۱۷ـ خطر خودپسندی

 

درخواست عبادت بدون عُجب

در ادامه مباحث شرح دعای مکارم‌الاخلاق صحیفه سجادیه، امشب توفیق داریم فراز دیگری از بخش سوم این دعا را بررسی کنیم و از آموزه‌های ارزشمند این دعا بهره‌مند شویم. خاطرتان هست که در این بخش امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) از خدا نعمت‌ها و ارزش‌هایی را درخواست می‌کردند و بلافاصله بعد از درخواست هر نعمت، از آفت و آسیب این نعمت یاد می‌کردند و از خدا می‌خواستند که این آفت و آسیب را از ایشان دور کند.

آخرین مورد «وَ أَعِزَّنِی وَ لَا تَبْتَلِینِّی بِالْکبْرِ» بود، ارزش عزّت‌مداری که وقتی ما می‌خواهیم با عزّت زندگی کنیم، همیشه در معرض تکبّر و غرور قرار می‌گیریم که درموردش هفته گذشته توضیح دادیم.

فرازی که امشب می‌خواهیم بخوانیم این عبارت است:

وَ عَبِّدْنِي لَكَ وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِي بِالْعُجْبِ؛

«و مرا بنده خودت قرار ده، ولی عبادتم را با خودپسندی تباه مکن.»

خدایا من را بنده خودت قرار بده، کاری کن که زندگی من همه عبادت باشد، در حال بندگی تو باشم. ولی وقتی انسان تصمیم می‌گیرد بندگی کند، یک آفت بسیار خطرناک ممکن است او را تهدید کند و آن عُجب است. به خاطر همین امام سجاد (علیه‌السلام) از خدا می‌خواهد که: خدایا عبادت‌های من را با عُجب، با خودپسندی فاسد نکن، نگذار عبادت‌های من همه نابود شود، چرا؟ به خاطر اینکه گرفتار عُجب می‌شوم.

پس خطر خیلی مهمی است که امام سجاد (علیه‌السلام) از خدا می‌خواهد که این خطر از او رفع شود.

 

تعریف عبادت و عُجب

عبادت در لغت عربی، اصل ماده و ریشه «عَبَدَ» به معنی خاکسار بودن، نرم بودن و بی‌ادعا بودن است. راه سنگلاخی که این‌قدر پا خورده و تمام این سنگ‌ها خورد شده، ریز شده و نرم شده است، دیگر وقتی پا می‌گذاری روی آن تیزی ندارد، عرب به این راه می‌گوید «طریق المُعَبَّد» یعنی راهی که کاملاً نرم است. عَبد یعنی کسی که در برابر مولای خودش هیچ چیزی ندارد، هیچ ادعایی ندارد. این معنی عبادت است.

عُجب یعنی چه؟ ما در فارسی هم به کار می‌بریم، می‌گوییم تعجّب که هم خانواده همین عُجب است. تعجّب احساس شگفتی است. ما یک چیزی را که شگفت‌زده می‌شویم می‌گوییم تعجّب کردم. پس این احساس شگفتی، احساس خوش آمدن و احساس پسندیدن را عرب به آن می‌گوید عُجب و اِعجاب.

در قرآن هم بارها به کار رفته در مورد موضوعات مختلفی که افراد خوش‌شان می‌آید. مثلاً می‌گوید: «أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ»؛ یعنی زیبایی آنان تو را خوش آمد. حال اگر این عُجب بدون نسبت به چیز خاصی، یعنی به تنهایی بگویند عُجب، این در عربی معنایش خودپسندی هست، یعنی آدم از خودش خوشش بیاید؛ کسی که از خودش، از کارهایش، از نظراتش خوشش آمده باشد، بگوید ما هم کاری کردیم، این اصطلاحاً می‌شود عُجب.

 

خطر عُجب در سقوط اخلاقی

حال ربط این موضوع عُجب به مکارم‌الاخلاق چیست؟ اگر دقت کنیم و نکته‌هایی که امشب عرض می‌کنیم و به آن توجه کنیم، متوجه می‌شویم که اصلاً یکی از مهم‌ترین عوامل سقوط اخلاقی ما آدم‌ها عُجب است. چون خوش‌مان می‌آید از خودمان، از حرف‌های‌مان، از کارهایی که کردیم. بالاخره من هم یک کاری کردم دیگر، من هم یک حرفی زدم، من هم یک زحمتی کشیدم.

