وصیت‌نامه امام حسین (علیه‌السلام)

 

مقدمه

موضوعی که در این شب‌ها محور گفتگوی ما قرار گرفت، اصلاح امت به عنوان هدف اصلی و محوری قیام حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) بود. گفتیم دو سند مهم، گویا و صریح در این رابطه وجود دارد که خود امام حسین (علیه‌السلام) هدف قیام را به صراحت بیان می‌کنند.

سند اول، خطبه منا بود که در شب‌های گذشته آن مقدار از این خطبه که به دست ما رسیده بود را به صورت کامل مرور کردیم. سند دومی که در این زمینه مفید است و باید با هم بخوانیم و مرور کنیم، وصیت امام حسین (علیه‌السلام) به محمد بن حنفیه است.

تا آنجایی که من بررسی کردم، غیر از این وصیت، وصیت‌نامه مکتوب دیگری از امام حسین (علیه‌السلام) ندیدم که در جایی نقل شده باشد.

 

معرفی محمد بن حنفیه و زمینه وصیت

این وصیت به محمد بن حنفیه است. محمد بن حنفیه فرزند امیرالمؤمنین و برادر امام حسین (علیه‌السلام) بود. مادر او بانویی بود به اسم خوله که چون از قبیله بنی‌حنیفه بود، به او لقب «حنفیه» داده بودند.

این وصیت را احمد بن اعثم کوفی در کتاب الفتوح نقل کرده، و خوارزمی هم در مقتل‌الحسین این را از ابن اعثم نقل کرد. ابن اعثم مربوط به قرن سوم و چهارم است، و خوارزمی حنفی مربوط به قرن ششم و هفتم. این در واقع سندی است که ما از این نقل و این وصیت‌نامه در اختیار داریم.

ابن اعثم جریان وصیت کردن را نقل می‌کند: امام حسین (علیه‌السلام) وقتی تصمیم گرفتند که از مدینه خارج شوند، به زیارت رسول‌الله رفتند، خداحافظی کردند و گریه کردند. بعد برای خداحافظی پیش برادر خودشان محمد بن حنفیه آمدند.

محمد بن حنفیه به ایشان نصیحت کرد و گفت: شما از مدینه خارج شوید و به مکه بروید. اگر دیدید در مکه هم امنیت ندارید، توصیه من این است که به سمت یمن بروید. چون یمن هم دوردست است و در دسترس این ظالمان نیستید، هم آدم‌های خوبی هستند، هم کوه‌ها و کوهستان‌های پشت و پناهی دارد. آنجا می‌توانید بروید و در کوهستان‌ها – هم شده – مخفی بشوید تا از این جریان جان سالم به در ببرید، چون اینها قصد قتل امام حسین (علیه‌السلام) را داشتند.

امام حسین (علیه‌السلام) فرمودند: ممنونم که نصیحت کردی و دلسوزی کردی. من هم دارم خارج می‌شوم از مدینه و به مکه می‌روم، ولی من یک هدفی دارم که در این وصیت‌نامه – چنان که در این نقل آمده – حضرت نوشتند، مهر کردند و به دست برادر دادند.

 

متن وصیت‌نامه

این وصیت‌نامه خیلی کوتاه است. من آن را در سه بخش تنظیم کردم. متن وصیت این است:

بخش اول: شهادت عقیدتی

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ إِلَى أَخِيهِ مُحَمَّدٍ اَلْمَعْرُوفِ بِابْنِ اَلْحَنَفِيَّةِ أَنَّ اَلْحُسَيْنَ يَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ اَلْحَقِّ وَأَنَّ اَلْجَنَّةَ وَاَلنَّارَ حَقٌّ وَأَنَّ اَلسّٰاعَةَ آتِيَةٌ لاٰ رَيْبَ فِيهٰا وَأَنَّ اَللّٰهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي اَلْقُبُورِ

«به نام خدای مهربان مهربار. این چیزی است که حسین بن علی بن ابی‌طالب به برادرش محمد، مشهور به ابن‌حنفیه، وصیت کرده است: که حسین گواهی می‌دهد هیچ معبودی جز خدای یگانه‌ای که شریکی ندارد نیست، و محمد بنده و فرستاده اوست که بر مبنای حق از جانب حق آمده است، و بهشت و جهنم حق است، و قیامت قطعاً خواهد آمد و در آن تردیدی نیست، و خدا هر آن کس که در قبرهاست را برخواهد انگیخت.»

