرار میگیرد که میتواند کنترل خود را از دست بدهد، اما خویشتنداری میکند؛ نمیتواند دروغ بگوید، نمیتواند چشم خود را از حرام کنترل نکند، و نمیتواند به حقوق مردم احترام نگذارد. چنین کسی بیتقوا است.
قرآن صراحتاً اعلام میکند که اگر کسی فاقد تقوا باشد، هدایت قرآن شامل حال او نخواهد شد. این درسی بسیار بزرگ برای تمام دینداران جهان است.
پیام امام حسین (علیهالسلام): ایستادن برای انسانیت
اباعبدالله الحسین (علیهالسلام) با خون پاک خود، با خون عزیزانش و با تحمل مصیبتهای سنگین خانوادهاش، در تاریخ ثبت کرد که او برای عدالت، انسانیت و حق انسانها ایستاد و کوتاه نیامد. هدف ایشان این بود که همه بفهمند دینی که مورد ادعای گمراهان است، خود موجب گمراهی است و باید از آن پرهیز کرد.
از خداوند متعال توفیق میخواهیم که ما را از پیروان راستین راه و مکتب حسین (علیهالسلام) قرار دهد.
قبلی: جهالت
مطلب فوق در تاریخ 15/12/2025 در کتابخانه بنیاد امام علی (ع) منتشر شده است