پس این ادعا و این منیّت است که ما را به سمت نزاع، به سمت دعوا، به سمت تجاوز، به سمت ستم، به سمت بداخلاقی می‌برد. و این عَبد بودن، نرم بودن، بی‌ادعا بودن است که راز اصلی همه مکارم اخلاق و راز همه خوش اخلاقی است.

به خاطر همین خدا در قرآن به ما سفارش می‌کند می‌گوید:

﴿فَلَا تُزَكُّوا أَنفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَیٰ﴾ (نجم: ۳۲)

«پس خود را پاک و مبرای از عیب ندانید. او کسی را که پروا دارد بهتر می‌شناسد.»

ای مؤمنین، یک وقت خودتان را بی‌نقص و عیب حساب نکنید. تزکیه نفس به معنی اینکه بگویم من که الحمدلله مشکلی ندارم، حالا دیگران مشکل دارند. خدا بهتر می‌داند کی مشکل دارد، کی مشکل ندارد. همه ما یک جای کارمان می‌لنگد، خدا می‌داند، خدا می‌تواند قضاوت کند. من چه‌طوری می‌توانم ادعا کنم که من هیچ مشکلی ندارم، همه کارهایم خوب است؟ به هیچ چیزی از خودمان نباید مغرور شویم: نه به کارها، نه به قیافه، نه به مال، نه به اعمال، نه به حتی قدرت و امکانات.

 

مثال جنگ حُنین

در این آیه همین ماده عُجب را خدا در مورد جنگ حُنین به کار می‌برد می‌گوید:

﴿لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُم مُّدْبِرِينَ﴾ (توبه: ۲۵)

«قطعاً خداوند شما را در مواضع بسیاری حمایت کرده است، و در روز حنین آن هنگام که شمار زیادتان شما را به شگفت آورده بود، ولی هیچ مشکلی از شما را حل نکرد، و زمین با همه فراخی بر شما تنگ گردید، سپس در حالی که پشت کرده بودید رویگردان شدید.»

خدا در موقعیت‌های مختلف شما را حمایت کرد، شما را در روز جنگ حُنین هم خدا کمک کرد. چه اتفاقی افتاد در جنگ حنین؟ لشکر مسلمانان تعدادشان زیاد رفت بالا، شگفت زده شدند و به خود می‌بالیدند، ولی هیچ مشکلی از شما را حل نکرد. این‌قدر عرصه بر شما تنگ شد که زمین با همه گستردگی‌اش برای‌تان تنگ آمده بود. در جنگ کم آوردید، فرار کردید، پشت کردید به جبهه. اگر خدا شما را یاری نکرده بود که کار تمام بود.

حتی زیاد بودن لشکر مسلمان‌ها هم نباید باعث شود که آنها بگویند ما دیگر هیچ مشکلی نداریم، دیگر از این جهت بی‌نیاز هستیم.

 

زیانکارترین افراد

قرآن می‌گوید کسی که کارهای خودش را خوب بداند، این دچار بدترین خسارت می‌شود:

﴿قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا﴾ (کهف: ۱۰۳ و ۱۰۴)

«بگو آیا شما را از زیانکارترین افراد خبر دهم؟ کسانی که کوشش‌شان در زندگی دنیا به هدر رفته و خود می‌پندارند که کار خوبی انجام می‌دهند.»

به شما خبر بدهم زیانکارترین افراد چه کسانی هستند؟ کسانی که همه تلاش و همّت‌شان صرف دنیا دارد می‌شود، ولی فکر می‌کنند که خیلی خوب هستند، فکر می‌کنند همه کارهای‌شان خوب است.

و این آیه خودش یک اشاره‌ای در ضمن می‌تواند داشته باشد که آن کسی که فکر می‌کند کارهایش خوب است، در واقع اگر بکاود دلش را می‌بیند برای خدا نیست. این کاری که برای خدا باشد، آدم هیچ وقت احساس نمی‌کند این کامل است، چون در مقابل یک بزرگی است. بهترین هدیه را هم که بردارد برایش ببرد، باز خجالت می‌کشد، می‌گوید اینکه اصلاً شأن شما نیست، من که نتوانستم کاری برای شما انجام بدهم.

