۲۲ـ نیّت رشد

 

مقدمه

به لطف خدا توفیق داریم در محضر صحیفه سجادیه و دعای مکارم‌الاخلاق امام زین‌العابدین سیدالساجدین (علیه‌السلام) باشیم. خاطرتان هست به فراز پنجم عبارات این دعا رسیدیم:

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ مَتِّعْنِی بِهُدًی صَالِحٍ لَا أَسْتَبْدِلُ بِهِ، وَ طَرِیقَةِ حَقٍّ لَا أَزِیغُ عَنْهَا

این قسمت را قبلاً توضیح دادیم و عرض کردیم که اگر ما این «هُدَیً صالح» که همه خواندند را «هَدیِ صالح» بخوانیم معنای بسیار مناسب‌تر و بهتری برداشت می‌کنیم. از این فراز دعای مکارم متوجه شدیم روش مهم‌تر از موضوع است، اینکه چگونه زندگی کنیم مهمتر از این است که به چه چیزهایی اعتقاد داشته باشیم.

 

معنای نیّت رشد

امشب به این فراز می‌رسیم:

وَ نِيَّةِ رُشْدٍ لَا أَشُكُّ فِيهَا

«و از نیت رشدی که در آن شکی نداشته باشم بهره‌مندم ساز.»

این عبارت معمولاً اینطوری برداشت شده که امام سجاد (علیه‌السلام) از خدا خواستند خدایا من یک نیت اعتقادی سفت و سختی داشته باشم که در آن هیچ وقت شک نکنم، اما آیا واقعاً منظور دعا این است؟ برداشتی که از این فراز بسیار آموزنده دعا داشتم این است:

خدایا من را بهره‌مند کن از نیّت رشدی که در آن شکی نداشته باشم. نیّت رشد یعنی چه؟

 

مفهوم رشد در قرآن

ما معمولاً در فارسی وقتی می‌گوییم رشد مثلاً می‌گوییم یک گیاه رشد می‌کند، یک حیوان رشد می‌کند، یک بچه رشد می‌کند یعنی بزرگ می‌شود. آیا در عربی و در قرآن و دعاها هم رشد معنی‌اش این است؟ با بررسی که انجام دادم به این نتیجه رسیدم که نه، مفهوم متفاوت است.

مثلاً در قرآن این آیه:

﴿أَلَيْسَ مِنكُمْ رَجُلٌ رَّشِيدٌ﴾ (هود: ۷۸)

«آیا از میان شما یک مرد فهمیده نیست؟»

در قرآن حضرت لوط بعد از آن زشتکاری‌های قوم لوط به آنها گفت که یک مرد رشید بین شما نیست. ما در فارسی رشید که می‌گوییم یعنی مثلاً خیلی تنومند و خیلی رشدیافته مادی، در حالی که رشد در مفهوم قرآنی یعنی رسیدن به درجاتی از انسانیت. راهی که انسان در مسیر معنوی، در مسیر انسانیت طی کند، به هر درجه‌ای از آن که برسد می‌گویند یک مقدار رشد کرد. بنابراین در زبان عربی، در اصطلاحات فقهی هم داریم مثلاً می‌گویند این بچه بزرگ است ولی رشدیافته، رشید نیست. هیکل درست کرده ولی رشید نیست.

بنابراین معنی‌اش این نیست که مرد بزرگ بین شما نیست، یعنی مرد فهمیده و انسان. همان مفهومی است که در قرآن نقطه مقابلش «الْغَيِّ» است. در همان آیت الکرسی هم می‌خوانیم:

﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾ (البقرة: ۲۵۶)

«در دین هیچ اجباری نیست؛ راه خوب و بد به‌روشنی از هم مشخص شده است.»

در دین زور و اجبار نیست، راه رشد از راه «غی» کاملاً آشکار است. هر کسی می‌تواند تشخیص دهد که این راه، راه درست است، این راه انسانیت است، این راه، راه غیّ است. غیّ یعنی گمراهی، سرگردانی، از راه ماندن و از آن راهی که باید بروم نتوانستم بروم.

