در ادامه شرح دعای مکارمالاخلاق که از جلسه پیش آغاز کردیم، گفته شد که این دعای بیستم صحیفه سجادیه سرشار از ارزشهای والای اخلاقی است که از خدا طلب میکنیم. برای درک عمیقتر و دستاورد بیشتر از این دعا، ضروری است که روش اسلام، قرآن و اهل بیت را در اخلاقی کردن انسان بشناسیم.
در جلسه پیش به مکاتب مختلف اخلاقی اشاره کردیم که معیارهای متفاوتی برای تشخیص رفتار اخلاقی ارائه میدهند. پیشنهادی که از قرآن و حدیث استخراج شده این بود که از نظر قرآن و حدیث، آن کاری اخلاقی است که با برداشت فرد نسبت به حقیقت منطبق باشد. در مجموع دریافتیم که اخلاق دینی و اخلاق قرآنی، یک اخلاق ایمانگراست، نه فضیلتگرا، نه سودگرا و نه لذتگرا.
این ایمانگرایی بدین معنا است که انسان اگر در برابر حقایق تسلیم باشد، وقتی فهمید چیزی درست است تسلیم آن شود، و وقتی فهمید دروغگویی بد است آن را ترک کند. این همان اخلاقی است که قرآن بر آن تأکید میکند و نگاه متفاوتی به هستی ایجاد میکند که برای فهم چرایی دعا خواندن برای اخلاقیتر شدن، نکته مهمی است.
رابطه دعا و اخلاق
پرسش مهم این است: آیا برای بهتر شدن اخلاق، دعا بخوانیم؟ آیا دعای مکارمالاخلاق باعث میشود که اخلاق ما بهتر شود؟ یعنی وقتی در موقعیتی قرار گرفتیم که نباید دروغ بگوییم، دروغ نمیگوییم، یا در موقعیتی که باید حقوق دیگران را بیشتر رعایت کنیم، بیشتر رعایت میکنیم؟
مکاتب مختلف اخلاقی برای اخلاقیتر کردن پیروان خود روشهایی ارائه میدهند: کلاسهای اخلاق، فرهنگسازیها، یا ترویج فضیلتهای اخلاقی بین مردم. اما قرآن و اهل بیت چگونه میخواهند ما را اخلاقیتر کنند؟ اگر این را بفهمیم، نگاهمان به دعای مکارمالاخلاق و آنچه در این دعا از خدا میخواهیم، متفاوت خواهد شد.
مبانی نگاه ایمانگرایانه به هستی
وقتی نگاه ایمانگرا داریم، یعنی در برابر حقیقت تسلیم باشیم. این نگاه شامل چند مرحله است:
مرحله اول: باور به وجود حقیقت. قرآن ما را دعوت میکند که در برابر حقیقت تسلیم باشیم، یعنی قبل از هر چیز، حقیقتی وجود دارد.
مرحله دوم: حقایق عالم با اخلاقیات منطبق است. بسیاری میگویند حقایقی وجود دارد در این عالم، ولی حقایق تیره و تار است. هر چقدر راست بگویم، کوتاه بیایم، تواضع کنم و روی خوش به مردم نشان دهم، بیشتر آسیب میبینم. این یعنی این عالم طوری تنظیم شده که طور خوبی نیست. اما قرآن میگوید: تو تسلیم حقیقت باش، این دقیقاً با خوبیها منطبق است.
مرحله سوم: وقتی فهمیدی همه چیز حقایق این عالم خوب است، پس در برابر حقیقت تسلیم باش. نمیتوانی با خوبی در بیفتی.
مرحله چهارم: وقتی فهمیدی باید تسلیم باشی در برابر این حقیقت، بدان که این حقایق واکنش مثبت نشان میدهند به تسلیم تو. یعنی تو خوبی کنی، خوبی میبینی.
مرحله پنجم: وقتی خودت را تسلیم این حقایق کردی و واکنش حقیقت این عالم مثبت بود، یعنی هر چقدر تسلیم بیشتر شود، با این نظام خوبی که نظام خوبی است رشد میکند و تعالی اخلاقی پیدا میکند.