این بخش بیان باورهای اساسی و بنیادی است. شاید من می‌گویم این سند را حضرت گذاشت: من دارم شهادت به وحدانیت می‌دهم. فردا نگویند این کافر بود، ما رفتیم یک کافر را کشتیم.

بخش دوم: بیان هدف قیام

در ادامه، بلافاصله هدف قیام خودشان را نوشتند:

وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لاَ بَطِراً وَ لاَ مُفْسِداً وَ لاَ ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ اَلْإِصْلاَحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ اَلْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَسیرَةِ الخُلفاءُ الراشِدینَ المُهدیّین رضِي اللهُ عَنهُم

«من نه از سرمستی و غرور و نه به خاطر خودنمایی و نه به عنوان فساد و نه برای ستمگری خروج نکرده‌ام. تنها خروج کرده‌ام برای اصلاح در امت جدم که درود خدا بر او و خاندانش باد. می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به روش جدم و پدرم علی بن ابی‌طالب که درود بر او باد و سیره خلفای راشدین هدایت‌یافته عمل کنم.»

فکر نکنید من یک سرمستی و غرور و زوری احساس کردم. دیدم یک عده‌ای طرفدارم هستند، از کوفه نامه نوشتند، گفتند بیایید کمک می‌کنیم، بلکه حکومت را بگیرید، و ما مثلاً سرمست شدیم از اینکه می‌توانیم برویم. نه، من به این هدف خارج نشدم. برای خودنمایی خارج نشدم، برای فساد خارج نشدم، برای ستم خارج نشدم.

پس یا حسین، برای چه چیزی شما دارید قیام می‌کنید؟ من هدفم اصلاح در امت جدم است.

بخش سوم: توکل و تسلیم به خدا

فَمَنْ قَبِلَنِي بِقَبُولِ اَلْحَقِّ فَاللَّهُ أَوْلَى بِالْحَقِّ وَ مَنْ رَدَّ عَلَيَّ هَذَا أَصْبِرُ حَتَّى يَقْضِيَ اَللَّهُ بَيْنِي وَ بَيْنَ اَلْقَوْمِ بِالْحَقِّ وَ هُوَ خَيْرُ اَلْحٰاكِمِينَ وَ هَذِهِ وَصِيَّتِي يَا أَخِي إِلَيْكَ وَ مٰا تَوْفِيقِي إِلاّٰ بِاللّٰهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ

«پس هر کس مرا بر اساس پذیرش حق بپذیرد، خدا به حق سزاوارتر است. و هر کس این را از من نپذیرد، صبر می‌کنم تا خدا میان من و این قوم به حق قضاوت کند که او بهترین حکم‌کنندگان است. ای برادرم، این است وصیتم به تو و توفیقم جز از جانب خدا نیست. بر او توکل کرده‌ام و به سوی او باز می‌گردم.»

حالا اگر کسی می‌پذیرد، چه بهتر – خدا اصلاً دنبال همین است که همه تابع حق باشند. اما اگر مردم کمک نکردند، شما کمک نکردید، بزرگان نیامدند به یاری من، من صبر می‌کنم – یعنی دست از این مسیر خودم برنمی‌دارم. من راهم را انتخاب کردم: کمک کردید پیروز می‌شویم، کمک نکردید من ناملایمات این راه را تحمل می‌کنم. خدا خودش حکم می‌کند – بهترین حکم‌کنندگان است. من توکلم به خداست، توفیقم به دست خداست، من تکیه‌گاه و پشتیبانم خداست.

این کل متنی است که ابن اعثم کوفی به عنوان وصیت‌نامه امام حسین (علیه‌السلام) نقل کرد.

 

بررسی اعتبار وصیت‌نامه

در رابطه با این وصیت‌نامه یک اما و اگرهایی وجود دارد. بعضی از محققین بزرگ در این وصیت‌نامه تردید کردند. من این بحث‌ها را – که شاید یک کمی هم تخصصی است – اینجا مطرح می‌کنم به این خاطر که به نظرم دید به ما می‌دهد، یک مقدار چشم ما را باز می‌کند در برخورد با نقل‌های تاریخی، حدیث و روایت – معیار دستمان می‌دهد. چرا تردید کردند؟

اولاً: می‌گویند ابن اعثم این وصیت‌نامه را در کتاب الفتوح آورده، هیچ سندی هم برایش نیاورده. کسی دیگری هم این را اصلاً نقل نکرده. اگر یک همچنین وصیت‌نامه‌ای بود، خب بعداً خیلی‌ها نقل می‌کردند. چرا فقط ابن اعثم نقل کرده؟ این یک دلیلی است که می‌گویند پس این احتمالاً ساختگی است.