 

جنسیت رشد در قرآن

چه راهی را ما باید برویم در زندگی؟ همان چیزی که جلسه گذشته هم گفتیم که امام سجاد (علیه‌السلام) می‌فرماید من راه درست و طریقه درست زندگی را می‌خواهم. طریقه درست چیست؟ ما با چه رشد می‌کنیم؟ رشد انسانیت ما به چه چیزی است؟

وقتی آیات قرآن در رابطه با رشد را بررسی می‌کنیم می‌بینیم رشد در مسیر انسانیت از جنس دانایی‌هاست، معرفت و آگاهی است.

مثلاً در داستان موسی و خضر، آن عبد صالحی که موسی افتاد دنبالش و به او گفت که من می‌خواهم از تو تبعیّت کنم:

﴿قَالَ لَهُ مُوسَىٰ هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَىٰ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا﴾ (الكهف: ۶۶)

«موسی به او گفت آیا می‌توانم از شما پیروی کنم تا از بینشی که آموخته‌ای به من نیز بیاموزی؟»

من موسی، پیغمبر خدا می‌خواهم دنبال تو بیفتم. چرا؟ چون می‌خواهم رشد کنم. چه رشدی؟ علمی که تو داری من ندارم، می‌خواهم این علم را به دست بیاورم، این می‌شود رشد من. یعنی من موسی، پیغمبر خدا هم وقتی یک آگاهی جدید به دست بیاورم رشد کردم. رشد در مسیر انسانیت از جنس آگاهی است، حتی در آن رده‌های پایین مثلاً در اصطلاح حقوقی و فقهی هم که می‌گویند این فرد به رشد رسیده، می‌گویند رشید شده است.

در آیه قرآن سوره نساء آیه ۶ باز کلمه رشد را در جایی به کار می‌برد که یعنی قدرت تشخیص پیدا کرده:

﴿وَابْتَلُوا الْيَتَامَىٰ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ﴾ (النساء: ۶)

«و یتیمان را بیازمایید تا وقتی که به حد ازدواج رسیدند، اگر از نزدیک، توانی برای تشخیص خوب و بد در آنها یافتید، دارایی‌هایشان را در اختیارشان بگذارید.»

یک کسی متولّی مال یتیم است می‌گوید این را باید بسنجید، اگر قدرت تشخیص پیدا کرده بود بچه یتیم می‌توانید اموال را دیگر دست خودش بدهید اما اگر رشد فکری، رشد تشخیص و آگاهی ندارد، این هنوز اجازه ندارد خودش اموالش را دستش بگیرد.

قرآن رشد را در معنای تشخیص و دانایی به کار می‌برد.

 

ابراهیم (علیه‌السلام)؛ الگوی رشد

رشدی که قرآن دنبال رساندن ما به آن است، که امام سجاد (علیه‌السلام) در این دعای مکارم اخلاق می‌گوید خدایا به من نیت رشد بده، قرآن می‌گوید الگویش و اسوه‌اش کیست؟ ابراهیم (علیه‌السلام) است. چرا؟ چون قرآن می‌گوید:

﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَكُنَّا بِهِ عَالِمِينَ﴾ (الأنبياء: ۵۱)

«و به‌راستی پيش از آن، به ابراهيم رشدش را داديم و ما به او دانا بوديم.»

ما به ابراهیم رشد داده بودیم پیش از این و خوب هم می‌دانستیم چه چیزی دادیم. کیست و چه کار می‌کند؟ مگر ابراهیم چه چیزی داشت که قرآن می‌گوید ابراهیم یک شخصیت رشدیافته است؟ ببینید ادامه همین آیه می‌فرماید:

﴿إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَٰذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ * قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِينَ * قَالَ لَقَدْ كُنتُمْ أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمْ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ﴾ (الأنبياء: ۵۲-۵۴)

«آنگاه كه به پدر خود و قومش گفت: این مجسمه‌هایی كه شما ملازم آنها شده‌ايد چيستند؟ گفتند: پدران خود را پرستندگان آنها يافتيم. گفت: قطعاً شما و پدرانتان در گمراهی آشكاری بوديد.»