حقیقت هستی از منظر قرآن
قرآن به ما میگوید که حقیقت هستی خداست. اصلاً در هستی غیر خدا حقیقتی وجود ندارد:
﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ﴾ ﴿فصلت: ٥٣﴾
«به زودی نشانههای خود را در آفاق [جهان] و در [درون] خودشان به آنان نشان خواهیم داد، تا برایشان آشکار شود که او [قرآن] حق است؛ آیا کافی نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟»
ما یکسره داریم به این انسانها آیات، نشانهها و علامتهایی نشان میدهیم تا کم کم متوجه شوند که حق، خداست. آیا این کافی نیست که این حقیقت مطلقی که منشأ همه هستی است به همه چیز احاطه دارد؟
کسی که به خدا اعتقاد ندارد با هستی کور، کر، بیشعور و تیره و تار مواجه است. ولی قرآن میگوید هستی را خدا پر کرده است، و خدا حقیقتی است که جز خوبی، مهربانی و زیبایی نیست:
﴿يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ﴾ ﴿النور: ٢٥﴾
«آن روز خداوند پاداش کاملشان را خواهد داد و خواهند دانست که خداوند همان حق آشکار است.»
در قیامت، پس از برداشته شدن پردههای این عالم، همه میفهمند که حقیقت فقط خداست. هر چه غیر خداست پوچ است. خدا یعنی خوبی مطلق، قدرت مطلق، علم مطلق و حکمت مطلق.
وقتی فهمیدیم همه چیز دست خداست، ممکن است بپرسیم آیا خدا کار خطا میکند؟ قرآن میگوید:
﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِينٍ﴾ ﴿السجدة: ٧﴾
«آن کس که هر چیزی را که آفرید نیکو آفرید و آفرینش انسان را از خاک آغاز کرد.»
خدا هر چه آفریده است خوب آفریده است. همه چیز دست خداست، کسی که دانای مطلق است. اگر میبینیم در دنیا ظلم و فساد، خونریزی و کشتار وجود دارد، قرآن میگوید خدا همه چیز را درست آفریده است. اگر چیزهایی در این عالم وجود دارد که دل را میریشد، فکر نکنیم از دست خدا در رفته است. پشت آن حکمتهایی است که وقتی پردهها برداشته شود، میفهمند اینها همهاش حق بوده است.
تسلیم کل هستی به نظام الهی
قدم بعدی وقتی فهمیدیم کل هستی به دست خداست و همه چیزش درست تنظیم شده است، میبینیم همه هستی هم تسلیم خدا است:
﴿أَفَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ﴾ ﴿آل عمران: ٨٣﴾
«آیا جز دین خدا را میطلبند؟ در حالی که آنچه در آسمانها و زمین است از روی رغبت یا اکراه تسلیم او شدهاند و به سوی او بازگردانده میشوند.»
تمام کهکشانها، مولکولها، سلولها و اتمها به امر خدا تسلیم شدهاند. به انسان اختیار داده شده که بخواهد چه کند. اگر بخواهد سرکشی کند، بگوید این عالم خوب تنظیم نشده، این در حالی است که این نظام زیبایی است که خدا طراحی کرده است.
مولوی زیبا میگوید:
جوی دیدی کوزه اندر جوی ریز / آب را از جوی کی باشد گریز
آب کوزه چون در آب جو شود / محو گردد در وی و جو او شود
تا زمانی که آب در کوزه است، میشود آب کوزه، ولی وقتی آب کوزه را در نهر ریختی، میشود نهر، و اگر در دریا ریختی، میشود دریا. ما تا زمانی که در خودیّت و منیّت گرفتاریم، به اندازه یک کوزه فکر میکنیم. ولی وقتی خودمان را وصل کردیم به این دریا، میشویم جزء این نظام زیبای هستی.
دعا، وسیله اتصال به نظام هستی
وقتی اینگونه نگاه کردیم، انگیزه پیدا میکنیم که خودمان را با تمام هستی هماهنگ کنیم:
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ﴾ ﴿محمد: ٧﴾
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! اگر خدا را یاری کنید، شما را یاری خواهد کرد و قدمهایتان را استوار خواهد داشت.»
اگر تسلیم شوی به آن امری که خدا خواسته، واکنش هستی به تو مثبت است. خدا تو را یاری میکند.
برای رشد در این نظام و تعالی، باید با این نظام هماهنگ شویم. باید کاری کنیم که از این کوزه تبدیل شویم به نهر، تبدیل شویم به دریا. چه چیز ما را وصل میکند؟
قرآن به ما میگوید دعا شما را وصل میکند. ما فکر میکنیم دعا یعنی وقتی کارمان گیر میکند یا مریض میشویم، برویم دعا کنیم که خدا شفایمان بدهد. نشناختهایم دعا چیست. دعا ابزار زندگی نیست، دعا معنی زندگی است. دعا فلسفه زندگی است، دعا ابزار بندگی است.
