۵ـ از ایمان تا یقین

 

مقدمه

در ادامه شرح دعای مکارم‌الاخلاق امام سجاد (علیه‌السلام)، پس از بررسی «بَلِّغْ بِإِیمَانِی أَکمَلَ الْإِیمَانِ» که نشان داد ایمان یک حقیقت فرادینی و موضوع اخلاقی است و اساس همه خوبی‌های اخلاقی محسوب می‌شود، اکنون به عبارت بعدی می‌رسیم:

وَاجعَل یَقینی أفضَلَ الیَقین

«خدایا، یقین مرا بهترین و برترین یقین قرار بده.»

سؤال اساسی این است که یقین چیست و چه ارتباطی با موضوع اخلاق دارد؟

 

دو نوع یقین

یقین علمی و منطقی

یقین در معنای عمومی یعنی قطع و اطمینان کامل نسبت به چیزی. وقتی به چیزی قطع داریم و اصلاً احتمال برعکس بودن آن را نمی‌دهیم، به این یقین می‌گوییم. این یقین با عقل و تجربه به‌دست می‌آید.

اما جالب این است که هر چقدر دانش انسان‌ها محدودتر باشد، تصورشان این است که یقین‌شان بیشتر است. امروز با پیشرفت علمی که بشر کرده، در تمام چیزهایی که قبلاً به آن مطمئن بوده و یقین داشته، یکی یکی شک می‌کند و می‌فهمد که اشتباه کرده است.

زمانی همه یقین داشتند که زمین مرکز عالم است و خورشید دور زمین می‌چرخد. هزاران سال همه مطمئن بودند و حتی با آن محاسبات نجومی انجام می‌دادند که درست هم در می‌آمد، ولی بعداً معلوم شد که اشتباه بوده است.

هر چقدر علم انسان‌ها بیشتر شده، یقین آنها کمتر شده است. اکنون در فلسفه علم به این نتیجه رسیده‌اند که اصلاً ما یقین نداریم. اگر هم یقین داشته باشیم، نهایت فقط در ریاضیات است. در علوم دیگر مانند فیزیک، شیمی، پزشکی دیگر یقین نداریم.

علم انسان خطاپذیر است و چون راهی به خود حقیقت نداریم، ممکن است همان چیزهایی که مطمئن هستیم درست است، یک زمانی بفهمیم غلط است.

 

یقین عرفانی و شهودی

یقین دیگری در مفاهیم دینی و عرفانی وجود دارد که یقین شهودی نام دارد. در یقین علمی ما با فکر یا تجربه اطلاعاتی به‌دست می‌آوریم و راجع به اطلاعات‌مان قضاوت می‌کنیم، اما در یقین عرفانی و شهودی، ما حقیقت را می‌بینیم، لمس می‌کنیم و در آن غرق می‌شویم.

این یقین با عقل و تجربه به‌دست نمی‌آید، با مطالعه حاصل نمی‌شود، بلکه با دل، با قلب، با روان انسان به‌دست می‌آید. این یقینی است که انسان حقیقت را مشاهده می‌کند، لمس می‌کند، حتی در حقیقت فانی می‌شود و جز حقیقت برایش نمی‌ماند.

 

تأثیر دو نوع یقین بر زندگی

محدودیت یقین علمی

یقین‌هایی که معمولاً در زندگی دنبال می‌کنیم و آگاهی‌هایی که از مدرسه به‌دست می‌آوریم، از جنس یقین‌های علمی هستند. آگاهی‌های علمی در وجود ما تحول و تغییری ایجاد نمی‌کنند؛ فقط می‌دانیم.

ممکن است فردی تمام علم توحید و تمام علم اخلاق را بداند و بتواند در مورد مسائل اخلاقی سخنرانی کند، ولی خودش اصلاً بویی از اخلاق نبرده باشد. او فرمول‌ها و قواعد و اصول و ارزش‌های اخلاق را می‌داند، اما چرا خود عمل نمی‌کند؟ به خاطر اینکه آنچه می‌داند در وجودش ننشسته و او را متحول نکرده است.

گرایش و میل کار قلب است، نه کار عقل. این یک موضوع روانی است؛ انسان باید چیزی را دلش بخواهد، وجودش به سمت انجام آن برود. با صرف دانستن، اتفاقی در زندگی نمی‌افتد.

 

قدرت تحول‌آفرین یقین شهودی

یقین شهودی برخلاف یقین علمی، انسان را متحول می‌کند چون با روح و روان سروکار دارد. وقتی چیزی با روح و روان ما انسان‌ها سروکار پیدا کند، ما را متحول می‌کند.