از نظر قرآن رشد در این است که من به یک حدی برسم که خودم انتخاب کنم چه درست است و چه غلط. دنبال‌رو بزرگان و پدران و آباء و اجداد و دین خانوادگی و دین آباء و اجدادی و گذشته‌های ما این را گفتند و بزرگان ما این را گفتند، این عدم رشد است.

قرآن می‌گوید رشد کسی پیدا کرده که وقتی خانواده، بزرگان و علماء آنها گفتند که اینطوری باید عبادت کنید، ابراهیم گفت یعنی چه؟ مثلاً این مجسمه‌ها چیست که شما در مقابل آن خم و راست می‌شوید؟ این دین آباء و اجداد ما است، همه اینطوری عبادت می‌کردند. خود شما و پدران شما همه گمراهید چون این کار شما معقول نیست.

از نظر قرآن رشد در فهم و درک و تشخیص مستقل، این را قرآن می‌گوید رشد.

 

نقش عقل در رشد

این درک و تشخیص یک چیزی است که ما با چه چیزی باید به آن برسیم؟ با عقل باید به آن برسیم.

برای اینکه بفهمیم رشد از نظر قرآن جنسش چیست، این عقل که همه جا گفته شده رشد را شما باید در سایه عقل به دست بیاورید، در روایات از پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه وآله) نقل شده که فرمودند:

اِسْتَرْشِدُوا اَلْعَقْلَ تُرْشَدُوا وَ لاَ تَعْصُوهُ فَتَنْدَمُوا (کنز الفوائد ج۲ ص۳۱)

«اگر می‌خواهید رشد کنید از عقل خود رشد بگیرید، رشد را از عقل به دست بیاورید. اگر حرف عقل را گوش نکنید پشیمان می‌شوید.»

نه این حرف بزرگان، نه حرف آباء و اجداد خود را، نه حرف سنت‌های نیاکان، نه هرچیزی را.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در نهج‌البلاغه می‌فرماید:

كَفَاكَ مِنْ عَقْلِكَ مَا أَوْضَحَ لَكَ سُبُلَ غَيِّكَ مِنْ رُشْدِكَ (نهج‌البلاغه، حکمت ۳۹۸)

«عقلت برای تو کافی است زمانی که راه‌های گمراهی و هدایت را برایت آشکار سازد.»

قرآن گفته بود رشد از غیّ قابل تشخیص است، در دین اجباری نیست، هر کس خودش تشخیص دهد. امیرالمؤمنین در نهج‌البلاغه می‌فرمایند ببین عقلت چه می‌گوید. عقل ما شاید اشتباه کند، پس یک کار کن که اشتباه نکند. چه کار کنم؟ مشورت کن، فکر کن.

نه، ما چون عقل‌مان ناقص است اشتباه می‌کنیم. می‌بینیم بزرگان ما چه گفتند، همان. نخیر، آنجا خطا خیلی بیشتر است، آنجا گمراهی خیلی بیشتر است. سنت‌هایی که با تقلید در آن گمراهی ایجاد شده فراوان‌تر است. نه عیب ندارد، عقلت هم اشتباه می‌کند. به عقلت پایبند باش ولی عقلت را کامل کار بینداز، ببین عقلت چه می‌گوید. امیرالمؤمنین می‌فرماید راه رشد و غیّ را عقل تعیین می‌کند، روشن می‌کند.