قرآن میگوید دعا کن تا رشد کنی. اگر گرفتاری میگذارم سر راه تو، مریضی میآورم، فقر میآورم، مشکلات میآورم، برای این است که تو را وادار کنم دعا کنی، رشد کنی، وصل شوی به این نظام هستی:
﴿وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ﴾ ﴿غافر: ٦٠﴾
«و پروردگار شما فرمود: مرا بخوانید تا [دعای] شما را اجابت کنم؛ آن کسانی که از عبادت من تکبر میورزند، به زودی خوار و ذلیل وارد جهنم خواهند شد.»
خدا گفت مرا صدا بزنید، دعا کنید، مطمئن باشید جواب میدهم. بعد میفرماید:
إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ
اگر کسی بگوید نه، من خودم مشکلم را حل میکنم، نیازی ندارم بروم در خانه کسی التماس کنم، خدا میگوید اگر استکبار کنی، راههای آن رحمتی که قرار است بر تو نازل شود را میبندی. راه وصل شدن به آن دریا را مسدود میکنی. وقتی مسدود شد، این آب کوزهای که وصل نشد به دریا میگندد. وقتی گندید، میشود همان جهنم.
جهنم یعنی جایی که رحمت خدا به آن نمیرسد. هرجا رحمت خدا نرسد، میشود جهنم، میشود گنداب، میشود تعفّن:
﴿ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ﴾ ﴿الأعراف: ٥٥﴾
«پروردگارتان را با تضرع و در نهان بخوانید؛ همانا او متجاوزان را دوست ندارد.»
با تضرع خدا را صدا بزن. خدا آدمهای تجاوزکار را دوست ندارد. دوست داشتن و دوست نداشتن خدا یعنی چه؟ گفتیم خدا یعنی حقیقت مطلق، خوبی مطلق، رحمت مطلق. آیا رحمت مطلق به جایی که استکبار باشد میرسد؟ نمیرسد. «إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ» فقط معنی آن این است که میگوید این راه را نبند، بگذار این نعمت برسد به تو. چطوری نمیبندی؟ تضرع کن در راه خدا، اگر تضرع کنی، این در باز میشود:
﴿وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ﴾ ﴿الأعراف: ٥٦﴾
«و او را با ترس و امید بخوانید؛ همانا رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است.»
خدا را با ترس و اشتیاق صدا بزن. رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است. یعنی وقتی تضرع میکنی به درگاه خدا، در احسان را باز کردی. راه رحمت خدا، این سیلی که قرار بود از رحمت وارد شود، وارد میشود. تو وصل میشوی به این دریا.
نتیجه: دعا و رشد اخلاقی
وقتی به این دریا وصل شدی، آن رشد و تعالی اخلاقی که گفتیم به آن میرسیم:
﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ﴾ ﴿البقرة: ١٨٦﴾
«و هنگامی که بندگان من، از تو درباره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم! دعای دعاکننده را، به هنگامی که مرا میخواند، پاسخ میگویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند.»
اگر بندههای من از تو پرسیدند من کجا هستم، به آنها بگو من نزدیکم. خدا نزدیک است، پس چرا ما از او دور هستیم؟ یک پردهای انداخته شده است. این پرده چطوری برداشته میشود؟ با دعا و تضرع به درگاه خدا.
جوابی که خدا میدهد ممکن است انرژی داشته باشد که مریضی برطرف شود، اما چرا برای اکثر دعاها این اتفاق نمیافتد؟ بهخاطر اینکه فلسفه دعا بر این اتفاق نیست. خدا میگوید من چیز مهمتر و بالاتری دنبالش هستم: «فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ» بیایید جواب بگیرید، رشد میکنید.
خدا دنبال رشد ما است، دنبال بالا رفتن ما است. مثل مربی که به شاگردش تمرین میدهد. شاگرد میگوید خسته شدم، ولی مربی میگوید کمی دیگر سختی را تحمل کن. چرا؟ چون مربی دنبال این نیست که به او خوش بگذرد، دنبال این است که قهرمان شود. خدا بندهاش را دوست دارد و میخواهد به قهرمانی برسد. قهرمانی انسان به اخلاقی شدن اوست.
حال متوجه میشویم چرا در این مکتب اولین خواستهای که در دعای مکارمالاخلاق مطرح میشود، ایمان است. چون گفتیم اخلاق ایمانی است. اینجا میگوییم چرا دعا کنم برای اخلاق؟ چون راهش این است که وقتی رفتیم در خانه خدا، از خودمان خالی شدیم، تضرع کردیم، دیگر چیزی به اسم خودخواهی که منشأ همه بداخلاقی است باقی نمیماند.