 

تفاوت استیقان و ایقان در قرآن

استیقان: طلب یقین

قرآن کریم در آیه ۱۴ سوره نمل می‌فرماید:

﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ﴾ (النمل: ۱۴)

«و آنها را انکار کردند در حالی که جان‌هایشان یقین به آنها داشت، از روی ستم و تکبر. پس بنگر که سرانجام مفسدان چگونه بود.»

اینها به حقیقت، به خدا، به نبوت، به نشانه‌های خدا، به مسائل اخلاقی انکار می‌کنند، درحالی‌که می‌دانند خدا هست. «استیقان» در باب استفعال عربی به معنای طلب است؛ یعنی طلب یقین می‌کند. یعنی این چیزی را که می‌دانی، به این یقین عمل کن.

 

ایقان: یقین عملی و تأثیرگذار

در آیه ۴ سوره بقره می‌خوانیم:

﴿وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ﴾ (البقرة: ۴)

«و آنان که به آنچه به‌سوی تو فرو فرستاده شده و آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده ایمان می‌آورند و ایشان‌اند که به سرای واپسین باور دارند.»

انسان‌های با اخلاق، انسان‌های با تقوا کسانی هستند که به آنچه به پیامبر نازل شده ایمان دارند، به آنچه قبلاً بر پیامبران نازل شده ایمان دارند و به آخرت «ایقان» دارند.

تفاوت «استیقان» و «ایقان» در این است که یقین علمی و علم و آگاهی به تنهایی اثری ندارد. خیلی‌ها می‌دانند آخرت است، مطمئناً آخرت است، اما «ایقان» یعنی این یقین در وجود ما عمل کند و اثر کند. این یقین برایشان شهودی است و در وجودشان تأثیرگذار است.

 

یقین و رسیدن به مقام امامت

آیه ۲۴ سوره سجده می‌فرماید:

﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ﴾ (السجدة: ۲۴)

«و از میان آنان پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما راهنمایی می‌کردند، زمانی که شکیبایی ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند.»

کسانی که به مقام امامت رسیدند چطور به این مقام رسیدند؟ چون صبر کردند، تسلیم خدا بودند و به آیات خدا ایقان داشتند؛ یعنی این آیات در روح و روان آنها تأثیرگذار بود.

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان راجع به «هدایت به امر» نکته‌های زیبایی دارد که می‌گوید این هدایت به امر یعنی از عالم امر تحول روحی ایجاد می‌کنند.

 

ایمان: عطای الهی

ایمان در دل نشسته شده از جانب خدا

یقینی که امام سجاد (علیه‌السلام) طلب می‌کنند، مانند ایمان، از طرف خدا در دل قرار می‌گیرد. این نکته بسیار مهمی است. ایمان یعنی حس تسلیم اخلاقی و گرایش اخلاقی که در وجود انسان در برابر هر حقیقتی تسلیم است.

آیه ۲۲ سوره مجادله می‌فرماید:

﴿أُولَـٰئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَ أَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ﴾ (المجادلة: ۲۲)

«آنان کسانی‌اند که خدا ایمان را در دل‌هایشان نوشته و آنان را با روحی از جانب خود تقویت کرده است.»

این آیه راجع به کسانی است که در راه خدا استقامت می‌کنند، حتی اگر پدران و برادرانشان بخواهند در مقابل خدا بایستند، آنها در مقابل آنها ایستادگی می‌کنند. خدا به خاطر ایستادگی آنها، ایمان را در دلشان قرار می‌دهد.

 

نقش انسان در کسب ایمان

قرآن می‌گوید فکر نکنید ایمان را شما به‌دست می‌آورید؛ ایمان چیز حقیقی است که خدا در دل قرار می‌دهد. نقش ما در موضوع ایمان چیست؟ ایمان بیاوردن یعنی اینکه اگر چیزهایی که فهمیدی درست است، صبر کنی، تسلیم باشی، پا روی نفست بگذاری، یک ذره خودت را کنترل کنی، خدا ایمان را در دلت می‌گذارد و ایجاد می‌کند.

 

یقین: عطای عبادت

آیه ۹۹ سوره حجر می‌فرماید:

﴿وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ﴾ (الحجر: ۹۹)

«و پروردگارت را پرستش کن تا یقین به تو برسد.»

عبادت کن تا یقین برایت بیاید. هرچند این آیه طبق برخی تفاسیر، یقین را به مرگ تفسیر کرده‌اند، اما منافاتی با تفسیر دیگری ندارد. وقتی بمیریم همه ما به یقین می‌رسیم چون تمام پرده‌ها از جلوی چشمان‌مان برداشته می‌شود.

