مقدمه
در ادامه شرح دعای مکارمالاخلاق، امام سجاد (علیهالسلام) پس از درخواست تبدیل دشمنی به محبت که در جلسه قبل بررسی کردیم، اکنون به درخواست دیگری میپردازد که در راستای همان هدف کلی قرار دارد. این درخواست نیز بخشی از لوازم و اقتضائات رسیدن به مکارم اخلاق است.
خاطرتان باشد که در فرازهای قبلی دعای مکارمالاخلاق دیدیم امام سجاد (علیهالسلام) مقصد اعلای حیات، مقصد اعلای ایمان و یقین و مکارم اخلاق را مطرح کردند. برای رسیدن به این مقصد، مهمترین نکته این بود که از خود بگذریم، از فخر، از عجب، از کبر، از منیّت عبور کنیم تا بتوانیم به مکارم اخلاق برسیم.
دومین درخواست: تبدیل حسادت به مودّت
عبارت امروز که میخواهیم بررسی کنیم این است:
وَ أَبْدِلْنِي … مِنْ حَسَدِ أَهْلِ الْبَغْيِ الْمَوَدَّةَ
«و بهجای حسادت اهل زیادهخواهی، دوستی را نصیبم فرما.»
امام سجاد (علیهالسلام) از خداوند میخواهد: خدایا، به جای حسد اهل ستم و اهل زیادهخواهی، به من مودّت، دوستی و محبت عطا کن. یک کاری کن رابطه من با کسانی که حسود هستند، حسد میورزند و به خاطر حسد ستم میکنند و زیادهخواهی میکنند، تبدیل به یک رابطه دوستانه و محبتآمیز شود..
حسادت: نقطه مقابل انسانیت
همانطور که در جلسات گذشته عرض کردیم، انسانیت یعنی از «من» و از شخص عبور کردن و دوست داشتن دیگران، گذاشتن دیگران به جای خود و خواستن آنچه که خیر است برای خود، برای دیگران نیز.
حسد دقیقاً نقطه مقابل این است. همانطور که در مفردات راغب تعریف شده:
الحَسدُ تَمنَّى زِوال نِعمَة من مُستَحَق لَهَا وَ رُبمَا كَانَ مَعَ ذلِكَ سَعَى فِي زِوالِها
حسادت یعنی اینکه وقتی کسی استحقاق نعمتی دارد – مالی، خوبی، زیبایی، دارایی، علم یا هر خیری – و من این خوبی را در او میبینم، ناراحت میشوم و دوست دارم آن را نداشته باشد.
انسانیت معنایش چه بود؟ اینکه من هر خیری را برای دیگری بخواهم. پس دورترین نقطه از انسانیت کجا میشود؟ اینکه من خیری که دیگری دارد را میخواهم نداشته باشد و ناراحت میشوم اگر او خوبی داشته باشد.
حسادت و غبطه
البته چیز شبیهی هم هست که مفردات راغب آن را بیان میکند:
وَ رُوىَ: «المُؤمِنُ يَغبِطُ وَ المُنافِقُ يَحسَدُ.»
«مؤمن غبطه میخورد و منافق حسد میورزد.»
غبطه یعنی اینکه من هم دوست دارم خیر داشته باشم. وقتی میبینم کسی چیز خوبی دارد، میگویم من هم دوست دارم داشته باشم. یعنی به حالش غبطه میخورم. این چیز بدی نیست.
اما حسد یعنی اینکه من دوست دارم او نداشته باشد، ناراحت میشوم از اینکه دیگری خیری را داشته باشد. این خیلی بد است.
حسادت در قرآن: پناه بردن از شر حسود
اینقدر حسادت بد است که در سوره فلق خداوند میفرماید:
﴿قُلْ أَعُوذُ… وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ﴾ (الفلق: ۵)
«و (پناه میبرم به خدا) از شر حسودی که حسادت میورزد.»
اینقدر حسادت شرّ و بد است که باید به خدا پناه برد از حسود. حسادت نابودکننده است، حسادت ضربهزننده است و بسیار شرّی است. وقتی میگوید: «مِن شَرِّ مَا خَلَقَ» بعد میگوید: «وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ». حسد بدترین چیزی که میتواند باشد، چون نقطه مقابل خیر و انسانیت میشود.
