۲۴ـ دغدغه عیوب

 

مقدمه

در ادامه شرح دعای مکارم‌الاخلاق امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) در صحیفه سجادیه، به ششمین فراز از عبارات این دعای زیبا و پر نور می‌رسیم که می‌فرمایند:

اللَّهُمَّ لَا تَدَعْ خَصْلَةً تُعَابُ مِنِّی إِلَّا أَصْلَحْتَهَا، وَ لَا عَائِبَةً أُؤنَّبُ بِهَا إِلَّا حَسَّنْتَهَا، وَ لَا أُکرُومَةً فِیّ نَاقِصَةً إِلَّا أَتْمَمْتَهَا

در این دعا از ابتدا یک مقصد عالی، یک هدف بزرگ و یک مسیر قطعی برای سعادت معرفی شد، آفت‌های این مسیر اعلام شد و سپس ضرورت پایمردی و اراده قوی برای رشد، ارتقاء و رسیدن به این مقصد به ما یادآوری شد.

حال در این فراز، باز دوباره با اینکه امام سجاد (علیه‌السلام) در فرازهای قبل گفته بودند: خدایا نیّت‌های فاسد و هر فسادی و بدی در من است، اینها را برطرف کن، اما باز این موضوع را تأکید و درخواست می‌کنند.

 

معنای عبارت اول فراز ششم

اولین عبارت این است:

اللَّهُمَّ لَا تَدَعْ خَصْلَةً تُعَابُ مِنِّي إِلَّا أَصْلَحْتَهَا

«خدایا هیچ خصلتی که از من عیب شمرده می‌شود را مگذار مگر آنکه اصلاحش کنی.»

خداوندا نگذار خصلت، ویژگی، عیب و ایرادی در وجود من باشد مگر اینکه آن را اصلاح کنی. این نشان‌دهنده یک دغدغه، یک همّ و غمّ و یک اهتمام مهم است.

 

اهمیت دغدغه عیوب در رشد

امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) قبل از این فراز و بعد از این فراز دائماً از خدا می‌خواهند که عیب‌های او برطرف شود. این درس بزرگی است و نشان می‌دهد که شرط اساسی برای رشد، سعادت و فَلاح این است که انسان به فکر عیوب خودش باشد و دغدغه عیب‌های خودش را داشته باشد.

همان‌طور که قبلاً بیان شد، بزرگ‌ترین و مهم‌ترین مانع رشد و سعادت ما آدم‌ها این است که به آنچه هستیم راضی باشیم و آنجایی که هستیم را جای خوبی بدانیم. الحمدلله مسجد می‌آییم، الحمدلله نماز می‌خوانیم، الحمدلله سخنرانی می‌کنیم. بله، اینها همه الحمدلله نعمت خداست، اما آیا می‌توانیم به اینها دل ببندیم و دل‌خوش کنیم؟

 

خطرناکترین گناه از منظر قرآن

امام صادق (علیه‌السلام) از رسول اکرم (صلوات الله علیه وآله) نقل می‌کنند که در یکی از گفتگوهای بین حضرت موسی با خدای متعال، یکی از سؤال‌های مهمی که حضرت موسی از خدا پرسید برای اینکه بداند چه کار باید کند در زندگی، این بود:

… فَقَالَ مُوسَى فَأَخْبِرْنِي بِالذَّنْبِ اَلَّذِي إِذَا أَذْنَبَهُ اِبْنُ آدَمَ اِسْتَحْوَذْتَ عَلَيْهِ قَالَ إِذَا أَعْجَبَتْهُ نَفْسُهُ وَ اِسْتَكْثَرَ عَمَلَهُ وَ صَغُرَ فِي عَيْنِهِ ذَنْبُهُ … . (الکافي ج۲ ص۳۱۴)

اگر «استحوذت» را به شیطان برگردانیم، این گفتگویی است که موسی با شیطان دارد که می‌گوید: کدام گناهی است که اگر انسانی آن را انجام دهد، تو دیگر مهار این انسان را در دست خواهی گرفت و بر او مسلط خواهی شد؟

اگر از ما بپرسند واقعاً کدام گناه است که اگر انسان آن را انجام دهد، شیطان کاملاً مسلط می‌شود بر آدم و هرجا دلش بخواهد او را می‌برد، چه گناهی در ذهن ما فوری خواهد آمد؟ ممکن است مثلاً بگوییم حتماً بی‌عفتی است، زناست یا گناهان بد دیگر که اگر آدم این کار را بکند، اوضاعش خراب می‌شود.