ثانیاً: نکته دیگری که موجب انتقاد به این وصیت‌نامه شده، این عبارت «سیره خلفای راشدین مهدیین» است. آیا امام حسین ممکن است نوشته باشند که من می‌خواهم به سیره خلفا عمل بکنم؟ همین را قرینه و دلیل گرفتند برای اینکه این جعلی است و این وصیت معتبر نیست.

بحث شده بین علما در این رابطه.

اما من با بررسی که کردم، نظر و پیشنهاد خودم را عرض می‌کنم – انتخاب با خود شما و مراجعه به نظرات متخصصین.

ببینید، اولاً این را به عنوان معیار کلی عرض می‌کنم: قبول یا رد روایت، ملاکش فقط سند و منبع روایت نیست. چه بسیار روایت‌هایی که در منابع بسیار معتبر با سند بسیار خوب نقل شده، ولی علما آن روایت را قبول نمی‌کنند. چرا؟ چون دلایل دیگری علیه آن روایت وجود دارد.

از آن طرف هم فراوان داریم حدیث و روایت‌هایی که در منبع معتبر نیست، سند متصل صحیح ندارد، اما علما آن را پذیرفتند، قبول کردند و معتبر می‌دانند. چرا؟ به این خاطر که – نه فقط در مسائل دینی، نه فقط در فقه و در شریعت، حتی در تاریخ – کلاً در امور تاریخی این‌طوری است که وقتی می‌خواهید یک قضیه تاریخی را بفهمید درست است یا نیست، برای صحت تاریخ فقط منبع و سند ملاک نیست. قرائن متعدد مجتمع می‌شود و کنار هم قرار می‌گیرد تا یک مورخ، تا یک محقق، از مجموع قرائن اطمینان کسب کند که این معتبر است یا معتبر نیست.

بله، اگر ما فقط و فقط همین یک نقل ابن اعثم کوفی اینجا وجود داشت و قرائن دیگر نبود، من هم می‌گفتم: نه، نمی‌شود به چنین وصیت‌نامه‌ای اعتماد کرد.

 

قرائن تأیید‌کننده وصیت

اما ما قرائن متعددی داریم که حالا به بعضی اشاره می‌کنم. در طول شب‌های بعد که ما پیوسته این هدف را از زاویه‌های مختلف بررسی می‌کنیم، خواهیم دید که آن قرائن، سخنان دیگر امام حسین، سیره امام حسین، روش امام حسین و تأکیدهای امام حسین (علیه‌السلام) تأییدی است بر اینکه چنین وصیتی بعید نیست که حضرت نوشته باشند. این یک نکته.

اما آن عبارت «خلفای راشدین» چرا اینجا آمده؟ این هم باز یک نکته کلیدی در امور علمی و تحقیقات حدیثی است که من عرض می‌کنم به شما: وقتی یک حدیثی را معتبر می‌دانیم – و حتی علما بر اساس حدیث فتوا می‌دهند و عمل می‌کنند – معنی‌اش این نیست که هر چیزی در این حدیث آمده، همه‌اش را قبول دارند.

چرا؟ به این خاطر که یک حدیث سرگذشت و جریان‌های متفاوتی روی آن ایجاد می‌شود. یک متن معتبر ممکن است در طول تاریخ، در هنگام نقل، چیزهایی به آن اضافه یا کم شده باشد – یک جاهایی از آن افتاده، یک جاهایی یک نفر، یک کاتبی، وقت کتابت اضافه کرده یک چیزی را. این اولاً.

ثانیاً، فهم اینکه یک عبارتی در یک حدیثی آمده، آیا منظور این عبارت – یعنی حتی اگر چنین عبارتی را امام حسین (علیه‌السلام) نوشته باشند – ببینید، ما هیچ حدیثی – شما هیچ حدیثی پیدا نمی‌کنید – مگر مثلاً دو تا سه تا حدیث متواتر – غیر از آن، هیچ حدیثی پیدا نمی‌کنید که بتوانید قسم بخورید که تمام بخش‌های این حدیث صد در صد از معصوم صادر شده. هیچ حدیثی نمی‌توانید پیدا بکنید.

بله، از مجموع قرائن می‌فهمیم که یک چنین صحبتی را حضرت کردند. حالا راوی طبق فهم خودش این را شنیده و نقل کرده، دیگری از او شنیده نقل کرده، دیگری از او شنیده نقل کرده – این وسط یک چیزهایی کم و زیاد شده – تا یک مضمونی به دست ما رسیده. ما باید با روش علمی اینها را کنار هم بگذاریم، آن هدفش را بگیریم و عمل بکنیم.