حسادت در روایات: بدترین بیماری
در روایات نیز حسادت به عنوان بدترین مرض و بدترین آفت مطرح شده است. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرماید:
اَلْحَسَدُ شَرُّ اَلْأَمْرَاضِ (غرر الحکم ج۱ ص۲۹)
«حسد، بدترین بیماریها است.»
حسادت اینقدر بد است که اصلاً دین را برای انسان باقی نمیگذارد. امام صادق (علیهالسلام) میفرماید:
آفَةُ اَلدِّينِ اَلْحَسَدُ وَ اَلْعُجْبُ وَ اَلْفَخْرُ (الکافی ج۲ ص۳۰۷)
«آفت دین، حسد و خودپسندی و فخرفروشی است.»
حسادت، خودپسندی و فخرفروشی – همه در یک راستا است. در فرازهای قبلی دعا دیدیم امام سجاد (علیهالسلام) دائماً میگوید: خدا، من مکارم اخلاق میخواهم ولی یک وقت خودم مغرور نشوم، یک وقت عجب من را نگیرد، یک وقت کبر، یک وقت فخر. همه در یک راستا است: عجب و فخر و حسد همهاش برای این است که من خودم را میخواهم و دیگری را نمیخواهم، خیر خودم را میخواهم، خیر دیگری را نمیخواهم. اگر دیگری داشته باشد، احساس بد پیدا میکنم. نقطه مقابل دین حقیقی همین است.
حسادت، خورنده حسنات و ایمان
رسول الله (صلی الله علیه وآله) فرمودند:
اَلْحَسَدُ يَأْكُلُ اَلْحَسَنَاتِ كَمَا تَأْكُلُ اَلنَّارُ اَلْحَطَبَ (عدة الداعی ج۱ ص۳۱۲)
«حسادت حسنات و نیکیها را فرو میخورد، همچنان که آتش هیزم را.»
حسادت تمام خوبیهای انسان را نابود میکند، میخورد همانطور که وقتی آتش میافتد به هیزم، دیگر چه میماند؟ هیچ چیزی. کامل نابود میشود.
امام باقر (علیهالسلام) نیز میفرماید:
إنَّ الحَسَد لَيَأكُلُ الإيمانَ كما تَأكُلُ النّارُ الحَطَبَ (الکافی ج۲ ص۳۰۶)
«حسد ایمان را میخورد، همانگونه که آتش هیزم را میخورد.»
سرّ آن برایمان روشن است. ایمان یعنی از خود گذشتن، ایمان یعنی خیر دیگران را خواستن. حسادت یعنی فقط خیر خودم را خواستم و خیر دیگران را نخواستم. معلوم است دیگر ایمان باقی نمیماند.
حسادت: ریشه کفر
حسادت اینقدر بد است که به عنوان ریشه و اصل کفر مطرح شده است. امام صادق (علیهالسلام) میفرماید:
أُصُولُ اَلْكُفْرِ ثَلاَثَةٌ اَلْحِرْصُ وَ اَلاِسْتِكْبَارُ وَ اَلْحَسَدُ فَأَمَّا اَلْحِرْصُ فَإِنَّ آدَمَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ حِينَ نُهِيَ عَنِ اَلشَّجَرَةِ حَمَلَهُ اَلْحِرْصُ عَلَى أَنْ أَكَلَ مِنْهَا وَ أَمَّا اَلاِسْتِكْبَارُ فَإِبْلِيسُ حَيْثُ أُمِرَ بِالسُّجُودِ لآِدَمَ فَأَبَى وَ أَمَّا اَلْحَسَدُ فَابْنَا آدَمَ حَيْثُ قَتَلَ أَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ (الکافی ج۲ ص۲۸۹)
«ریشههای کفر سه تاست: آزمندی، خودبزرگبینی و حسادت. آزمندی، نمونهاش آدم (علیهالسلام) است که چون از آن درخت نهی شد، آزمندی او را به خوردن از آن وا داشت. خودبزرگبینی، نمونهاش ابلیس است که وقتی به سجده در برابر آدم فرمان یافت، استکبار ورزید. حسادت، نمونهاش دو فرزند آدم است که یکی از آن دو [از روی حسادت]، دیگری را کشت.»