ولی جواب این بود که شیطان زمانی مسلط می‌شود بر انسان که فکر کند خیلی آدم خوبی است.

 

خطر عُجب برای افراد متدین

این موضوع که قبلاً در بحث عُجب نیز داشتیم، نشان می‌دهد چیزی که انسان را هلاک می‌کند عجب است و این اتفاقاً بیشتر آدم‌های نمازخوان، متدیّن، مسجدی و حزب‌اللهی را گرفتار می‌کند. فکر می‌کند که اعمالش زیاد است و گناهش مهم نیست.

آن کسی که دارد گناه می‌کند، خطر و ضررش کمتر است از اینکه من فکر کنم یک گناه کوچک است و دیگر تمام می‌شود، ان شاء الله توبه می‌کنم. این خطرش بیشتر است. آن کسی که گناه می‌کند ولی می‌گوید وای به حالم و نگران است، امید نجات دارد، ولی آن کسی که گناه را کوچک می‌کند و می‌گوید این مگر چه شد، این است که آدم را نابود می‌کند.

 

هدف آمدن پیغمبران

به همین دلیل است که امام سجاد (علیه‌السلام) از خدا می‌خواهد که همیشه نگران عیب و ایرادهای خودش باشد. قرآن می‌گوید خدا پیغمبران را برای چه فرستاد:

﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ﴾ (الجمعة: ٢)

«اوست آن کس که در میان درس ناخواندگان فرستاده‌ای از خودشان برانگیخت تا آیات او را بر آنان تلاوت کند و با پاک کردنشان رشدشان دهد و کتاب و حکمت بدیشان بیاموزد، و آنان قطعاً پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.»

خدا پیغمبر را فرستاد برای تزکیه. تزکیه یعنی چه؟ هدف آمدن پیغمبران این است که ما تزکیه کنیم. تزکیه یعنی پاک کنیم خودمان را. حال اگر من بگویم که پاک هستم، دیگر اصلاً به فکر پاک کردن خودم می‌افتم؟ من که خوبم دیگر!

پیغمبران آمدند تا اول به ما بگویند که باید دنبال ایرادهای خود بگردیم، بعد شروع کنیم به پاک کردن آنها.

قرآن به ما می‌فرماید:

﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا﴾ (الشمس: ۷-۹)

«و قسم به نفس و آنچه آن را سامان داد؛ سپس زشتکاری و پروادگاریش را به او الهام کرد؛ قطعاً هر کس آن را پاک کند و رشد دهد رستگار می‌شود.»

کسی رستگار می‌شود، کسی موفق می‌شود، کسی به سعادت می‌رسد. خدا بعد از یازده بار قسم در سوره شمس قسم می‌خورد، آخرین قسم «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا» قسم به این نفس انسان و قسم به آن کسی که این نفس را اینگونه آفرید. هم خوبی را الهام کرده به من، هم بدی را. من می‌توانم تشخیص دهم چه چیزی خوب است و چه چیزی بد است، ولی فَلاح این است که شروع کنم به تزکیه نفس..

 

شرایط تزکیه

تزکیه یعنی همیشه دغدغه من این باشد که باید پاک شوم و عیب‌هایم برطرف شود. معنای تزکیه این است که اول بپذیرم که عیب دارم، دوم شروع کنم به رفع عیوب.

نکته جالب این است که قرآن اینقدر می‌گوید تزکیه و تزکیه، اما در یک آیه می‌گوید تزکیه ممنوع!

﴿فَلَا تُزَكُّوا أَنفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَىٰ﴾ (النجم: ٣٢)

«پس خود را پاک و مبرا از عیب ندانید. او کسی را که پروا دارد بهتر می‌شناسد.»

خودتان را تزکیه نکنید! یعنی چه؟ این تذکر خیلی مهمی است. یعنی در این مسیر تزکیه که قرآن اینقدر اصرار به آن می‌کند، یک وقت فکر نکنید حالا تزکیه شدید. الحمدلله نماز می‌خوانم، روزه می‌گیرم، مسجد می‌روم، همه کار می‌کنم، زیارت می‌خوانم، پس پاک شدم دیگر.

«فَلَا تُزَكُّوا أَنفُسَكُمْ» یعنی خودتان را هیچ وقت پاک ندانید، همیشه خودتان را معیوب بدانید، همیشه دنبال عیب‌های وجود خودتان باشید.