اما این آیه چیز دیگری هم می‌خواهد بگوید: خیلی‌ها تا قبل از مرگشان به یقین می‌رسند. چطور؟ با عبادت.

مولانا می‌گوید:

کشف این نه از عقل کارافزا شود / بندگی کن تا ترا پیدا شود

سری حقایق با عقل نمی‌شود به آنها رسید. با بندگی، با تواضع، با تسلیم بودن، خدا به تو عنایت می‌کند و این یقین را می‌دهد.

 

درجات انسانیت: از اسلام تا یقین

تقسیم‌بندی درجات در احادیث

حدیثی از امام رضا (علیه‌السلام) آمده که همین حدیث از امام صادق و ائمه دیگر (علیهم‌السلام) نیز نقل شده است:

اَلْإِيمَانُ أَفْضَلُ مِنَ اَلْإِسْلاَمِ بِدَرَجَةٍ، وَ اَلتَّقْوَى أَفْضَلُ مِنَ اَلْإِيمَانِ بِدَرَجَةٍ، وَ اَلْيَقِينُ أَفْضَلُ مِنَ اَلتَّقْوَى بِدَرَجَةٍ، وَ لَمْ يُقْسَمْ بَيْنَ بَنِي آدَمَ شَيْءٌ أَفْضَلُ مِنَ اَلْيَقِينِ.

«به‌راستی ایمان یک درجه از اسلام بالاتر، تقوا یک درجه از ایمان بالاتر، یقین یک درجه از تقوا بالاتر است، و چیزی برتر از یقین میان بنی‌آدم تقسیم نشده است.»

 

مرحله اول: اسلام (تسلیم ظاهری)

پایین‌ترین درجه از درجات انسانیت طبق قرآن و روایات اهل بیت، اسلام است. اسلام یعنی حداقل در ظاهر پا روی حق نگذاری، حتی اگر در دلت قبول نداری؛ یعنی تسلیم ظاهری.

آیه ۱۴ سوره حجرات این مرحله را تبیین می‌کند:

﴿قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾ (الحجرات: ۱۴)

«اعراب گفتند: ایمان آوردیم. بگو: ایمان نیاورده‌اید، بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم، و هنوز ایمان در دل‌هایتان وارد نشده است.»

حداقل انسانیت این است که آدم در ظاهر حداقل بگوید چشم. اگر در ظاهر بگوید چشم، امید هست که کم‌کم وارد دلش هم بشود.

 

مرحله دوم: ایمان (تسلیم قلبی)

مرحله بالاتر، مرحله ایمان است. اگر انسان خودش را موظف کند که این ظاهر را نگه دارد، خودش را موظف کند که بدخلقی نکند و پا روی حق کسی نگذارد، خدا ایمان را وارد دلش می‌کند و وارد مرحله ایمان می‌شود.

 

مرحله سوم: تقوا (تسلیم تضمینی)

مرحله بالاتر از ایمان، تقوا است. تقوا مرحله‌ای است که تسلیم حق بودن برای انسان تضمینی می‌شود. تا زمانی که انسان گناه نکند، در مرحله ایمان است. وقتی گناه می‌کند، سقوط می‌کند و دوباره پایین می‌آید.

اما انسان با تقوا اصلاً گناه نمی‌کند؛ تضمین شده است. همه احکامی که در دین آمده، برای رسیدن به این مرحله است.

آیه ۱۸۳ سوره بقره می‌فرماید:

﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾ (البقرة: ۱۸۳)

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید روزه بر شما مقرّر گردیده است همان‌گونه که بر کسانی که پیش از شما بودند مقرّر شده بود؛ باشد که پروا کنید.»

روزه تمرینی است که آن‌قدر استقامت می‌دهد که تسلیم حق بودن تضمینی می‌شود.

 

مرحله چهارم: یقین (مشاهده حقیقت)

مرحله بالاتر از تقوا، یقین است. تا در مرحله ایمان هستیم، می‌دانیم حقایقی است؛ به ما گفته‌اند این خوب است، این بد است، می‌گوییم چشم. وقتی وارد مرحله تقوا می‌شویم، از آنچه به ما گفته‌اند تخطی نمی‌کنیم؛ مطمئن هستیم که گناه نمی‌کنیم.