همه کفری که در عالم اتفاق افتاده، هر کسی که کافر شده، یا به خاطر حرص بوده یا به خاطر تکبر بوده یا به خاطر حسادت بوده. غیر از این نیست.
نمونههای تاریخی کفر
اولین تخلفی که از امر الهی شد، آدم چه کار کرد؟ حرص زد. شیطان وسوسه کرد به او گفت که اگر از این درخت بخوری، عمر ابدی پیدا میکنی. حرص عمر ابد باعث شد که کفر عملی کرد، دیگر اطاعت نکرد امر خدا را.
چرا استکبار ریشه کفر است؟ چون ابلیس هم وقتی خدا به او امر کرد که سجده کن بر آدم، تکبرش اجازه نداد.
سومین معصیت، سومین کفری که در عالم اتفاق افتاد، قتل قابیل و هابیل بود. چرا قابیل، هابیل را کشت؟ چون حسودی کرد به او. حسادت باعث کفر قابیل شد، حسادت موجب قتل و معصیت بزرگی شد در ابتدای خلقت و آغاز آفرینش.
حسادت در تاریخ اسلام
قرآن کریم میفرماید:
﴿وَدَّ كَثِيرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ …﴾ (البقره: ۱۰۹)
«بسیاری از اهل کتاب بعد از اینکه حق بر آنها آشکار شد – بهخاطر حسادتی از جانب خودشان – دوست دارند شما را پس از ایمان آوردنتان دوباره به افرادی حقنشناس تبدیل کنند …»
تمام دشمنیهای دشمنان اسلام ریشه در حسادتشان دارد. این اهل کتاب، مسیحیها، یهودیان زمان پیغمبر در حجاز، فهمیدند که آنچه آمده، پیغمبر خداست. اصلاً منتظر همین بودند، میشناختند پیغمبر را، حق برایشان آشکار بود. ولی حسادتشان – چرا پیغمبر از ما نیست؟
این یهودیان، خیلیشان آمده بودند اصلاً در مکه و اطراف مکه ساکن شده بودند چون در کتابهایشان خوانده بودند که در آنجا یک پیامبر، آخرین پیامبر، آنجا مبعوث میشود. فکر میکردند اگر بروند آنجا، از آنها میشود پیغمبر. بعد که دیدند این پیغمبر از آنها نیست، حسودیشان شد: چرا از ما نباشد؟ حاضر نشدند قبول کنند. ریشه کفر دشمنان اسلام، حسادتشان بود.
در جای دیگری قرآن میفرماید:
﴿أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَىٰ مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُم مُّلْكًا عَظِيمًا﴾ (النساء: ۵۴)
«یا مگر به مردم بهخاطر آنچه خدا از افزونبخشی خود به آنها داده است، حسادت میورزند؟ که البته ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادهایم و به آنها فرمانروایی سترگی عطا کردهایم.»
چرا حسودیشان میشود که خدا به کسی خیری داده؟ خدا یکی مال میدهد، طرف حسودیاش میشود. به یکی مقام میدهد، طرف حسودیاش میشود. به کسی نبوت میدهد، حسودیاش میشود. خدا میگوید: من خودم میدانم به کی چی بدهم. من به آل ابراهیم کتاب دادم، حکمت دادم، ملک عظیم دادم. آیا دیگران باید حسادت کنند؟
ریشه حسادت: کوری دل
ابن مسعود میگوید پیغمبر (صلی الله علیه وآله) فرمود:
لا تعادوا نِعَمَ اللَّهِ عزَّ وجَلَّ. قيل: ومَن يعادي نِعَمَ اللَّهِ؟ قال: الذين يحسُدون النَّاسَ على ما آتاهم اللَّهُ مِن فضلِه (شرح نهجالبلاغه لابن أبی الحدید، ج ۱، ص ۳۱۵)
«با نعمت خدا دشمنی نکنید. پرسیدند: دشمنی با نعمت خدا چیست؟ کسانی هستند که به مردم در آنچه خداوند از فضل خود به آنان مرحمت کرده حسودی میکنند.»