 

بزرگترین زیانکاران

به همین دلیل قرآن می‌گوید بیشترین خسارت را چه کسی در زندگی می‌کند:

﴿قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا﴾ (الکهف: ۱۰۳-۱۰۴)

«بگو آیا شما را از زیانکارترین افراد خبر دهم؟ کسانی که کوشش‌شان در زندگی دنیا به هدر رفته و خود می‌پندارند که کار خوبی انجام می‌دهند.»

خسارت بیشتر برای کسی است که همه حواسش به خودش است، به خودخواهی‌هایش، به دنیای خودش، ولی فکر می‌کند خیلی خوب است و گمان می‌کند خیلی خوب است.

 

نقش بصیرت در دیدن عیوب

بنابراین یک بصیرت مهم در زندگی برای موفقیت، نجاح، سعادت و فلاح این است که خدا به من توفیق دهد حواسم به عیب‌های خودم باشد.

امام علی (علیه‌السلام) در روایتی فرمودند:

أَبْصَرُ اَلنَّاسِ مَنْ أَبْصَرَ عُيُوبَهُ وَ أَقْلَعَ عَنْ ذُنُوبِهِ (عیون الحکم ج۱ ص۱۲۰)

«بصیرترین، با بصیرت‌ترین انسان کسی است که عیب‌های خودش را می‌بیند.»

وقتی آدم عیب‌های خودش را ببیند، شروع می‌کند به اصلاح، شروع می‌کند به جلوگیری از گناهان.

از امام صادق (علیه‌السلام) روایت است:

إِذَا أَرَادَ اَللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً زَهَّدَهُ فِي اَلدُّنْيَا وَ فَقَّهَهُ فِي اَلدِّينِ وَ بَصَّرَهُ عُيُوبَهَا وَ مَنْ أُوتِيَهُنَّ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرَ اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ (الکافي ج۲ ص۱۳۰)

خدا اگر برای کسی خیر بخواهد، سه چیز به او می‌دهد: یکی اینکه دیگر رغبت و حرص دنیا را ندارد، دوم اینکه دین‌شناس می‌شود و دین درست را می‌تواند تشخیص دهد، و سوم اینکه همواره دارد عیب‌های خودش را می‌بیند. کسی که خدا این سه چیز را به او داد، هم خیر دنیا به او داد و هم خیر آخرت.

 

راه‌های یافتن عیوب خود

چگونه باید عیب خودمان را ببینیم؟ شخصاً هر وقت به خودم فکر می‌کنم، جز خوبی‌های خودم به چیزی دیگری فکر نمی‌کنم و می‌گویم الحمدلله من چقدر خوب هستم! اینقدر روی محاسبه نفس تأکید شده تا بتوانیم تلاش کنیم عیب‌های خودمان را پیدا کنیم.

امام علی (علیه‌السلام) در روایت دیگر می‌فرماید:

مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ وَقَفَ عَلَى عُيُوبِهِ وَ أَحَاطَ بِذُنُوبِهِ فَاسْتَقَالَ اَلذُّنُوبَ وَ أَصْلَحَ اَلْعُيُوبَ (غرر الحکم ج۱ ص۶۴۸)

«هر کس خود را حسابرسی کند، بر عیوب خودش واقف و نسبت به گناهانش آگاه می‌شود و در نتیجه در پی جبران گناهان و اصلاح عیب‌هایش برخواهد آمد.»

آدمی که دنبال حساب کشیدن از خودش باشد، می‌تواند متوجه عیب‌های خودش شود. ولی متأسفانه ما بیشتر دنبال حساب کشیدن از دیگران هستیم. می‌بینیم دیگری چه ایرادی دارد، چرا اینطوری می‌کند، چرا اینطوری گفت، چرا این کار را کرد. بسیار مشغول عیب‌های دیگران هستیم و اصلاً حواسمان به عیب‌های خودمان نیست.

کسی که عیب‌های خودش را نبیند، هیچ وقت رشد نمی‌کند و همان جایی که هست می‌ماند. هیچ وقت آن مسیری که امام سجاد (علیه‌السلام) در دعای مکارم الاخلاق نشان می‌دهند را نخواهد رفت. راه مهمی باید برویم و مقصد دور و بلندی را باید طی کنیم، ولی همواره به ما یادآوری می‌کنند که شرطش این است که مراقب آفت‌ها باشیم. یکی از مهم‌ترین آفت‌ها این است که بگوییم مگر ما چه ایرادی داریم؟ تا این را بگوییم، همان جایی که هستیم می‌مانیم.