اما مرحله یقین چیست؟ مرحله یقین این است که اصلاً می‌بیند. آیه ۱۰ سوره نساء می‌فرماید:

﴿إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى‌ ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً﴾ (النساء: ۱۰)

«به‌راستی کسانی که ستمکارانه دارایی‌های یتیمان را می‌خورند، جز این نیست که در شکم‌هایشان آتشی را می‌خورند و به‌زودی در معرض برافروخته‌ای سوزان قرار خواهند گرفت.»

کسی که مال حرام می‌خورد، قرآن می‌گوید همان موقع آتش می‌خورد، ولی ما می‌گوییم کجایش آتش است؟ اتفاقاً خیلی هم خوشمزه است و اصلاً نمی‌سوزیم، چون پرده‌های طبیعت نمی‌گذارد بفهمیم.

مرحله یقین چه مرحله‌ای است؟ آگاهی خدا به انسان می‌دهد که می‌بیند، لمس می‌کند، حس می‌کند. آیا ممکن است کسی آتش بردارد بخورد؟ اصلاً امکان دارد؟ کسی اگر برسد به مرحله یقین، مال حرام را آتش می‌داند، نگاه حرام را آتش می‌داند، می‌بیند، حس می‌کند، بوی تعفن گناه را می‌فهمد.

 

مولانا و راه رسیدن به یقین

مولانا در مثنوی راه رسیدن به این یقین را بیان می‌کند:

دل ز دانشها بشستند این فریق / زانک این دانش نداند آن طریق

دل از دانش‌ها بشستند؛ یعنی به اینها دل نبند. البته نمی‌شود آدم درس نخواند و پیشرفت کند. یک مسلمان باید پیشرفته‌ترین علم‌های دنیا را داشته باشد، ولی حواسمان باشد که این علم‌ها برای همین چند روز زندگی دنیاست.

دانشی باید که اصلش زان سرست / زانک هر فرعی به اصلش رهبرست

فقط با اخلاق، با تسلیم، با عبادت، با بندگی خدا، خدا این دانش را می‌دهد که چشم و گوش انسان را باز می‌کند.

هر پری بر عرض دریا کی پرد / تا لدن علم لدنی می‌برد

ولی وقتی تو بتوانی از آن سوی علم بگیری، تا نزد خدا تو را می‌برد.

پس چرا علمی بیاموزی به مرد / کش بباید سینه را زان پاک کرد

چون ملایک گوی لا علم لنا / تا بگیرد دست تو علمتنا

اگر می‌خواهی این علم و یقینی که انسان را متحول می‌کند به تو برسد، اول «لا علم لنا» بگو. اعتراف کن: خدایا، من در مقابل تو هیچ هستم، هر چه تو بگویی می‌گویم چشم، چون تو می‌دانی، تو حکمتش را می‌دانی، من تسلیم تو هستم. ملائکه هم وقتی پیش خدا گفتند «لا علم لنا»، خدا تعلیمشان داد.

 

نتیجه‌گیری

امام سجاد (علیه‌السلام) که به درگاه خدا عرض می‌کنند: «وَ اجْعَلْ يَقِينِي أَفْضَلَ الْيَقِينِ»، یقین خاصی را طلب می‌کنند؛ یقینی که انسان را اخلاقی می‌کند و زندگی انسان را سرشار از مکارم اخلاق قرار می‌دهد. این یقین مرحله‌ای است که تعداد خیلی کمی به آن می‌رسند، اما با عبادت، تسلیم، تواضع و تسلیم بودن، خدا این عنایت را می‌دهد.

امام سجاد (علیه‌السلام) اینجا از خدا می‌خواهند که او را به این مرحله یقین برساند. «وَ اجْعَلْ يَقِينِي أَفْضَلَ الْيَقِينِ» یعنی: خدایا، بنده‌های خاصی تو داشتی که آنها را به مرحله یقین رساندی؛ تسلیم بودن آنها در برابر حقیقت به جایی رسیده که انگار دارند می‌بینند، حس می‌کنند، مشاهده می‌کنند.

ارتباط این یقین با مکارم اخلاق روشن است. این یقینی است که انسان را اخلاقی می‌کند و زندگی او را سرشار از مکارم اخلاق قرار می‌دهد. با این درک، معنای درخواست امام سجاد (علیه‌السلام) در دعای مکارم‌الاخلاق برای ما مشخص می‌شود.

بعدی: ۶ـ بهترین نیّت

قبلی: ۴ـ مهم‌ترین ارزش اخلاقی

بازگشت به فهرست

 

مطلب فوق در تاریخ 10/7/2025 در کتابخانه بنیاد امام علی (ع) منتشر شده است.