اشعار زیبای مولوی در وصف دعا
مولوی زیبا بیان میکند که خدا ما را وادار میکند برویم در خانهاش:
ترس و عشق تو کمند لطف ماست / زیر هر یا رب تو لبیکهاست
در داستانی که طرف میگفت هرچه دعا میکنم مستجاب نمیشود، میگوید تو هر یا ربی که میگویی، همان یا رب گفتن استجابت دعای توست و من در حال جواب دادن به تو هستم:
جان جاهل زین دعا جز دور نیست / زانک یا رب گفتنش دستور نیست
آدمی که با خدا قهر کرده، یا رب نمیگوید چون توفیق الهی را نمیخواهد:
بر دهان و بر دلش قفلست و بند / تا ننالد با خدا وقت گزند
داد مر فرعون را صد ملک و مال / تا بکرد او دعوی عز و جلال
فرعون میگفت من خدا هستم. خدا به او بیشتر قدرت میداد که بیاید بیشتر ادعا بکند:
در همه عمرش ندید او درد سر / تا ننالد سوی حق آن بدگهر
داد او را جمله ملک این جهان / حق ندادش درد و رنج و اندهان
درد آمد بهتر از ملک جهان / تا بخوانی مرخدا را در نهان
بعدا خواهیم فهمید که وقتی گرفتار شدیم و عاجزانه در خانه خدا رفتیم، خدا چقدر به ما لطف کرده بود که توفیق داد صدایش بزنیم:
چون خدا خواهد که مان یاری کند / میل ما را جانب زاری کند
ای خنک چشمی که آن گریان اوست / وی همایون دل که آن بریان اوست
آخر هر گریه آخر خندهای است / مرد آخر بین مبارک بندهای است
هر کجا آب روان سبزه بود / هر کجا اشک روان رحمت شود
باش چون دولاب نالان چشم تر / تا ز صحن جانت بر روید خضر
اشک خواهی رحم کن بر اشک بار / رحم خواهی بر ضعیفان رحم آر
اگر میخواهید چنین توفیقی بدست آورید که دلتان بشکند در خانه خدا، دلی را نشکنید، به ضعیفان رحم کنید تا دلتان نرم شود، اخلاقی شوید:
هر که را جامه ز عشقی چاک شد / او ز حرص و عیب کلی پاک شد
این دعا کردن، این عشق خدایی و این تضرع به درگاه خدا خودش نسخه اخلاقی شدن ماست. اگر واقعاً برویم در خانه خدا این را بفهمیم، خود بهخود هر حرص و عیب و بداخلاقی و تندیهای ما را پاک میکند:
شاد باش ای عشق خوش سودای ما / ای طبیب جمله علتهای ما
ای دوای نخوت و ناموس ما / ای تو افلاطون و جالینوس ما
جسم خاک از عشق بر افلاک شد / کوه در رقص آمد و چالاک شد
ما یک جسم خاکی هستیم. این جسم تا زمانی که اهل تضرّع به درگاه خدا نشود، نمیتواند اوج بگیرد، نمیتواند رشد کند.
آغاز دعای مکارمالاخلاق
این است که ما میآییم دعا میکنیم در دعای مکارمالاخلاق و برای اخلاقیشدن این گونه درخواست میکنیم:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَلِّغْ بِإِیمَانِی أَکمَلَ الْإِیمَانِ، وَ اجْعَلْ یقِینِی أَفْضَلَ الْیقِینِ، وَ انْتَهِ بِنِیتِی إِلَی أَحْسَنِ النِّیاتِ، وَ بِعَمَلِی إِلَی أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ
«خدایا بر محمد و آل او درود فرست، و ایمانم را به کمال ایمان برسان، و یقینم را بهترین یقین قرار ده، و نیتم را به بهترین نیتها ختم کن، و عملم را به بهترین اعمال برسان.»
حواسمان باشد که امام سجاد (علیهالسلام) فقط نمیخواست یک کلاس بگذارد و بگوید خوش اخلاق باشید، ایمان داشته باشید. اینها را با تضرع میگفت چون میدانست تضرع خودبهخود آن نتیجه را برای انسان میآورد.
بعدی: ۳ـ صلوات
قبلی: ۱ـ اخلاق ایمانی
مطلب فوق در تاریخ 10/7/2025 در کتابخانه بنیاد امام علی (ع) منتشر شده است.