یا در یک روایت دیگر از امیرالمؤمنین است در بحارالانوار:

لاَ تَسْتَرْشِدْ إِلَى اَلْحَزْمِ بِغَيْرِ دَلِيلِ اَلْعَقْلِ فَتُخْطِئَ مِنْهَاجَ اَلرَّأْيِ فَإِنَّ أَفْضَلَ اَلْعَقْلِ مَعْرِفَةُ اَلْحَقِّ بِنَفْسِهِ وَ أَفْضَلَ اَلْعِلْمِ وُقُوفُ اَلرَّجُلِ عِنْدَ عِلْمِهِ (بحار الأنوار ج۷۵ ص۷)

«جز با راهنمایی عقل در طلب رشد به‌سوی دوراندیشی بر نیا که در یافتن راه و دیدگاه صحیح به خطا دچار خواهی شد؛ چرا که به‌راستی برترین عقل شناخت حقیقت با خود حقیقت است و برترین دانش توقف کردن فرد در حد دانش اوست.»

یک وقت بدون دلیل عقلانی شما یک راهی را فکر نکنید این کار درست است، به اشتباه و خطا می‌افتید. بهترین عقلانیت این است که آدم راه درست را از خود حقیقت تشخیص دهد.

 

شرایط رشد عقلانی

این منش و این روش رشد کاملاً وابسته به عقلانیت است در دین ما. حالا این عقلانیت، نکته مهمش این است که با مطالعه دانشگاه، حوزه و با این چیزها به دست نمی‌آید. نکته اصلی‌اش این است: خیلی‌ها خودشان را آدم‌های تیزهوش و باهوش می‌دانند ولی در پایین‌ترین درجه‌های گمراهی گیر می‌کنند. چرا؟

بخاطر اینکه این عقل، این رشد عقلانی که قرآن و پیغمبران دنبال رساندن ما به آن بودند، از یک جای دیگر به دست می‌آید. و این از کجا است؟ از مخالفت با هوا و هوس.

خیلی این نکته مهمی است. یک عقلی، یک علمی خدا به انسان‌ها می‌دهد که آن به این ربطی ندارد که طرف پروفسور است، استاد تمام دانشگاه است یا آیت الله العظمی حوزه است. می‌تواند طرف پروفسور باشد، آیت الله العظمی باشد، ولی چون هوا و هوس دارد قدرت تشخیص درست و غلط را از دست می‌دهد. ولی امیرالمؤمنین می‌فرماید:

اَلرُّشْدُ فِي خِلاَفِ اَلشَّهْوَةِ (تحف العقول ج۱ ص۲۱۴)

«رشد در مخالفت با شهوت است.»

کسی که پا روی شهوتش می‌گذارد، روی دل به خواهشش می‌گذارد، خدا به او بصیرت می‌دهد، خدا به او عقلانیت می‌دهد.

یا در یک توصیه‌ای که امیرالمؤمنین به فرزندشان محمد بن حنفیه داشتند فرمودند:

وَ مَنْ لَمْ يُعْطِ نَفْسَهُ شَهْوَتَهَا أَصَابَ رُشْدَهُ (وسائل الشیعة ج۱۵ ص۲۵۰)

«و کسی که نفس خود را به شهوتش ندهد، به رشدش می‌رسد.»

 

تشخیص نیت حق‌طلبی از هوس

کسی می‌تواند به این رشد برسد که می‌بیند هوا و هوسم دارد این را می‌گوید یا اینکه نه، واقعاً عقل من دارد این را می‌گوید. چطوری می‌شود این را تشخیص داد؟ راهش همانی است که بارها گفتیم که خودمان را بگذاریم جای دیگری. ما هیچ وقت بدی‌های خود را نمی‌بینیم، خوبی‌های دیگران را نمی‌بینیم، ولی راجع به دیگری که باشد نه، دیگر اینها همه‌اش کنار می‌رود.

بخاطر همین است گفتیم نقطه مقابل رشد را چه می‌داند قرآن؟ «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» نقطه مقابل رشد، غیّ است. قرآن می‌گوید می‌دانید چه کسانی به غیّ گرفتار می‌شوند:

﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا﴾ (مریم: ۵۹)

«آنگاه، پس از آنان جانشینانی آمدند که نماز را تباه ساخته و از هوس‌ها پیروی کردند، پس به‌زودی وا ماندن از راه صلاح را ملاقات خواهند کرد.»