ولی وقتی کسی فکر می‌کند خیلی – حالا ما منّتی هم سر خدا داریم – این همه برای دینش زحمت کشیدیم، این همه کار کردیم، این همه خرج کردیم، این همه سخنرانی کردیم. و همین که دارند تکیه می‌کنند به کاری که کرده‌اند، یعنی پس برای خدا نبوده و خسارت است. دیگر آدم زحمت بکشد، کار بکند، خرج بکند، هیچ چیزش برایش نماند.

 

عُجب: سمّ مهلک

به خاطر همین است که می‌بینید در روایات اهل بیت (علیهم‌السلام) از عُجب، از خودپسندی تعبیرشان این است که سمّ مهلک است. آدم سمّ بخورد چه اتفاقی می‌افتد برایش؟ سمّی که کُشنده است می‌کُشد. سه چیز به عنوان سمّ مهلک از طرف پیغمبر و اهل بیت به ما معرفی شده است:

ثَلاَثٌ مُهْلِكَاتٌ شُحٌّ مُطَاعٌ وَ هَوًی مُتَّبَعٌ وَ إِعْجَابُ اَلْمَرْءِ بِنَفْسِهِ وَ هُوَ مُحْبِطٌ لِلْعَمَلِ وَ هُوَ دَاعِيَةُ اَلْمَقْتِ مِنَ اَللَّهِ سُبْحَانَهُ.

«سه چیز موجب هلاکت و نابودی انسان است: ۱ـ بُخلی که از آن اطاعت شود، ۲ـ هوی و هوسی که پیروی گردد، ۳ـ عُجب و غرور انسان به خود که موجب نابودی عمل و باعث خشم خداوند سبحان است.»

 

روایت عیسی درباره احمق

در یک حدیثی از امام صادق (علیه‌السلام) باز این سمّ مهلک بودن را این‌طوری بیان می‌کند:

مَنْ أُعْجِبَ بِنَفْسِهِ هَلَكَ وَ مَنْ أُعْجِبَ بِرَأْيِهِ هَلَكَ وَ إِنَّ عِيسَی اِبْنَ مَرْيَمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ دَاوَيْتُ اَلْمَرْضَی فَشَفَيْتُهُمْ بِإِذْنِ اَللَّهِ وَ أَبْرَأْتُ اَلْأَكْمَهَ وَ اَلْأَبْرَصَ بِإِذْنِ اَللَّهِ وَ عَالَجْتُ اَلْمَوْتَی فَأَحْيَيْتُهُمْ بِإِذْنِ اَللَّهِ وَ عَالَجْتُ اَلْأَحْمَقَ فَلَمْ أَقْدِرْ عَلَی إِصْلاَحِهِ فَقِيلَ يَا رُوحَ اَللَّهِ وَ مَا اَلْأَحْمَقُ قَالَ اَلْمُعْجَبُ بِرَأْيِهِ وَ نَفْسِهِ اَلَّذِي يَرَی اَلْفَضْلَ كُلَّهُ لَهُ لاَ عَلَيْهِ وَ يُوجِبُ اَلْحَقَّ كُلَّهُ لِنَفْسِهِ وَ لاَ يُوجِبُ عَلَيْهَا حَقّاً فَذَاكَ اَلْأَحْمَقُ اَلَّذِي لاَ حِيلَةَ فِي مُدَاوَاتِهِ.

«هرکه خودپسند باشد، نابود شود و هرکه خودرأی باشد نابود شود. عیسی بن مریم (علیه‌السلام) گفت: من بیماران را مداوا کردم و به اذن خداوند شفای‌شان دادم. کور مادرزاد و پیس را به اذن خدا بهبود بخشیدم، مردگان را معالجه نمودم و به اذن خدا زنده‌شان کردم و در صدد معالجه احمق برآمدم اما نتوانستم او را اصلاح گردانم! عرض شد: ای روح اللّه! احمق کیست؟ فرمود: خودرأی خودپسند؛ کسی که همه فضایل را برای خودش قائل است و عیبی در خود نمی‌بیند و هر چه حق و حقوق است برای خودش می‌داند و برای دیگران نسبت به خود، حقی قائل نیست، این همان احمق است که برای درمان او راه چاره‌ای وجود ندارد.»