متأسفانه در تعبیرهای بین ما گاهی اتفاق میافتد: نامرد ببین چه ماشینی دارد! چون ماشین خوب دارد نامرد است! این همان حسادتهاست. یعنی به جای اینکه وقتی میبینیم کسی چیز خوبی دارد بگوییم الحمدلله که خدا به او داد، من خوشحالم که خدا به این نعمت داده – این ناراحتی و خشم درونی خودمان از اینکه خدا به کسی چیزی داده، گاهی با تعبیرهایی میزند بیرون. پیغمبر فرمود: با نعمتهای خدا – یعنی یک جور دشمنی با خداست، یعنی من ناراحتم از اینکه خدا این را به او داده و به من نداده است.
امام صادق (علیهالسلام) در روایت طولانی که بخشی از آن را میآوریم، میفرماید:
اَلْحَاسِدُ يُضِرُّ بِنَفْسِهِ قَبْلَ أَنْ يُضِرَّ بِالْمَحْسُودِ كَإِبْلِيسَ أَوْرَثَ بِحَسَدِهِ لِنَفْسِهِ اَللَّعْنَةَ وَ لِآدَمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَلاِجْتِبَاءَ وَ اَلْهُدَى وَ اَلرَّفْعَ إِلَى مَحَلِّ حَقَائِقِ اَلْعَهْدِ وَ اَلاِصْطِفَاءَ فَكُنْ مَحْسُوداً وَ لاَ تَكُنْ حَاسِداً فَإِنَّ مِيزَانَ اَلْحَاسِدِ أَبَداً خَفِيفٌ بِثِقْلِ مِيزَانِ اَلْمَحْسُودِ وَ اَلرِّزْقُ مَقْسُومٌ فَمَاذَا يَنْفَعُ اَلْحَسَدُ اَلْحَاسِدَ وَ مَاذَا يَضُرُّ اَلْمَحْسُودَ اَلْحَسَدُ وَ اَلْحَسَدُ أَصْلُهُ مِنْ عَمَى اَلْقَلْبِ وَ اَلْجُحُودِ بِفَضْلِ اَللَّهِ تَعَالَى وَ هُمَا جَنَاحَانِ لِلْكُفْرِ … (مصباح الشریعه ج۱ ص۱۰۴)
آدم حسود دلش کور است، دارد انکار میکند فضل خدا را، رحمت خدا را، نعمت خدا را که به کسی چیزی داده. میگوید چرا داده؟ خدا خواسته به او چیزی بدهد، به تو هم چیز دیگری داده است.
چرا توجه نمیکنیم؟ وقتی کسی دارایی دارد، حواسمان نیست که خدا مثلاً صد مشکل هم به او داده باشد، به من آن مشکلات را نداده. خدا نعمتهایی هم به من داده به آن نداده. اگر من به این حواسم باشد، دلم کور نباشد نسبت به این حقایق، دیگر هیچ وقت از داشتن و دارایی و نعمت دیگران احساس تنگنا نمیکنم.
شعر مولوی در مذمت حسادت
مولوی میگوید:
ور حسد گیرد ترا در ره گلو / در حسد ابلیس را باشد غلو
اگر میبینی کسی چیزی دارد و گلویت تنگ میشود، به تو فشار میآید که چرا او دارد، ببین ابلیس این بود که حسادت کرد و به آن روز افتاد.
کو ز آدم ننگ دارد از حسد / با سعادت جنگ دارد از حسد
عقبهای زین صعبتر در راه نیست / ای خنک آنکش حسد همراه نیست
خیلی سخت است آدم بتواند بر حسادت خودش غلبه کند. هیچ عقبهای سختتر از اینکه آدم حسادت را از دلش بیرون بیاورد نیست.
این جسد خانهٔ حسد آمد بدان / از حسد آلوده باشد خاندان
حسادت در دل ما میآید، ما را آلوده میکند.