 

آینه دیگران برای شناخت عیوب

یکی از راه‌های دیگری که در معارف ما به ما یاد دادند برای اینکه بتوانیم عیب‌های خودمان را ببینیم و اصلاح کنیم، این است که در آینه نگاه کنیم. من وقتی می‌خواهم ایراد صورتم، لباسم و خودم را پیدا کنم، چه کار می‌کنم؟ می‌روم در آینه نگاه می‌کنم. آینه عیب‌های ما کیست؟ آدم‌های دیگر.

حدیث «اَلْمُؤْمِنُ مِرْآةُ اَلْمُؤْمِن» – مؤمن آینه مؤمن است – به این فکر کنیم یعنی چه؟ در المجازات النبویة سید رضی این حدیث را به دو صورت نقل کرده است:

اَلْمُؤْمِنُ مِرْآةُ أَخِيهِ

«مؤمن آیینه برادر و دوستش است.»

و در روایت دیگری:

مِرْآةُ أَخِيهِ اَلْمُؤْمِنِ يَرَى فِيهِ حُسْنَهُ وَ قُبْحَهُ (المجازات النبویة ج۱ ص۸۹)

«مؤمن، آیینه برادر مؤمن‌اش است که در او زیبایی و زشتی خود را می‌بیند.»

آدم به خودش که نگاه می‌کند، ایرادهایش را نمی‌تواند ببیند – طبیعی است، حبّ نفس داریم و ایراد خودمان را نمی‌توانیم ببینیم. ولی وقتی به دیگران نگاه می‌کنیم، همواره ایراد می‌بینیم. آدم هوشمند و عاقل می‌داند چه کار کند. وقتی ایرادهای دیگران را می‌بیند، به جای آدم‌های احمق که ایرادهای دیگران همیشه مشغولشان کرده و از ایرادهای خودشان غافل می‌شوند و از دیگران عیب‌جویی می‌کنند، آدم عاقل و هوشمند تا ایراد کسی دیگر را می‌بیند می‌گوید: نکند من هم دارم؟ اگر این دارد، ممکن است من هم داشته باشم.

آیینه رفع عیوب، عیوبی است که در دیگران است. یکی از مهم‌ترین معانی «اَلْمُؤْمِنُ مِرْآةُ اَلْمُؤْمِن» – البته معانی متعددی برای آن گفته‌اند – همین است که همان‌طور که شما برای اینکه عیب و ایرادهای خود را هر روز ببینید در آینه نگاه می‌کنید، به دیگران نگاه کنید و ایرادهای خودتان را برطرف کنید. هر ایرادی در دیگران است، احتمال قوی در من هم هست. چه فرقی دارم؟ پس من هم مثل او هستم. وقتی او دارد، پس من سعی کنم رفع کنم.

 

داستان پادشاه و آینه حقیقت

این شعر نظامی که معمولاً بیت دوم را ما بیشتر شنیده‌ایم:

آینه چون نقش تو بنمود راست / خود شکن آیینه شکستن خطاست

این در خمسه نظامی شعر بلندی است، داستان پادشاهی که نفری آمد پیش او و گفت: آقا فلانی شنیدیم دیشب داشت از شما بدگویی می‌کرد و می‌گفت این پادشاه خون‌خوار است، ظالم است و چنین و چنان است. پادشاه عصبانی شد و گفت بیاورید او را ببینم چطور جرأت کرده علیه من حرف بزند.

او را آوردند. گفت: تو اینها را گفتی؟ گفت: بله، من اینها را گفتم چون شما را دوست داشتم. گفتم می‌خواستم شما بدانید چنین ایرادهایی را دارید. من که نمی‌توانستم بیایم اینجا، راه نمی‌دادند در کاخ شما. من گفتم به گوش شما برسد که شما چنین ایرادهایی دارید و دوست دارم شما این ایرادها را برطرف کنید.

پادشاه به فکر فرو رفت و گفت: اینجا در دربار هیچ کسی پیدا نشد که بگوید چنین ایرادهایی را داری، راست می‌گوید. آدم وقتی عاقل باشد، انتقاد و ایراد فوری باعث رشدش می‌شود.

