۱۵ـ آفت دارایی

 

بررسی دو قرائت ممکن

در جلسات گذشته در فراز سوم از دعای زیبای مکارم‌الاخلاق امام سجاد (علیه‌السلام) از خداوند متعال خواستیم که: «وَ أَغْنِنِی وَ أَوْسِعْ عَلَیّ فِی رِزْقِک»؛ «خدایا به من بی‌نیازی بده، وسعت روزی بده.» در واقع از خدا می‌خواهیم که خدا مال به ما بده و وضع مالی ما طوری باشد که نیازمند کسی نباشیم که توضیح این را جلسه گذشته عرض کردیم.

اکنون به این عبارت می‌رسیم که «وَ لَا تَفْتِنِّی بِالنَّظَرِ» یا «وَ لَا تَفْتِنِّی بالبَطَر». البته در نسخه‌های مرسوم و رایج صحیفه سجادیه و در همه شروح تقریباً «وَ لَا تَفْتِنِّی بِالنَّظَرِ» آمده، ولی چنانکه توضیح خواهم داد، به نظرم می‌رسد که – چنان که بعضی هم گفته‌اند و احتمال داده‌اند – اینجا «وَ لَا تَفْتِنِّی بالبَطَر» باشد.

چرا؟ ما در این فرازهای دعای مکارم‌الاخلاق از خداوند متعال می‌خواهیم نعمت‌هایی را، دارایی‌هایی را، لطف و چیزهایی را از خدا می‌خواهیم و بلافاصله بعد از هر درخواستی که امام سجاد (علیه‌السلام) از خدا داشتند، آفت و آسیب آن را از خدا خواستند که از ایشان دفع شود.

مثلاً در ادامه می‌فرماید: «وَ أَعِزَّنِی وَ لَا تَبْتَلِینِّی بِالْکبْرِ»؛ «خدا به من عزت بده ولی من را دچار بلای کبر نکن.». «وَ عَبِّدْنِی لَک وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِی بِالْعُجْبِ»؛ «خدا به من توفیق عبادت بده، طوری نشود که من با عبادتم به خودم مغرور شوم و فاسد شود.» یا «وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَی یدِی الْخَیرَ وَ لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ»؛ «خدا با دست من خیر را جاری کن، ولی آفتش این است که من منّت می‌گذارم، خدا کمک کن من به کسی منّت نگذارم.»

 

تفسیر قرائت «النظر»

اینجا هم «بِالنَّظَرِ» را توضیح می‌دهیم، هم «بالبَطَر» را توضیح می‌دهیم. اگر «بِالنَّظَرِ» باشد، اینجا معنایش این می‌شود که: خدایا من را بعد از اینکه به من غنا دادی، وسعت رزق دادی، کاری نکن که نگاه کنم به دارایی دیگران، چشمم به دست دیگران باشد.

ولی اگر اینجا «بالبَطَر» باشد، معنایش این می‌شود که: خدایا وقتی به من نعمت دادی، وسعت روزی دادی، کمکم کن دچار این آسیب نشوم که سرمستی کنم، کاری کنم که خودم را گم کنم به خاطر دارایی.

این معنا با بقیه جملات و عبارات بیشتر هماهنگ به نظر می‌رسد. اگر آدم چشمش به مال دیگران باشد، اختصاصی به اینکه آدم غنی و پول‌دار و وسعت روزی داشته باشد ندارد. آدم‌های فقیر هم خیلی وقت‌ها چشم‌شان به دست دیگران است، شاید هم بیشتر. ولی اینکه آدم دچار بَطَر و سرمستی شود و خودش را گم کند، معمولاً این آفت پول‌داری و آفت دارایی است.

 

آیه مربوط به نگاه به اموال دیگران

اگر «وَ لَا تَفْتِنِّی بِالنَّظَرِ» باشد، یعنی: خدایا بعد از اینکه به من دارایی دادی، وسعت روزی دادی، کاری کن که من با نگاه کردن به مال دیگران، به دست دیگران، دچار فتنه نشوم. همان چیزی است که در آیه قرآن هم این تعبیر و این مضمون وارد شده است:

﴿وَ لَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَىٰ مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَىٰ﴾ (طه: ۱۳۱)

«و هرگز چشمانت را مدوز به آنچه اصنافی از ایشان را از آن برخوردار کردیم که زیور زندگی دنیاست تا ایشان را در آن زمینه بیازماییم و روزی خداوندگارت بهتر و ماندگارتر است.»