گر جسد خانهٔ حسد باشد ولیک / آن جسد را پاک کرد الله نیک
طهرا بیتی بیان پاکیست / گنج نورست ار طلسمش خاکیست
چون کنی بر بیحسد مکر و حسد / زان حسد دل را سیاهیها رسد
خاک شو مردان حق را زیر پا / خاک بر سر کن حسد را همچو ما
آدم وقتی از خودش بگذرد، خاک بشود، خاکی بشود، افتاده بشود، دیگر از داشتههای دیگران احساس سختی نمیکند که چرا او دارد، من ندارم.
وضعیت حسود
یک اصطلاح در فارسی است که میگوییم: حسود هرگز نیاسود. این همان معنای حدیث امام علی (علیهالسلام) است که میفرماید:
اَسوَءُ النّاسِ عَيشا الحَسُودُ (غرر الحکم ج۱ ص۱۸۹)
«حسود، بدترین زندگی را در بین مردم دارد.»
آدم حسود پیش از اینکه به دیگران لطمه بزند، به خودش لطمه میزند. حسود که با حسودیاش نعمت دیگری را معمولاً نمیتواند بگیرد، ولی خودش را نابود میکند.
امیرالمؤمنین همچنین میفرماید:
لا راحَةَ لِحَسُود (غرر الحکم ج۱ ص۸۲۴)
«حسود هرگز به آسودگی نمیرسد.»
آدم حسود آسایش ندارد، آرامش ندارد.
یک اصطلاح هم میگوییم: «الحسود لا یَسود» – آدم حسود ارتفاع نمیگیرد، مقام نمیگیرد، آسایش نمیگیرد، به جایی نمیرسد.
اشعار سعدی
سعدی میگوید:
توانم آنکه نیازارم اندرون کسی / حسود را چه کنم کو ز خود به رنج در است؟
بمیر تا برهی ای حسود کاین رنجیست / که از مشقّتِ آن جز به مرگ نَتْوان رست
آدم حسود از رنجی که میکشد فقط با مرگ میتواند رها شود، فقط خودش را نابود میکند.
شوربختان به آرزو خواهند / مُقبلان را زوال نعمت و جاه
گر نبیند به روز شَپّره چشم / چشمهٔ آفتاب را چه گناه؟
شب پره نمیتواند در روز چشمش ببیند، همهاش ناراحت است که چرا روز است، چرا خورشید است. خوب گناه خورشید چیست؟ تو نداری، آن دارد، گناه کرده آن دارد؟!
راست خواهی، هزار چشمِ چنان / کور بهتر که آفتابْ سیاه
چشم حسود کور باشد.
راهحل قرآنی برای حسادت
این حسادت درد بزرگی است. به خاطر همین قرآن به ما توصیه مهمی دارد که راهحل این بیماری سخت است. متأسفانه خیلی از ما گرفتار هستیم. واقعاً آدم بتواند از دارایی دیگران خوشحال شود، سخت است. این باید آدم روی خودش کار کند. قرآن میگوید:
﴿وَلَا تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبْنَ وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِن فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا﴾ (النساء: ۳۲)
«و چیزی را که خدا با آن برخی از شما را بر برخی دیگر برتری داده است آرزو نکنید. مردان بهرهای از آنچه بهدست آورند دارند و زنان بهرهای از آنچه بهدست آورند دارند. و از خدا افزوندهیش را درخواست کنید که بهراستی خدا همواره به هر چیزی داناست.»
تفاوت غبطه و حسادت در عمل
یک وقت است غبطه. آدم غبطه میخورد به چی؟ مثلاً کسی به پولی رسیده، چیزی دارد که من هم میتوانم برسم. خوب باید تلاش کنم، بروم تلاش کنم. ناراحت نمیشوم از اینکه دیگری دارد، ولی حسی به من میگوید خوب بروم من هم تلاش کنم داشته باشم.
یک وقت خیلی چیزهاست در این زندگی که من هر چقدر هم تلاش کنم به آن نمیرسم. حالا من قیافهام خوشگل نیست، حالا من مثلاً در خانواده آنچنانی نیستم، حالا اصلاً من ذهنم، آیکیوی من آنقدر نیست که مثلاً آنقدر باهوش باشم. خوب اینها را چیکار کنم؟ من که نمیتوانم اینها را عوض کنم.