پس ببینید، اولاً احتمال دارد این عبارت «خلفای راشدین» به این اضافه شده باشد. به این خاطر که جو جامعه، جو فرهنگ عمومی جامعه این بوده که احترام می‌کردند به خلفای راشدین، و اینجا چون امام حسین (علیه‌السلام) گفتند این، کاتب – مثلاً – این «خلفای راشدین» را هم اضافه کرده. این دلیل نمی‌شود که کل حدیث نامعتبر است.

ثانیاً، حتی احتمال این وجود دارد که یک همچنین عبارتی را خود حضرت هم نوشته باشند. چرا نوشته باشند؟ باز توجیه‌های مختلف می‌شود داشت. شاید حضرت مصلحتی دیدند به خاطر جو عمومی جامعه. شاید منظور خاصی داشتند – نگفتند، اسم نبردند از کسی – که گفتند خلفای راشدین مهدیین. خب، خلفای راشدین مهدیین حقیقی پیغمبر چه کسانی هستند؟ ائمه طاهرین. حالا دیگران ممکن است کسی دیگر را خلیفه راشد بدانند.

 

نکته درباره اصطلاح «خلفای راشدین»

یک نکته‌ای فقط اینجا هست که بعضی از محققین این را هم بگویم – بد نیست، بالاخره این مفید است، اینها برای ذهنیت‌ها مفید است.

یکی از معیارهایی که در بررسی حدیث، در علم حدیث به ما یاد می‌دهند، این است که می‌گویند: کلمات ذکر شده در حدیث باید ببینید که آیا اصلاً امکان داشته آن زمان صادر بشود.

اصلاً «خلفای راشدین» یک اصطلاحی است که حداقل ۱۰۰ یا حدود ۲۰۰ سال بعد از امام حسین (علیه‌السلام) تازه به کار می‌رفته – یعنی از زمان احمد بن حنبل تعبیر «خلفای راشدین» برای خلفای اربعه به کار می‌رفته. چطور ممکن است امام حسین (علیه‌السلام) این تعبیری که ۲۰۰ سال بعد اصلاً رایج شده، بوده و آن زمان نوشته باشند؟

ببینید، اینها همه‌اش یک چیزهایی است که به خاطر همین گفتند که پس این وصیت را ما نمی‌توانیم اعتماد کنیم. در حالی که من گفتم احتمال‌های مختلف و قرائن مختلفی وجود دارد.

 

قرینه مهم: نقل ابن شهرآشوب

یکی از مهمترین این قرائن که این وصیت را تقویت می‌کند، نقل بسیار مشابهی است که در کتاب مناقب آل ابی‌طالب – که یک محدث جلیل‌القدر شیعی به اسم ابن شهرآشوب نقل کرده – همین وصیت امام حسین (علیه‌السلام) را خطاب به ابن عباس، ولی به صورت شفاهی نقل کرده. در واقع، نقل ابن شهرآشوب – شما ببینید:

قَالَ اِبْنُ عَبَّاسٍ لاَ تَخْرُجْ إِلَى اَلْعِرَاقِ وَ كُنْ بِالْيَمَنِ لِحَصَانَتِهَا وَ رِجَالِهَا. فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِنِّي لَمْ أَخْرُجْ بَطِراً وَ لاَ أَشِراً وَ لاَ مُفْسِداً وَ لاَ ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ أَطْلُبُ اَلصَّلاَحَ فِي أُمَّةِ جَدِّي مُحَمَّدٍ أُرِيدُ آمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ اَلْمُنْكَرِ أَسِيرُ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ سِيرَةِ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَمَنْ قَبِلَنِي بِقَبُولِ اَلْحَقِّ فَاللَّهُ أَوْلَى بِالْحَقِّ وَ هُوَ أَحْكَمُ اَلْحَاكِمِينَ

«ابن‌عباس گفت: به عراق نرو و در یمن باش که محفوظ است و مردانی نیک دارد. پس آن حضرت فرمود: من برای خودنمایی و از سرمستی و برای فساد و ستم خروج نکرده‌ام و تنها خروج کرده‌ام برای پیگیری صلاح در امت جدم محمد. می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به روش جدم و روش پدرم علی بن ابی‌طالب عمل کنم. پس هر کس مرا بر مبنای حق بپذیرد که خدا به حق سزاوارتر است و او بهترین حکم‌کنندگان است.»