چشمت را نینداز، همین‌طور ادامه نده نگاه کردن به آن چیزی که ما به عنوان بهره‌مندی از زینت‌ها و زیورها و جذابیت‌های زندگی دنیا به بعضی از آنها، به اصنافی از اینها دادیم تا آنها را دچار این فتنه کنیم، دچار آزمایش کنیم. شاید این «لِنَفْتِنَهُمْ» هم با «وَ لَا تَفْتِنِّي بِالنَّظَر» از این جهت تناسب داشته باشد که یک نوع فتنه است اینکه آدم وقتی نگاه کند به اموال دیگران.

به هر حال قرآن به ما توصیه می‌کند چشم ما به دارایی و مال دیگران نباشد. کسی که چشمش به مال دیگران باشد، بر اساس روایتی از امام صادق (علیه‌السلام) که از پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) نقل کردند:

مَنْ أَتْبَعَ بَصَرَهُ مَا فِي أَيْدِي اَلنَّاسِ كَثُرَ هَمُّهُ وَ لَمْ يُشْفَ غَيْظُهُ.

«کسی که چشمش دنبال چیزی که در دست مردم است باشد، اندوهش فراوان خواهد بود و خشمش هرگز درمان نخواهد شد.»

روایت درمان طمع

کسی که همه نگاهش به مال مردم باشد، نتیجه‌اش این می‌شود که همیشه غصّه دارد، بخاطر اینکه آدمی که چشمش به مال دیگران است، این‌طور نیست که اگر این مال را به دست آورد خیالش راحت شود. چون این روحیه نگاه کردن به مال دیگران باعث می‌شود که آدم وقتی یک مالی را به دست آورد، حال چشمش به دارایی دیگران است. این خشم و کینه و ناراحتی که چرا دیگران دارند، من ندارم، هیچ وقت درمان نمی‌شود. همیشه آدم غصّه دارد، همیشه کمبود احساس می‌کند.

و این فقط هم به مال نیست. مثلاً کسی که چشمش به ناموس دیگران است، فرض کنید زیباترین کسی که الان به نظرش می‌رسد را هم به آن برسد، این روحیه‌ای که باعث می‌شود که این نگاه کند به دیگران و دوست داشته باشد آن زیباتر را هم داشته باشد – خوب زیبا، زیباتر هم پیدا می‌شود و این چشمش همچنان به دیگران است. ولی وقتی کسی به آن چیزی که خدا به او داده قانع است، این همیشه خیالش راحت است، همیشه آرامش دارد. این خیلی نکته مهمی است.

در یک حدیث دیگری که می‌گوید حمزه بن حمران نقل کرده است که فردی آمد خدمت امام صادق (علیه‌السلام) شکایت کرد از همین روحیه‌ای که الان توضیح دادیم:

عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ قَالَ شَكَا رَجُلٌ إِلَى أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: أَنَّهُ يَطْلُبُ فَيُصِيبُ وَ لاَ يَقْنَعُ وَ تُنَازِعُهُ نَفْسُهُ إِلَى مَا هُوَ أَكْثَرُ مِنْهُ وَ قَالَ عَلِّمْنِي شَيْئاً أَنْتَفِعْ بِهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: «إِنْ كَانَ مَا يَكْفِيكَ يُغْنِيكَ فَأَدْنَى مَا فِيهَا يُغْنِيكَ وَ إِنْ كَانَ مَا يَكْفِيكَ لاَ يُغْنِيكَ فَكُلُّ مَا فِيهَا لاَ يُغْنِيكَ».

«مردی به شکایت نزد امام صادق (علیه‌السلام) آمد و عرض کرد: از پی مال می‌رود و آن را به‌دست می‌آورد، اما از درآمدش قانع نمی‌شود و همواره با نفسش در جنگ است چون همواره بیشتر می‌خواهد. عرض کرد: به من چیزی بیاموزید که از آن منتفع شوم. حضرت فرمود: اگر آن مقدار که تو را کفایت می‌کند بی‌نیازت می‌سازد، پس اندکی از آن تو را بی‌نیاز خواهد ساخت؛ ولی اگر آنچه برایت کافی است بی‌نیازت نمی‌کند، پس تمام آنچه در دنیاست بی‌نیازت نخواهد نمود.»