به خاطر همین است که اهل بیت می‌فرمودند خودپسندی حماقت محض است.

 

اقوال ائمه درباره عُجب

در کافی از امام صادق (علیه‌السلام) از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نقل می‌کنند:

إِعْجَابُ اَلْمَرْءِ بِنَفْسِهِ دَلِيلٌ عَلَی ضَعْفِ عَقْلِهِ.

«خودپسندی، نشانه کم عقلی انسان است.»

در غررالحکم از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) باز نقل شده است:

اَلْعُجْبُ رَأْسُ اَلْحِمَاقَةِ.

«خودپسندی رأس حماقت است.»

اینکه من خوب هستم، دیگران بد هستند، من درست می‌گویم، دیگران اشتباه می‌گویند، این رأس حماقت است. این همان چیزی است که حافظ می‌گوید:

گرچه بی‌سامان نماید کار ما، سهلش مبین / کاندر این کشور گدایی رشک سلطانی بود

نیکنامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار / خودپسندی جان من برهان نادانی بود

دقیقاً این مصرع آخر ترجمه حدیث امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است که حافظ بیان کرد: خودپسندی دلیل حماقت است.

 

گناه بهتر از عبادت با عُجب

بعد ببینید این‌قدر این آفت خطرناک است که متعدد در روایات به ما گفته‌اند: کاشکی می‌رفتی گناه می‌کردی ولی به عبادتت نمی‌نازیدی. در نهج البلاغه امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرمایند:

سَيِّئَةٌ تسوؤك خَيْرٌ عِنْدَ اَللَّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُكَ.

«گناهی که اندوهگینت سازد، در نزد خدا بهتر است از کار نیکی که به خودپسندیت وادارد.»

گناه کنی ولی شرمنده باشی، این پیش خدا خیلی مقامش بالاتر از این است که عبادت کنی ولی منّت سر خدا بگذاری.

یا در حدیث دیگری از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است که خدا به حضرت داوود (علیه‌السلام) فرمود:

قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِدَاوُدَ بَشِّرِ اَلْمُذْنِبِينَ وَأَنْذِرِ اَلصِّدِّيقِينَ قَالَ كَيْفَ أُبَشِّرُ اَلْمُذْنِبِينَ وَأُنْذِرُ اَلصِّدِّيقِينَ قَالَ يَا دَاوُدُ بَشِّرِ اَلْمُذْنِبِينَ أَنِّي أَقْبَلُ اَلتَّوْبَةَ وَأَعْفُو عَنِ اَلذَّنْبِ وَأَنْذِرِ اَلصِّدِّيقِينَ أَلاَّيُعْجَبُوا بِأَعْمَالِهِمْ فَإِنَّهُ لَيْسَ عَبْدٌ يُعْجَبُ بِالْحَسَنَاتِ إِلاَّ هَلَكَ.

«خدای متعال به حضرت داود (علیه‌السلام) فرمود: ای داود! گنهکاران را بشارت بده و صدّیقان را بیم رسان. گفت: چگونه به گنهکاران بشارت و به صدّیقان هشدار دهم؟ فرمود: ای داود! به گناهکاران بشارت بده که من توبه را می‌پذیرم و از گناه در می‌گذرم، صدّیقان را هم بیم بده که به کارهای خودشان مغرور نشوند، چرا که هیچ بنده‌ای به کارهای نیکش مغرور نشود مگر هلاک شود!»

 

حکایت دو نفر در مسجد

در یک حدیثی از امام باقر یا از امام صادق (علیهم‌ا‌السلام) است که در این حدیث می‌فرماید دو نفر با هم رفتند داخل مسجد:

دَخَلَ رَجُلاَنِ اَلْمَسْجِدَ أَحَدُهُمَا عَابِدٌ وَ اَلْآخَرُ فَاسِقٌ فَخَرَجَا مِنَ اَلْمَسْجِدِ وَ اَلْفَاسِقُ صِدِّيقٌ وَ اَلْعَابِدُ فَاسِقٌ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ يَدْخُلُ اَلْعَابِدُ اَلْمَسْجِدَ مُدِلاًّ بِعِبَادَتِهِ يُدِلُّ بِهَا فَتَكُونُ فِكْرَتُهُ فِي ذَلِكَ وَ تَكُونُ فِكْرَةُ اَلْفَاسِقِ فِي اَلتَّنَدُّمِ عَلَی فِسْقِهِ وَ يَسْتَغْفِرُ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مِمَّا صَنَعَ مِنَ اَلذُّنُوبِ.