کسانی که نماز را ضایع کردند، نماز را انداختند کنار، دنبال شهوات افتادند. ممکن است هوش بالایی دارد، معامله می‌کند آنچنان سود می‌برد که هیچ کس نمی‌تواند، اما رشد نمی‌کند در زندگی، در انسانیت. چرا؟ چون تابع شهوات خودش است.

یا در یک آیه دیگر دقیقاً می‌گوید چرا آدم‌ها رشد نمی‌کنند. می‌فرماید در سوره اعراف:

﴿سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَإِن يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَّا يُؤْمِنُوا بِهَا وَإِن يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا وَإِن يَرَوْا سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ﴾ (الأعراف: ۱۴۶)

«به زودی کسانی را که در زمین، بناحق تکبّر می‌ورزند، از نشانه‌هایم رویگردان سازم و اگر هر نشانه‌ای را ببینند، بدان ایمان نیاورند، و اگر راه صواب را ببینند آن را برنگزینند، و اگر راه گمراهی را ببینند آن را برگزینند. این بدان سبب است که آنها نشانه‌های ما را تکذیب کرده و از آنها غافل بودند.»

عجیب است! به یک بچه بگویی این کار را بکنی ضرر می‌کنی، عاقبت ندارد، می‌فهمد. ولی به این آدم پروفسور، به این آیت الله، به این استاد دانشگاه، به این آدمی که ثروتمند است، به او بگویی آخر این چه کاری است تو می‌کنی، می‌گوید نه من نمی‌توانم. می‌دانی چرا؟ کسی که تکبّر دارد خدا قدرت تشخیص را از او می‌گیرد. بخاطر این است که راه رشدش این است می‌گوید نمی‌روم، راه بیچارگی و بدبختی او این است می‌گوید من همین را می‌خواهم.

رشد از نظر قرآن یعنی بالا رفتن در انسانیت و بالا رفتن فهم و درک و شعور انسان، در گرو این است که چقدر با هوا و هوسش در می‌افتد، چقدر تابع حق است، در برابر حق تسلیم می‌شود یا پا روی حق می‌گذارد.

 

تفسیر صحیح نیّت رشد

حالا می‌فهمیم امام سجاد (علیه‌السلام) که در دعای مکارم‌الاخلاق از خدا می‌خواهد:

وَ نِيَّةِ رُشْدٍ لَا أَشُكُّ فِيهَا

«و از نیت رشدی که در آن شکی نداشته باشم بهره‌مندم ساز.»

حالا نیّت رشد معنی‌اش معلوم می‌شود. یعنی خدایا من می‌خواهم قصدم این باشد که انسان باشم، رشد کنم در انسانیّتم، در درکم، در شعورم. بعد می‌فرمایند شک در آن نکنم، یعنی چه؟ مگر آدم در نیّت رشد شک می‌کند؟

این برداشتی که اول عرض کردم برایتان که خیلی‌ها در شرح این عبارت گفتند که یعنی من به یک اعتقاداتی برسم که دیگر در این اعتقادات خودم اصلاً هیچ شک نکنم، هرکسی هم بیاید به من بگوید می‌گویم بی‌خود حرف نزن، ما اعتقادمان همین است. اینکه می‌شود تعصّب.

اتفاقاً نیّت رشد اگر این شد که من حق‌طلب باشم، یعنی اتفاقاً خیلی وقت‌ها در خیلی از اعتقاداتم باید شک کنم، نه اینکه شک نکنم در آن. پس این چه شکی حضرت دارد می‌گوید خدایا من نیت رشدی می‌خواهم که در آن شک نکنم؟

 

شک در نیت یا شک در اعتقادات؟

با توضیحی که دادم و با این آیه سوره نمل به نظرم معنایش معلوم می‌شود:

﴿بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِّنْهَا بَلْ هُم مِّنْهَا عَمُونَ﴾ (النمل: ۶۶)

«بلکه علم آنان در باره آخرت نارساست؛ بلکه ایشان در باره آن شک دارند؛ بلکه آنان نسبت به آن کورند.»