دنبال مال می‌رود، به دست هم می‌آورد، ولی قانع نیست. همیشه با نفسش در جنگ است که چرا این را نداری، دنبال این و آن است. حال آمده پیش امام صادق (علیه‌السلام) به عنوان یک درمان‌گر مشکلات روحی می‌خواهد که یک چیزی یادش بدهد که این مشکل را بتواند حل کند.

حضرت خیلی حکیمانه جواب می‌دهند: اگر آن مقدار که تو را کفایت می‌کند بی‌نیازت می‌سازد، پس اندکی از آن تو را بی‌نیاز خواهد ساخت؛ ولی اگر آنچه برایت کافی است بی‌نیازت نمی‌کند، پس تمام آنچه در دنیاست بی‌نیازت نخواهد نمود. چون این مشکل در این روحیه ‌است که آدم چشمش دنبال چیزی است که ندارد. این را باید درمان کرد. آدم وقتی این را درمان کند بگوید من همانی که دارم خوب است، شاکرم، راضیم به داده خدا، قناعت می‌کنم، این همیشه خیالش راحت است.

ولی آن کسی که مثلاً دنبال مدل جدید موبایل است، حال یک مدل دیگر آمد، این را خرید، حال مدل بعدی می‌آید، هیچ وقت راضی نیست. همه‌اش دنبال یک مد جدید، یک چیز جدیدی است که می‌خواهد با آن نیاز خودش را رفع کند و رفع هم نمی‌شود. هرچی هم بهش برسد می‌بیند رفع شدنی نیست!

 

بی‌نیازی واقعی

بنابراین در توصیه‌های دینی به ما گفتند که بی‌نیازی واقعی، مال، اموال و دارایی‌ها و این‌طور چیزها نیست.

از پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) نقل شده:

لَيْسَ اَلْغِنَى عَنْ كَثْرَةِ اَلْعَرَضِ وَ لَكِنَّ اَلْغِنَى غِنَى اَلنَّفْسِ

«بدانید بی‌نیازی این نیست که آدم اموال زیاد داشته باشد، کالای زیاد داشته باشد. غنای واقعی، غنای نفس انسان است.»

امام علی (علیه‌السلام) در حکمت ۳۱۹ نهج البلاغه می‌فرمایند:

اَلْغِنَى اَلْأَكْبَرُ اَلْيَأْسُ عَمَّا فِي أَيْدِي اَلنَّاسِ.

«بی‌نیازی بزرگ‌تر و مهم‌تر این است که آدم از این چیزی که در دست مردم است چشم نداشته باشد.»

 

تفسیر قرائت «البطر»

اما اگر ما این را «بالبَطَر» بخوانیم در «وَ لَا تَفْتِنِّي بِالبَطَرِ»، بَطَر به معنی احساس شادی و سرمستی از روی غرور. حال هم این تعبیر به کار رفته که خدا می‌گوید سرمستی و خودنمایی نکنید.

 

آیات قرآن درباره بطر

﴿وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ خَرَجُوا مِن دِيَارِهِم بَطَرًا وَرِئَاءَ النَّاسِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَاللَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ﴾ (انفال: ۴۷)

«و مانند کسانی مباشید که از خانه‌هایشان با حالت سرمستی و برای نمایش به مردم خارج شدند و از راه خدا باز می‌دارند، و خدا به آنچه می‌کنند احاطه دارد.»

مثل کسانی نباشید که از خانه‌های‌شان با حالت سرمستی و خودنمایی جلوی مردم بیرون می‌آیند، یعنی از داشته خودش احساس غرور و سرمستی می‌کند و این باعث سدّ عن سبیل الله می‌شود، باعث می‌شود که آدم راه خدا را به این‌گونه می‌بندد. و خدا آنچه که اینها انجام می‌دهند… قرآن می‌گوید عاقبت سرمستی هلاکت است.

﴿وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا فَتِلْكَ مَسَاكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَن مِّن بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِيلًا وَكُنَّا نَحْنُ الْوَارِثِينَ﴾ (قصص: ۵۸)

«و چه بسیار آبادی‌هایی را که در زندگی‌شان سرمست شده بودند هلاک کردیم! پس اینها خانه‌هایشان است که پس از آنان جز اندکی در آنها ساکن نشده‌اند و ما وارث (همه) شدیم.»