«دو مرد داخل مسجد می‌شوند، یکی از آنها عابد و دیگری فاسق؛ پس از مسجد بیرون می‌آیند و فاسق، صدّیق و عابد، فاسق شده بود (برعکس شده بود) و علّت آن است که عابد در مسجد داخل می‌شود، در حالتی که به عبادت خویش صاحب ناز و کرشمه است و به آن می‌نازد؛ پس همه اندیشه‌اش در آن است و اندیشه فاسق، در اظهار پشیمانی است بر نافرمانی خویش، و از خدای عز و جل طلب آمرزش می‌کند، از آنچه کرده از گناهان.»

نه اینکه نماز خواند، نه اینکه کاری دیگری کرد، فقط اینکه احساس کرد چقدر من بد کردم، گفت خدایا من بد کردم، همین روحیه او را تبدیل کرد به صدّیق، پیش خدا مقام پیدا کرد. اما همین که من فکر می‌کردم که الحمدلله چه نماز خوبی خواندم، کار من را ساخت و از درگاه خدا دور شدم.

 

سه راهکار مقابله با عُجب

سه نکته عرض کنم و عرضم را تمام کنم. قرآن می‌گوید برای اینکه گرفتار این آفت نباشید:

 

اول: هر کار خوبی نعمت خداست

اول اینکه حواستان باشد هر کار خوبی کردید نعمت خداست، مال شما نیست.

﴿يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُل لَّا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلَامَكُم بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلْإِيمَانِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾ (حجرات: ۱۷)

«بر تو منت می‌گذارند که اسلام آورده‌اند. بگو: منت اسلام آوردنتان را بر من نگذارید، بلکه خدا بر شما منت دارد که شما را برای ایمان آوردن راهبری کرد؛ اگر صادق باشید.»

می‌آیند پیش پیغمبر منّت می‌گذارند که مسلمان شده‌اند. منّت مسلمان شدنتان را سر من نگذارید، خدا منّت گذاشته سر شما که لطف کرده شما را آورده در این مسیر. خوب خیلی‌ها را نیاورد، این منّت خداست، لطف خداست. ما اگر کارهای خوبمان را بگوییم این لطف خداست، من که کاره‌ای نیستم.

 

دوم: از عاقبت خودمان بترسیم

ثانیاً از عاقبت خودمان بترسیم. امام صادق (علیه‌السلام) در این حدیث می‌فرمایند:

اَلْعَجَبُ كُلُّ اَلْعَجَبِ مِمَّنْ يُعْجَبُ بِعَمَلِهِ وَ هُوَ لاَ يَدْرِي بِمَ يُخْتَمُ لَهُ فَمَنْ أُعْجِبَ بِنَفْسِهِ وَ فِعْلِهِ فَقَدْ ضَلَّ عَنْ مَنْهَجِ اَلرَّشَادِ وَ اِدَّعَی مَا لَيْسَ لَهُ وَ اَلْمُدَّعِي مِنْ غَيْرِ حَقٍّ كَاذِبٌ وَ إِنْ خَفِيَ دَعْوَاهُ وَ طَالَ دَهْرُهُ فَإِنَّ أَوَّلَ مَا يُفْعَلُ بِالْمُعْجَبِ نَزْعُ مَا أُعْجِبَ بِهِ لِيَعْلَمَ أَنَّهُ عَاجِزٌ حَقِيرٌ وَ يَشْهَدَ عَلَی نَفْسِهِ لِتَكُونَ اَلْحُجَّةُ أَوْكَدَ عَلَيْهِ كَمَا فُعِلَ بِإِبْلِيسَ وَ اَلْعُجْبُ نَبَاتٌ حَبُّهُ اَلْكُفْرُ وَ أَرْضُهُ اَلنِّفَاقُ وَ مَاؤُهُ اَلْبَغْيُ وَ أَغْصَانُهُ اَلْجَهْلُ وَ وَرَقُهُ اَلضَّلاَلُ وَ ثَمَرَتُهُ اَللَّعْنَةُ وَ اَلْخُلُودُ فِي اَلنَّارِ فَمَنِ اِخْتَارَ اَلْعُجْبَ فَقَدْ بَذَرَ اَلْكُفْرَ وَ زَرَعَ اَلنِّفَاقَ فَلاَ بُدَّ مِنْ أَنْ يُثْمِرَ وَ يَصِيرَ إِلَی اَلنَّارِ.