ابن عباس به امام حسین (علیه‌السلام) گفت: نرو عراق، برو یمن – آنجا هم محفوظ‌تر است، هم مردمان خوبتری دارد. اینجا دیگر «خلفای راشدین» هم ندارد.

 

نکته‌ای درباره امانتداری علمی

یک چیزی هم اینجا بگویم – متأسفانه باز یکی از اینها می‌گویم فقط به خاطر آن بصیرت‌هایی که در آن هست می‌گویم، چون مفید می‌دانم.

متأسفانه بسیاری از علمای ما همان نقل ابن اعثم را برداشتند و نقل کردند به عنوان وصیت امام حسین (علیه‌السلام)، اما آن قسمت «خلفای راشدین»شان را سانسور کردند. این که کار علمی نیست، امانتداری نیست. ما نمی‌توانیم بیاییم طبق دلخواه خودمان یک چیزی را نقل کنیم و آن قسمتش را سانسور کنیم. نه! باید بگوییم: این نقل شده، ولی شاید این‌طوری، شاید اشتباه شده. این امانتداری علمی است.

 

نتیجه‌گیری از بررسی قرائن

ببینید، وقتی که این نقل ابن شهرآشوب را نگاه می‌کنیم، متوجه می‌شویم – من که می‌گویم قرائن مورخ را به یک نتیجه می‌رساند – این قرینه خیلی روشن است که معلوم می‌شود امام حسین (علیه‌السلام) یک چنین بیانی، یک چنین وصیتی، یک چنین تأکیدی داشتند وقت خروج.

حالا یا هم نوشتند برای محمد بن حنفیه و ثبت کردند، و همین را به ابن عباس گفتند. یا نه، اصلاً آن راوی اشتباه کرده، منظورش همان وصیت به محمد بن حنفیه بوده، اینجا فکر کرده ابن عباس است.

ولی از مجموع اینها ما می‌فهمیم که امام حسین (علیه‌السلام) یک چنین وصیتی وقت خروج از مدینه داشتند.

 

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

از مجموع بررسی دو سند مهمی که در زمینه هدف امام حسین (علیه‌السلام) وجود داشت، ما چه نتیجه‌ای می‌گیریم؟ چه جمع‌بندی‌ای داریم؟

نتیجه اول: هدف قیام

هدف قیام امام حسین (علیه‌السلام) چه بود؟ اصلاح امت.

بنابراین ما می‌فهمیم که هدف شهادت نبود، هدف حکومت نبود. بله، اگر کسی بخواهد اصلاح امت کند، باید یک‌طوری این اصلاح را انجام بدهد. حالا می‌رود، اگر توانست حکومت را هم می‌گیرد. اگر کشته شد هم کشته شد – شهادت فیض الهی است، سعادت است، آنها هم هست. ولی هدف چه بود؟ هدف اصلاح امت – که حالا راجع به این باید صحبت کنیم: یعنی چه؟ چه چیزی قرار است اصلاح بشود؟

نتیجه دوم: روش اصلاح

بعد، شما در هر دو سند دیدید که حضرت می‌فرمایند: «أُرِيدُ آمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ اَلْمُنْكَرِ» – من می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم.

یعنی آیا هم اصلاح امت هدف است، هم امر به معروف هدف است؟ نه! حضرت دارند می‌گویند: اصلاح امت، روشش چه چیزی است؟ حالا این را در شب‌های آینده مفصل توضیح می‌دهیم.

نتیجه سوم: حفظ دین و معالم دین

فقط در بعضی از این – هر دو جا – داشتیم که فرمود: سیره جدم، حفظ دین و معالم دین. این هم هدف است؟

جمع‌بندی من این است که نه، این بیان دیگری است. اصلاً دین یعنی همین. دین خدا یعنی برپایی عدالت در جهان. و سیره پیغمبر و سیره علی – وقتی حسین (علیه‌السلام) دارد می‌گوید من می‌خواهم این سیره را عمل کنم – یعنی می‌خواهم دین حقیقی را بیاورم، به مردم نشان بدهم. و اصلاح یعنی همین.

خدا توفیق بدهد بتوانیم در شب‌های آینده این را بازتر کنیم و بتوانیم یک نگاه عمیق‌تر و دقیق‌تری به فلسفه قیام عاشورا داشته باشیم.

بعدی: تعریف و منشأ فساد

قبلی: بخش دوم خطبه منا

بازگشت به فهرست

 

مطلب فوق در تاریخ 23/10/2025 در کتابخانه بنیاد امام علی (ع) منتشر شده است