مهم‌ترین رمز رشد و پیشرفت در کشورهای پیشرفته آزادی بیان و آزادی انتقاد است، چون از دولت‌مردهایشان می‌توانند انتقاد کنند، چون روزنامه‌ها آزادند، بنابراین متوجه ایرادها می‌شوند و برطرف می‌کنند و رشد می‌کنند. در شخص هم همین است.

نظامی در شعرش از قول همان کسی که بدگویی کرده بود از پادشاه، اینها را می‌گوید:

من که چنین عیب‌شمار توام / در بد و نیک آینه‌دار توام

آینه چون نقش تو بنمود راست / خود شکن آیینه شکستن خطاست

وقتی در آینه ایراد می‌بینم، می‌روم صورتم را می‌شویم، نمی‌زنم آینه را بشکنم. این چرا دارد این را نشان می‌دهد؟ من هم وقتی دیگران دارند ایرادم را می‌گویند، باید متوجه شوم که به نفع من است و رفعش کنم.

 

بهترین دوستان

پس بهترین دوست، به تعبیر امام علی (علیه‌السلام)، بهترین شخص کسی است که عیوب من را به من بگوید:

لِيَكُنْ أَثَرُ اَلنَّاسِ عِنْدَكَ مَنْ أَهْدَى إِلَيْكَ عَيْبَكَ وَ أَعَانَكَ عَلَى نَفْسِكَ (غرر الحکم ج۱ ص۵۴۸)

«از همه بیشتر باید کسی را دوست داشته باشم که ایرادهایم را به من می‌گوید.»

در حالی که معمولاً از همه بیشتر از کسی بدمان می‌آید که به ما ایراد بگوید. می‌گوییم چه چطور جرأت کرده؟ حالا اگر قدرتمند باشیم و زور داشته باشیم و مقام داشته باشیم می‌گوییم بگیرید ببندید. اگر در جایگاهی باشیم که زورش را نداریم و شنیدیم فلانی از ما بد گفته، دیگر چپ چپ نگاهش می‌کنیم و می‌گوییم برایت دارم. این نهایت حماقت است که من از این فرصت رشد و ارتقاء استفاده نکنم.

امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرمایند:

أَحَبُّ إِخْوَانِي إِلَيَّ مَنْ أَهْدَى إِلَيَّ عُيُوبِي (الکافي ج۲ ص۶۳۹)

«بهترین دوست من آن کسی است که بیاید به من ایرادهای من را بگوید.»

 

بدترین دوستان

امام علی (علیه‌السلام) می‌فرمایند:

شَرُّ إِخْوَانِكَ مَنْ دَاهَنَكَ فِي نَفْسِكَ وَ سَاتَرَكَ عَيْبَكَ (عیون الحکم ج۱ ص۲۹۴)

«بدترین کس این است که وقتی ایرادی دارم و متوجه می‌شوم که اشتباه کردم، می‌گوید ول کن عیب ندارد. این ول کن عیب ندارد، دارد بدترین دشمنی را با من می‌کند، یعنی دارد می‌گوید مهم نیست، بگذار همین بد باشی.»

حدیث دیگری از امیرالمؤمنین:

مَن كاشَفَكَ في عَيبِكَ حَفِظَكَ‌ في‌ غَيبِكَ‌، مَن داهَنَكَ في عَيبِكَ عابَكَ في غَيبِكَ (غرر الحكم، تمیمی آمدی، ح۸۲۶۰ و ۸۲۶۱)

«کسی اگر جلوی روی تو دارد ایرادت را می‌گوید، بدان پس معلوم است پشت سرت هوای تو را دارد. ولی اگر کسی جلوی روی تو دارد تعریف و تمجید می‌کند، خیلی بترس از او، چون خودت می‌فهمی چنین تعریفی هم نداری. اینکه دارد از من اینطوری تعریف می‌کند، پس معلوم است من را دوست ندارد، پس احتمالاً پشت سر من هم از من بد می‌گوید.»

امام علی (علیه‌السلام):

مَن أبانَ لَكَ عَيبَكَ فهُوَ وَدودُكَ، مَن ساتَرَكَ عَيبَكَ فهُوَ عَدُوُّكَ (غرر الحكم، تمیمی آمدی، ح۸۲۱۰ و ۸۲۱۱)

«کسی که دارد ایراد تو را می‌گوید، این دوستت دارد. کسی که می‌پوشاند عیب تو را، او دشمن توست، چون نمی‌خواهد تو رشد کنی.»