باز کلمه «بَطَر» به کار رفته. چقدر ما هلاک کردیم آبادی‌هایی را که اینها در زندگی دنیایی به حالت بَطَر رسیده بودند، به حالت سرمستی رسیده بودند. اما کجایند؟ این خانه‌های‌شان ببینید بعد از آنها جز اندکی ساکن اینها نشد. ما آخر اینها را به ارث بردیم، یعنی نه به خود آنها وفا کرد، نه به وارثان‌شان وفا کرد و الان شما می‌بینید دیگران و دیگرانی استفاده می‌کنند. می‌گوید عاقبت برای خود خداست، هیچ چیزی دست کسی نمی‌ماند، پس سرمستی ندارد مال دنیا، شادی ندارد.

 

کاربرد بطر در احادیث

پس این کلمه «بَطَر» که در احادیث ما هم به کار رفته، حال به عنوان یک نمونه که فقط کاربردش را ببینید، این حدیث مشهور امام حسین (علیه‌السلام) که در فلسفه قیام خودشان می‌فرمایند:

أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لاَ بَطِراً وَ لاَ مُفْسِداً وَ لاَ ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ اَلْإِصْلاَحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي …

«من از روی سرمستی و غرور و خودنمایی و ستم قیام نکردم، من برای اصلاح امّت قیام کردم …»

خواستم فقط این کلمه «بَطَر» را کاربردش در حدیث دیده باشید.

یا روایاتی از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) که می‌فرمایند:

الدَّهْرُ يَوْمَانِ، يَوْمٌ لَكَ وَ يَوْمٌ عَلَيْكَ، فَإِذَا كَانَ لَكَ فَلَاتَبْطَرْ، وَ إِذَا كَانَ عَلَيْكَ فَاصْبِرْ.

«دنیا دو روز است: روزی به سود توست و روزی به زیان تو. در آن روز که به سود توست مست و مغرور مباش و آن روز که به زیان توست صابر و شکیبا باش. پس برای امتحان است.»

 

بطر در شعر مولوی

در اشعار بزرگان ما شما می‌بینید همین کلمه «بَطَر» در همین مفهوم به کار رفته است. داستان پادشاه و کنیزک در مثنوی مولوی – در این داستان که مولوی می‌گوید که پادشاه رد می‌شد، یک کنیزکی عاشق او شد و او را گرفت و بعد این مریض شد، حالش بد شد، همه اطباء را جمع کرد و از آنها خواست که این را درمان کنند – بعد می‌گوید که این اطباء که خلاصه انتخاب شده بودند به عنوان بهترین متخصّصان، غرور گرفت آنها را. گفتند ما بهترین پزشکانیم، ما اصلاً مسیح این عالم هستیم و چنین می‌کنیم. بعد می‌گوید:

گر خدا خواهد نگفتند از بَطَر / پس خدا بنمودشان عجز بشر

می‌گوید کسی که سرمستی کند، خدا یک جاهایی عاجزش می‌کند و نشانش می‌دهد که کسی نیست و این خیلی خطرناک است.

شه طبیبان جمع کرد از چپ و راست / گفت جان هر دو در دست شماست

جان من سهلست جان جانم اوست / دردمند و خسته‌ام درمانم اوست

هر که درمان کرد مر جان مرا / برد گنج و در و مرجان مرا

جمله گفتندش که جانبازی کنیم / فهم گرد آریم و انبازی کنیم

هر یکی از ما مسیح عالمیست / هر الم را در کف ما مرهمی است

گر خدا خواهد نگفتند از بطر / پس خدا بنمودشان عجز بشر

من اینجا فقط می‌خواستم کاربرد این کلمه «بَطَر» را ببینید.

 

مذمت شادی از دارایی در قرآن

به هر حال «بَطَر» آفت دارایی است، چنان که در این دعای مکارم اخلاق هم دیدیم. در قرآن شادمانی کردن از روی دارایی خیلی مذمّت شده است. در داستان قارون که در سوره قصص آمده می‌گوید:

﴿إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَىٰ فَبَغَىٰ عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ﴾ (قصص: ۷۶)

«قارون از قوم موسی بود و بر آنان زیاده‌خواهی کرد، و از گنجینه‌ها آن قدر به او داده بودیم که کلیدهای آنها بر گروه نیرومندی سنگین می‌آمد، آنگاه که قوم وی بدو گفتند: شادی مکن که خدا شادی‌کنندگان را دوست نمی‌دارد.»