«من تعجب می‌کنم از یک کسی که از کار خوب خودش خوشش آمده ولی نمی‌داند فردایش چه می‌شود. کسی کارش درست است که عاقبتش درست باشد. کسی پیش خدا مقام دارد که آخر سر پیش خدا با مقام برود …»

﴿مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ (شعراء: ۸۹)

«آن کس سود برد که با دل بااخلاص و پاک (از شرک و ریب و ریا) به درگاه خدا آید.»

من یک عمر ممکن است واقعاً عبادت خوب کرده باشم ولی یک دفعه پایم بلغزد، بیفتم و امتحان را مردود شوم. پس چه‌طوری می‌توانم بگویم من کارم درست است؟

 

سوم: از سرنوشت دیگران عبرت بگیریم

و سوم قرآن می‌گوید از سرنوشت دیگران عبرت بگیریم:

﴿أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّةً وَآثَارًا فِي الْأَرْضِ فَمَا أَغْنَی عَنْهُم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾ (غافر: ۸۲)

«آیا در زمین نگشته‌اند تا ببینند فرجام کسانی که پیش از آنان بودند چگونه بوده است؟ آنها تعدادشان بیشتر و نیرو و آثارشان در زمین استوارتر از ایشان بود، ولی آنچه به دست می‌آوردند، به حالشان سودی نبخشید.»

این آیه خیلی تکرار شده است در قرآن. چقدر کسانی بودند! من به چی می‌خواهم بنازم؟ به پولم می‌خواهم بنازم؟ بروم ببینم پول‌دارها الان چقدر بودند، کجایند، چه‌طوری زمین خوردند! آخرش چه شد؟ می‌خواهم به عبادتم بنازم؟ خوب آنها که عابد بودند زمین خوردند، عاقبت‌شان بخیر نشد! می‌خواهم به علمم بنازم؟ فردا یک مریضی می‌آید اصلاً نمی‌توانم دیگر حرف بزنم. پس به چه می‌خواهم بنازم! از سرنوشت دیگران عبرت بگیریم.

 

درخواست امام سجاد: عبادت بدون عُجب

و این است که امام سجاد (علیه‌السلام) از خدا درخواست می‌کنند:

وَ عَبِّدْنِي لَكَ وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِي بِالْعُجْبِ؛

«و مرا بنده خودت قرار ده، ولی عبادتم را با خودپسندی تباه مکن.»

خدا به من توفیق بدهد بندگی کنم، عبادت کنم، ولی یک کاری نکنم عبادت‌هایم را با خوش آمدن و اینکه من کارم درست است، خراب و فاسد کنم.

چه‌طوری می‌شود؟ حافظ خودپرستی را نقطه مقابل عشق و مستی قرار می‌دهد:

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی / تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی

آدم مدعی در درد خودپرستی خودش مانده است. حالا من چه بگویم، چه به من بگویند راجع به عشق و مستی، تا آدم عاشق نشود نمی‌فهمد. وقتی آدم عاشق شد، بهترین کادو را برای معشوق خودش که می‌گیرد، احساس می‌کند کاری نکرده است، باز عذرخواهی می‌کند، هیچ وقت منّت سر معشوقش نمی‌گذارد که من برایت فلان کاری کردم.

عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید / ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی

انشاء الله خدا به ما توفیق بدهد، به حق امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) کام ما را با عشق به خودش و محبت خودش شیرین و دل ما را به عشق و محبت خودش روشن بفرماید.

بعدی: ۱۸ـ خیررسانی بی‌منت

قبلی: ۱۶ـ عزّت یا تکبّر؟

بازگشت به فهرست

 

مطلب فوق در تاریخ 10/7/2025 در کتابخانه بنیاد امام علی (ع) منتشر شده است