خیلی عجیب است! می‌گوید می‌دانی چرا اینها در آخرت، در بعد از مرگ شک می‌کنند؟ هرچند وقت یکبار می‌زند به سرشان که حالا چه کسی رفته خبر آورده، معلوم نیست، حالا اینها را گفتند یک چیزی. قرآن می‌گوید اینها کور هستند، من خدا اینها را کور کردم.

نکته‌هایی که قبل گفتم معلوم شد دیگر که بینش و بینایی از نظر قرآن به کسی داده می‌شود که اهل هوا و هوس نیست. آدم وقتی تابع هوس شد کور می‌شود در آن. زندگی عادی هم دیدیم یک کسی عاشق که می‌شود که دیگر هر چه به او بگویی این به دردت نمی‌خورد، بیچاره‌ات می‌کند، بدبخت می‌شوی، می‌گوید من چه کار کنم، من عاشقم. کور شده دیگر، این هوا و هوس آدم را کور می‌کند.

قرآن می‌گوید اصلاً سطح شعورشان نمی‌رسد به آخرت، اینها کور هستند چون اهل هوس هستند، نمی‌توانند درک کنند که بعد از مرگی هم هست، آخرتی هم هست. ببین اصلاً لازم نیست کسی برود از آخرت خبر بیاورد، فقط کافی است من اهل هوس نباشم. وقتی اهل هوس نباشم فکر می‌کنم، می‌گویم حتی یک درصد احتمال داشته باشد که بعد از مرگ ابدیّتی باشد، کافی است که من حواسم را جمع کنم، چه برسد به اینکه ۱۲۴ هزار پیغمبر آمدند گفتند ما از آخرت داریم خبر می‌دهیم.

پس مسئله شک اینجا شک در این نیست که یعنی مثلاً اگر من یک اعتقادی دارم هیچ وقت در آن شک نکنم. نه، اتفاقاً برعکس، من اگر تابع حق باشم، اگر کسی دلیل آورد که اعتقادم غلط است، شک می‌کنم و اعتقادم را عوض می‌کنم.

 

مسئله نیت حق‌طلبی

مسئله، مسئله نیت حق‌طلبی است که هیچ وقت من در آن شک نمی‌کنم. چون این بصیرت و این نگاه درست را خدا به کسی می‌دهد که تابع هوس نیست و این همیشه چشمش باز است به حقیقت.

این همان نکته‌ای است که در یک دعایی از پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه وآله) اینطوری نقل شده که:

اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ اَلثَّبَاتَ فِي اَلْأَمْرِ وَ اَلْعَزِيمَةَ عَلَى اَلرُّشْدِ (إقبال الأعمال ج۲ ص۵۴۹)

«بارالها از تو استواری در کار و عزم بر رشد می‌خواهم.»

خدا من از تو می‌خواهم ثابت قدم باشم در زندگی‌ام. چطوری؟ عزم بر رشد، تصمیم بر رشد داشته باشم. من قصدم این است همیشه رشد کنم در انسانیت. کسی که دنبال رشد باشد هیچ وقت دیگر شک نمی‌کند در مسیرش. بله، ممکن است در اعتقاداتش شک کند، ممکن است در همه باورهایش شک کند، ولی در مسیر حق‌طلبی خودش هیچ وقت شک نمی‌کند.

 

نتیجه‌گیری

از خدا می‌خواهیم به آبروی امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) که این دعای پر از مضامین اخلاقی و آموزنده را به ما آموختند، توفیق حق‌طلبی و توفیق تلاش برای رشد در انسانیت را به همه ما عنایت بفرماید.

بعدی: ۲۳ـ مرگ یا زندگی؟!

قبلی: ۲۱ـ در ستایش روش

بازگشت به فهرست

 

مطلب فوق در تاریخ 10/7/2025 در کتابخانه بنیاد امام علی (ع) منتشر شده است