قارون از قوم موسی بود، زیاده‌طلبی کرد. خدا می‌گوید ما به او گنج‌هایی دادیم که فقط کلیدهای این گنج‌ها را که می‌خواستند جابجا کنند، یک گروه بسیار نیرومند باید می‌آمدند. این سرمستی از دارایی را او بروز می‌داد، قومش می‌گفتند اینطوری شادی نکن، خدا اینطور شادی را دوست ندارد. نه اینکه شادی چیز بدی باشد، شادی از روی دارایی، شادی از روی سرمستی عاقبتش همان است که قارون هم با اموالش در زمین بلعیده شد.

یا از این بدتر این است که عاقبتش جهنم است. در سوره غافر می‌گوید:

﴿ذٰلِكُم بِما كُنتُم تَفرَحونَ فِى الأَرضِ بِغَيرِ الحَقِّ وَبِما كُنتُم تَمرَحونَ * ادخُلوا أَبوٰبَ جَهَنَّمَ خٰلِدينَ فيها فَبِئسَ مَثوَى المُتَكَبِّرينَ﴾ (غافر: ۷۶ـ۷۵)

«آن بدان سبب است که در زمین به ناروا شادی و سرمستی می‌کردید و بدان سبب است که به خود می‌نازیدید. پس از درهای دوزخ درآیید در حالی که در آن جاودان خواهید بود؛ و چه بد است جای خودبزرگ‌بینان.»

الان باید وارد درهای جهنم شوید، همیشه در جهنم باشید، چون جهنم جایگاه متکبّرها است و کسی که برای داشتن دارایی سرمستی می‌کند، شادی می‌کند، یعنی خودش را خیلی بالا دانسته است.

 

نگاه توحیدی به نعمات و مصائب

اصلاً اگر ما بدانیم که تمام نعمت‌هایی که خدا به ما می‌دهد، تمام سختی‌هایی که به ما می‌دهد، خوشی‌هایی که می‌دهد، اندوه‌هایی که به ما می‌دهد، اینها همه برای آزمایش و امتحان است، کلاً نگاه‌مان به همه چیز عوض می‌شود. قرآن می‌گوید:

﴿لِّكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾ (حدید: ۲۳)

«تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگین نشوید و به آنچه به شما داده است شادمانی نکنید، و خدا هیچ خودپسند فخرفروشی را دوست ندارد.»

اگر ما نگاه‌مان نگاه توحیدی شود، اگر بدانیم همه چیز از طرف خدا است، اگر بدانیم که همه چیز آزمون و آزمایش خدا است، آن موقع اگر چیزی را از دست بدهیم تأسف نمی‌خوریم، اگر چیزی خدا به ما بدهد شادی نمی‌کنیم.

این خیلی نکته مهمی است. شادی کردن چیز بدی نیست، غمگین شدن چیزی در واقع مذمومی نیست، ولی قرآن می‌خواهد به ما یاد بدهد که برای چیزهای بی‌ارزش غمگین و شاد نشویم. اینکه من مالی داشته باشم، اگر این را بدانم نشانه ارزش من است، نشانه این است که خدا من را خیلی مهم دانسته و به من مال داده است، الان یک مقام داده است، الان یک موقعیت داده است، یک لذت داده است، خوب باید با آن شاد باشم.

ولی اگر من متوجه باشم که این را خدا داده است برای اینکه من را امتحان کند و این سختی و این ناراحتی هم که برای من پیش آمده برای این است که من را آزمایش کند، پس من برای این نباید شاد شوم و نباید غمگین شوم.

این سطح فکر، سطح نگاه را قرآن می‌خواهد بالا ببرد. ولی اگر من توانستم در این آزمایش‌ها موفق شوم، اگر من توانستم به این هدف زندگی نزدیک‌تر شوم، اینجا است که باید شاد باشم. اگر نتوانستم در این آزمایش‌ها موفق بشوم، اینجا است که باید غمگین شوم. مختار فخور نباشم با خیالات، با یک چیزهای بی‌ارزش فخرفروشی نکنم، با چیزهایی بی‌خود و توهّمی غمگین نشوم. این خیلی به نظرم نکته مهم و آموزنده‌ای است.