قرآن میگوید: «وَلَا تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ» سنت خدا این است که فضل و دارایی پخش شده بین مردم. خدا به کسی قیافه خوب داده، به کسی دیگر هوش خوب داده، به کسی دیگر دل پاک داده، به کسی دیگر خانواده خوب داده، به کسی دیگر سلامتی داده. به هر کسی اگر بگردد در نعمتهای خدا، آرزو نکنید که ای کاش من آن را هم داشتم.
این آیه در بین آیات سوره نساء است که در مورد مقایسه زن و مرد است. زنها یک چیز خوبی دارند، مردها یک چیز خوب دیگر دارند. زنها نگویند ای کاش من مرد بودم، خوش به حال شما مردها. مردها نگویند کاشکی من زن بودم، خوش به حال شما زنها. نه، هر کسی نتیجه تلاشهای خودش را به اندازهای که تلاش کند میگیرد.
پس به آن داشتههای خودتان تکیه کنید، به آن چیزهایی که خدا به شما داده از آن استفاده کنید، از خدا بخواهید: خدایا من فضلت را میخواهم. حالا این را به من ندادی، یک چیز دیگر دادهای، من شاکرم. اگر این آیه را عمل کنیم، ریشه حسادت کامل زده میشود. خدا میداند به کی چی باید بدهد، به کی چی ندهد. حکمت است، رحمت است، نعمت است.
یک وقت نکند بگویید کاشکی فلان چیز را داشتم. کاشکی چیست؟ به چه دردی میخورد؟ بگویم خدایا آنهایی که به من دادی شاکرم و از آن استفاده میکنم، به بهترین جا هم میرسم با همان. دیگر چه لزومی دارد به دیگران حسادت کنم؟
کاربرد عملی دعا
امام سجاد (علیهالسلام) از خدا میخواهد:
وَ أَبْدِلْنِي … مِنْ حَسَدِ أَهْلِ الْبَغْيِ الْمَوَدَّةَ
«و بهجای حسادت اهل زیادهخواهی، دوستی را نصیبم فرما.»
خدایا یک کاری کن رابطه ما با هم، به جای حسادت، رابطه مودّت باشد، رابطه دوستی باشد. خیر همدیگر را بخواهیم، از داشتههای دیگران خوشحال شویم.
امام سجاد (علیهالسلام) میگوید: خدایا یک کاری کن آنهایی که حسودند – که لازمه حسود، بغی است، یعنی حسادت باعث میشود آدمها به هم بد کنند – خدایا یک کاری کن آن کسی هم که به من دارد حسادت میکند، آن هم من را دوست داشته باشد، حسادت از بین ما برود.
احتیاط در برانگیختن حسادت
ولی این لازمهاش این است که من هم یک مراقبتهایی داشته باشم، یعنی حسادتها را برنیانگیزانیم، یعنی کاری نکنیم که دیگران بگویند خوش به حالش، به ما حسودیشان بشود. این در این دعا هم نکته مهمی است.
خیلی وقتها به ما توصیه شده که کتمان کنید. حالا خدا یک نعمتی داده، اگر این نعمتها را ابراز کنید، دیگران حسودیشان میشود. خیلی سر و صدا نکن که حسادتها را برنیانگیزانی. خود این هم تأثیر دارد.
از خدا هم باید خواست، به خدا هم باید پناه برد:
﴿قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ … وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ﴾ (الفلق: ۱، ۵)
نتیجهگیری
از خداوند میخواهیم که هم حسد را از دلهای ما بیرون کند و هم شر حسودان را از سر ما کم کند. این درخواست امام سجاد (علیهالسلام) نشاندهنده اهمیت فوقالعاده تطهیر دل از حسادت در مسیر رسیدن به مکارم اخلاق است. حسادت که نقطه مقابل انسانیت و ایمان است، باید با آگاهی، مراقبت و توکل به خداوند از وجود ما زدوده شود تا جای خود را به مودّت و محبت بدهد.
بعدی: ۲۹ـ اعتماد بهجای سوء ظن
قبلی: ۲۷ـ دوستی بهجای دشمنی
مطلب فوق در تاریخ 10/7/2025 در کتابخانه بنیاد امام علی (ع) منتشر شده است