 

هدف از دوستی و معاشرت در اسلام

این حدیث برایم خیلی جالب بود که خودم تا حالا به آن توجه نداشتم. ما معمولاً برای چه با یکی رفیق می‌شویم؟ برای اینکه می‌رویم کافه، می‌رویم قهوه می‌خوریم. هدف ما چیست؟ معمولاً هدف ما این است که وقتمان را بگذرانیم و خوش باشیم.

ولی امام کاظم (علیه‌السلام) می‌فرماید هدف شما از دوستی‌ها این باشد که عیوب خود را پیدا کنید و رشد کنید، چون در معاشرت آدم متوجه عیب‌هایش می‌شود. چگونه؟ همین که عیب‌های دیگران را می‌بیند، همین که دیگری اگر رفیقم باشد به من می‌گوید اینجا اشتباه کردی، حواست باشد.

امام کاظم (علیه‌السلام):

اِجْتَهِدُوا فِي أَنْ يَكُونَ زَمَانُكُمْ أَرْبَعَ سَاعَاتٍ سَاعَةً لِمُنَاجَاةِ اَللَّهِ وَ سَاعَةً لِأَمْرِ اَلْمَعَاشِ وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ اَلْإِخْوَانِ وَ اَلثِّقَاتِ اَلَّذِينَ يُعَرِّفُونَكُمْ عُيُوبَكُمْ وَ يُخْلِصُونَ لَكُمْ فِي اَلْبَاطِنِ وَ سَاعَةً تَخْلُونَ فِيهَا لِلَذَّاتِكُمْ فِي غَيْرِ مُحَرَّمٍ (تحف العقول ج۱ ص۴۰۹)

«برنامه زندگی و برنامه روزانه خود را سعی کنید چهار بخش کنید: یک بخش برای عبادت، یک بخش از برنامه روزانه‌تان کار و زندگی و درآمد باید داشته باشید، یک بخش آن برای دوستی و معاشرت – چرا؟ با کسانی معاشرت کنید که کمکتان می‌کنند عیب‌هایتان را متوجه شوید، کسانی هستند که دوستتان دارند، حواسشان به شما هست که به تو بگویند اینجا اینطوری نباید بگویی، این کار را نکن، اینطوری رشد نمی‌کنی – یک بخشی هم باید در برنامه‌هایتان تفریح باشد، لذات باشد، با خانواده باشد. اینها برنامه روزانه است.»

 

نتیجه‌گیری

جمع‌بندی از این فراز از دعای امام سجاد (علیه‌السلام) با توضیحاتی که دادم این است که امام سجاد (علیه‌السلام) می‌خواهند به ما این درس را بدهند که وقتی می‌گویند:

اللَّهُمَّ لَا تَدَعْ خَصْلَةً تُعَابُ مِنِّي إِلَّا أَصْلَحْتَهَا

«خدایا هیچ خصلتی که از من عیب شمرده می‌شود را مگذار مگر آنکه اصلاحش کنی.»

یعنی خدا، من از تو می‌خواهم که خوب شوم. امام سجاد (علیه‌السلام) می‌خواهد خوب شود. امام سجاد (علیه‌السلام) خودش را سراسر عیب می‌بیند. من بیچاره خودم را سراسر خوب و مبرّا از همه عیوب می‌بینم. امام سجاد (علیه‌السلام) همواره نگران عیوب است.

چرا؟ چون کسی که عاقل است، هرچقدر هم خوب باشد، وقتی با خوبی بی‌نهایت خودش را مقایسه می‌کند، می‌بیند خیلی باید بهتر از این شوم، پس من هنوز خیلی عیب دارم. هر چقدر هم خوب باشیم، خوب‌تر باید شویم.

خوب‌تر شدن راهش چیست؟ اینکه من قبول کنم که اینجایی که هستم بهترین نیست، قبول کنم که باید بهتر از این شوم. آن وقت آدم شروع می‌کند به تزکیه، شروع می‌کند به تلاش، شروع می‌کند به خودسازی.

از خدا می‌خواهیم توفیق دیدن و بصیرت عیوب و تلاش برای رفع عیوب را به همه ما عنایت بفرماید.

بعدی: ۲۵ـ فرصت و تهدید سرزنش

قبلی: ۲۳ـ مرگ یا زندگی؟!

بازگشت به فهرست

 

مطلب فوق در تاریخ 10/7/2025 در کتابخانه بنیاد امام علی (ع) منتشر شده است