 

نگاه عاشقانه و دولت پاینده

این نگاهی که انسان را به یک زندگی جدید، به یک آرامش، به یک دولت پاینده به تعبیر مولوی می‌رساند، همان نگاهی است که انسان را از بَطَر، از سرمستی‌ها، از تعلّقات، از این توهّمات بیرون می‌آورد.

مرده بُدم زنده شدم گریه بُدم خنده شدم / دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

چطوری دولت عشق آمد، من را به دولت پاینده رساند؟ این راهنمایی‌هایی که شمس به مولوی کرد و او را به این مقام و به این آرامش و به این عشق رساند، این بود که این تعلّقات، این توهّمات، این سرمستی‌هایی که حالا من مرید دارم، حالا من مخاطب دارم، حالا من مقام دارم، اینها ارزش نیست، اینها جای سرمستی کردن ندارد.

گفت که تو شمع شدی قبله این جمع شدی / جمع نیَم شمع نیَم دود پراکنده شدم

می‌گوید اگر مثل یک شمع دور تو جمع شدند، به این می‌خواهی بنازی، می‌خواهی به این خوشحال باشی؟ نه، اصلا بگو من نه شمعم نه جمع دارم، من یک دود پراکنده‌ام، هیچ هستم.

گفت که شیخی و سری پیش‌رو و راهبری / شیخ نیم پیش نیم امر تو را بنده شدم

گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم / در هوس بال و پرش بی‌پر و پرکنده شدم

وقتی آدم بی‌پر و بی‌بال می‌شود، وقتی آدم دیگر چیزی ندارد به آن بنازد، وقتی چیزی ندارد که با آن سرخوش باشد، می‌داند دارایی او حقیقتی است که دلبستگی به این حقیقت واقعاً ارزشمند است. اینجاست که می‌گوید خدا به تو بال و پر می‌دهد، اینجاست که خدا به انسان این مقام، این آرامش، این دولت پاینده را می‌دهد.

بعد این کلمه «بَطَر» هم که اینجا حال مد نظر ما است، در ابیات این آمده:

صورت جان وقت سحر لاف همی‌زد ز بطر / بنده و خربنده بدم شاه و خداونده شدم

می‌گوید وقت سحر این صورت جان دچار سرخوشی شد که الحمدالله من عبادت کردم، نماز شب خواندم. می‌گوید نه، اینها ارزش ندارد. اگر می‌خواهی پیش خدا مقام پیدا کنی، باید این بَطَر، این سرمستی‌ها، این سرخوشی‌ها – چه در بیان، چه در تصوّر خودت، در درون خودت – اینها را کنار بریزی.

چشمه خورشید تویی سایه‌گه بید منم / چونک زدی بر سر من پست و گدازنده شدم

آدم وقتی پَست شود از نگاه خودش، هیچ شود، دچار سرمستی و غرور نباشد، آن موقع که گدازنده می‌شود، گرمابخش می‌شود، نورانی می‌شود.

 

نتیجه‌گیری: دعا برای حفظ از آفت دارایی

اینکه امام سجاد (علیه‌السلام) در این فراز از دعا – اگر ما این را «بَطَر» بخوانیم – بعد از اینکه از خدا خواستند که: خدایا من را بی‌نیاز کن، به من وسعت روزی بده، از خدا می‌خواهند: خدایا من را با بَطَر، با سرمستی، با خودبینی، با شاد شدن و شادی کردن از اینکه من هم یک چیزی دارم، به جایی رسیدم، دچار فتنه نکن.

همه برمی‌گردد به همین نکته که در معارف دین ما، در آموزه‌های ما به ما گفته شده که این آفت، آفت بسیار خطرناکی است که باید از آن به خدا پناه برد و از خدا خواست که دچار چنین آفتی نشویم.

از خدا توفیق می‌خواهیم و از او می‌خواهیم به رحمت و به لطفش این نوع نگاه و این نوع دغدغه و این نوع درخواست را به همه ما عنایت بفرماید.

بعدی: ۱۶ـ عزّت یا تکبّر؟

قبلی: ۱۴ـ بی‌نیازی

بازگشت به فهرست

 

مطلب فوق در تاریخ 10/7/2025 در کتابخانه بنیاد امام علی (ع) منتشر شده است